حکایت شهیدی که سعادت را در عینیت بخشیدن به سخنان امام می‌دانست

شهید «محمد بنیادی» یکی از فرماندهان لشکر 17 علی‌بن ابیطالب(ع) قم است که در عملیات والفجر چهار به درجه رفیع شهادت نائل آمد و سعادت را جز در عینیت بخشیدن به سخنان امام نمی‌دانست.
کد خبر: ۱۰۸۹۵۲
تاریخ انتشار: ۲۷ مهر ۱۳۹۵ - ۲۱:۰۲ - 18October 2016
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، حسن شیخ حائری می‌گفت: سخن از یکی از فرماندهان لشکر 17 علی‌بن ابیطالب(ع) قم است؛ شهیدی که سعادت را در عینیت بخشیدن به سخنان و رهنمودهای امام خمینی می‌دانست.

27 مهر ماه سال 1337 در خانوده‌ای روحانی در قم، نوزادی به دنیا آمد که نامش را محمد گذاشتند.

محمد وقتی تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را تمام کرد، متوجه شد که پدرش علاقه دارد تا او وارد حوزه علمیه قم شود و دروس حوزوی بیاموزد. او نیز چنین کرد و سه سال در مدرسه فیضیه درس خواند.

او پس از آن به خدمت سربازی رفت. هفت ماه از خدمت سربازی‌اش باقی مانده بود که امام(ره) دستور دادند تا سربازها از پادگان‌های رژیم طاغوت، فرار کنند. محمد هم، چنین کرد و به صف مردمی مبارزان پیوست.

انقلاب شکوهمند اسلامی که به پیروزی رسید، او ادامه خدمت سربازی را در کمیته گذراند و سپس به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. با ورود به سپاه در بخش مبارزه با مفاسد اجتماعی و قاچاق مواد مخدّر مشغول خدمت شد و آن‌گاه برای مدتی مسؤولیت یگان حفاظت از شخصیت‌ها را بر عهده گرفت.

یکی از همرزمانش نقل می‌کند که:«با هم از طرف یگان مأمور شدیم برای حفاظت از بیت امام. بعضی وقت‌ها ده دوازده ساعت پست می‌داد. انگار که خستگی نمی‌شناخت. برای استراحت، اصرار که می‌کردیم می‌گفت: این که چیزی نیست. ما تمام عمرمان فدای یک لحظه امام.

همچنین برای ناهار و شام که می‌رفتیم اگر احساس می‌کرد غذا کم است، بدون اینکه کسی بفهمد، کم کم و آرام آرام غذا می‌خورد تا به بقیه بیشتر برسد.

همچنین یک شب با هم وارد مقر یگان می‌شدیم که دیدم نگهبان دم در خوابش برده است؛ خواستم بیدارش کنم اما محمد نگذاشت. دستم را کشید و با صدای ملایم گفت: بیدارش نکن. خیلی آرام رفت بالای سرش و با ملایمت از خواب بیدارش کرد. نگهبان حسابی هول شده بود. محمد اسلحه‌اش را گرفت و گفت برو بخواب؛ من جای شما نگهبانی می‌دهم؛ همین کار را هم کرد تا نوبت به بعدی رسید.

مادرش نیز نقل می‌کند که:«وقتی محمد به عضویت سپاه درآمد، هر وقت از او درباره حقوق و اینکه با آن چه می‌کند، می‌پرسیدم، جواب درست و حسابی نمی‌داد و طفره می‌رفت. یک روز حسابی پا پی‌اش شدم. بالاخره از زیر زبانش کشیدم. گفت: مادر! بین خودمان بماند. راستش من حقوقم را در راه خیر مصرف می‌کنم. پرسیدم: کجا؟ جواب داد: دوستی داشتم که شهید شد و حالا خانواده‌اش کسی را ندارند. من حقوقم را می‌دهم به آن‌ها؛ ان‌شاءالله ذخیره آخرت!»

جنگ تحمیلی که آغاز شد، محمد هم به جبهه‌ها شتافت و در دفاع از وطن کوشا بود.

سوابق و تلاش شبانه‌روزی او موجب شد تا با تشکیل لشکر 17 علی‌بن ابیطالب(ع)، در مسؤولیت‌های گوناگونی از جمله فرماندهی گردان و فرماندهی تیپ حضرت معصومه(س) افتخار خدمت بیابد.

او البته از این عنوان‌ها فرار می‌کرد و وقتی پیشنهاد پذیرش مسؤولیت فرماندهی تیپ را شنید، ابتدا از پذیرش آن امتناع ورزید و گفت:«دلم می‌خواهد سبک بال، اسلحه به دست بگیرم و در خط مقدم مبارزه کنم.»

