به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، امام حسین(ع) در روز پنجشنبه 15 ذیالحجه سال 60 قمری به منزل «حاجز» رسیدند و در اینجا بود «قیسبن مسهر صیداوی» را با نامهای به سوی مسلم بن عقیل فرستادند؛ اما قیس در قادسیه توسط «حصینبن نمیر» دستگیر شد.
حضرت نامه ای را برای تعدادی از مردم کوفه توسط قیس فرستاده و چنین نوشتند: «نامه مسلم بن عقیل که حاکی از اجتماع شما در کمک و طلب حق ما بود به من رسید خداوند به خاطر نصرت و یاریتان پاداش بزرگی نصیبتان کند... هنگامی که فرستاده من قیس بر شما وارد شد در کارتان محکم و کوشا باشید، من همین روزها به شما میرسم.»
قیس در میان راه در قادسیه توسط مزدوران ابن زیاد که هر کسى به عراق وارد یا خارج میشد تفتیش و بازرسى بدنى میکردند، دستگیر شد و او به ناچار نامه امام را پاره کرد و بلعید تا از مضمون آن آگاه نشوند. سپس او را به قصر دارالاماره نزد عبیدالله بردند.
عبیدالله از او پرسید: تو کیستى؟
پاسخ داد: مردى از شیعیان حسین بن على(ع).
عبید الله گفت: نامه ای که با تو بود چرا پاره نمودى ؟ قیس پاسخ داد: براى اینکه تو از مضمونش آگاه نشوى! عبیدالله گفت: نامه را چه کسى فرستاده و نزد چه کسانى میبردى ؟ قیس گفت: نامه از حسین علیه السلام بسوى گروهى از اهل کوفه بود که من اسامى آنها را نمى شناسم.
عبیدالله گفت: بخدا سوگند تو را هرگز رها نکنم مگر اینکه اسامى آن افرادى را که حسین(ع) برای آنها نامه فرستاده است، بگویى و یا اینکه بر منبر بالا رفته و حسین(ع) و پدر و برادرش را سب کنى! در این صورت تو را رها مىکنم و الا تو را از دم تیغ خواهم گذراند!
قیس در پاسخ گفت: چون آن گروه را نمىشناسم، پیشنهاد دوم تو را انجام خواهم داد!
عبیدالله دستور داد مردم کوفه در مسجد اعظم شهر جمع شوند تا سخنان قیس بن مسهر فرستاده امام(ع) را در مدح بنى امیه بشنوند.
قیس روی منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهی ، درود بر رسول گرامى و رحمت بسیار بر على و فرزندانش فرستاد، سپس بر عبیدالله و پدرش و سردمداران حکومت از کوچک و بزرگ لعنت فرستاد و با صداى بلند گفت: اى مردم!حسین بن على بهترین خلق خدا و فرزند فاطمه دختر رسول خداست، و من فرستاده او بسوى شما هستم، من در یکى از منازل بین راه از او جدا شده و نزد شما آمدم تا پیام او را برسانم، به نداى او لبیک گویید.
مأمورین ابن زیاد جریان را به او گزارش دادند و او که کاملا در نقشه خود شکست خورده بود، دستور داد قیس را به بالاى قصر دارالاماره برده و به پایین بیاندازند. مأمورین ابن زیاد طبق دستور ابن زیاد قیس را از روی دارالاماره به پایین انداختند وبعد از آن استخوانهاىش را هم شکستند.
چون خبر شهادت قیس به امام حسین(ع) رسید بسیار محزون گردید و در حالى که اشک از دیدگانش جارى بود مىگفت:«بار خدایا براى ما و شیعیان ما جایگاهى والا در نزد خود قرار ده و ما و شیعیان ما را در جوار رحمت خود مستقر فرما که تو بر انجام هر کارى قادرى.»
انتهای پیام/ 161