با این حال با اصرار فرماندهان لشکر، او مجبور به پذیرش فرماندهی تیپ شد؛ اما چنان مخلص بود که وقتی خانواده‌اش از کار و مسؤولیت او سؤال می‌کردند، می‌گفت:«من یک سرباز ساده هستم! اسلحه به دست می‌گیرم و می‌جنگم تا خدا توفیق بدهد این بدنم با گلوله سوراخ سوراخ شود!»

این حکایت از زبان پدر محمد شنیدنی‌ است:«یکبار که سرزده وارد اتاقش شدم، دیدم نشسته و دارد گریه می‌کند. گفتم: تو معلوم هست گرفتاری‌ات چیست؟ جوانی به سن و سال تو که نمی‌نشیند مثل بچّه‌ها گریه کند! خب می‌گوید دردش چیست؟

اول چیزی نگفت؛ اما بعد که مرا خیلی نگران دید گفت: راستش نمی‌دانم این‌ها روی چه حسابی مرا گذاشته‌اند فرمانده گردان؟ مسؤولیت سنگینی است؛ آیا می‌توانم درست عمل کنم؟

گفتم: برایت استخاره می‌گیرم. قبول کرد و وقتی استخاره خوب آمد، با توکل بر خدا، خیالش راحت شد و کارش را آغاز کرد».

حکایت است که روزی در مسؤولیت فرماندهی تیپ، از رفتار برخی رزمنده‌ها و برخی اسراف‌ها دلگیر شد. آن‌ها را جمع کرد و گفت:«برادران بسیجی! همه ما باید نهایت صرفه جویی را در استفاده از امکانات تیپ داشته باشیم. باید از اسراف‌ها به شدت پرهیز کنیم. این گناهان موجب برانگیختن غضب الهی و قطع عنایاتش به ما می‌شود. من در اینجا به عنوان یک برادر کوچک و خدمتگزارتان اعلام می‌کنم حاضرم با همین دست‌های خودم تمامی لباس‌های کثیفتان را بشویم؛ حتی لباس‌های زیر را که به راحتی دورشان می‌اندازید. این لباس‌ها، با زحمت و تلاش کسانی تهیه شده که دست از زندگی شیرین خود کشیده‌اند و با دستان پینه بسته و چشمان کم سوی خود، آن‌ها را برای ما می‌دوزند و می‌فرستند».

همچنین وقتی فرمانده تیپ شد، اتومبیلی در اختیارش گذاشتند تا هم کارهای تیپ را انجام دهد و هم در مرخصی‌ها از آن استفاده کند. محمد اما اخلاق عجیبی داشت. وقتی خانه می‌رفت ماشین را داخل کوچه نمی‌برد؛ سر خیابان پارک می‌کرد. یکبار که خانواده خواسته بودند آن‌ها را با ماشین تا جایی برساند گفته بود: این ماشین بیت المال است. خودم برایتان ماشین کرایه می‌کنم. اگر من حواسم به بیت المال نباشد و بخواهم به راحتی استفاده شخصی کنم؛ چه توقعی از نیروهای تحت امر؟

برادرِ محمد هم از آخرین باری که به خانه آمد، حکایتی دارد:«برای رفتن خیلی عجله داشت. تا دم در بدرقه‌اش کردیم. دستش روی دستگیره بود که گفتم: محمّد! چرا این قدر عجله؟ تو که هنوز درست و حسابی با مادر خداحافظی نکرده‌ای!

خندید و گفت: چشم، این دفعه هم خداحافظی می‌کنم. برگشت طرف مادر. در آغوشش گرفت و بوسید. همین که خواست برود گفتم: داداش! پس ما چی؟! باز هم خندید و گفت: با تو دیگر نمی‌خواهد دیده بوسی کنم. گفتم: نمی‌گویی اینجوری دلم می‌شکند؟ آمد و با من هم دیده بوسی کرد. همین که رفت، دنبالش دویدم سر کوچه و گفتم: رسیدی زنگ بزن.

محمد رفت، ماندم تا دور شد. همین طور از پشت سر نگاهش می‌کردم. همان شد نگاه آخرم».

او رفت و نامه‌ای فرستاد و برای مادرش نوشت:«... مادرم! می‌دانم که داغ جوان سخت است ولیکن، من بسیار گناه کرده بودم و باید کشته می‌شدم. باید به جبهه می‌رفتم، تا خداوند مقداری از گناهان مرا می‌آمرزید!»

و او در روزی از روزهای عملیات والفجر چهار در سال 1362، آمرزیده شد و به آسمان‌ها پر کشید.

او سردار شهید، محمد بنیادی؛ از فرماندهان لشکر 17 علی‌بن ابیطالب(ع) است که هم اکنون در گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم آرمیده است.

محمد با شهادت به وصال معبود رسید و در بخشی از وصیت نامه‌اش نوشت:«بهترین پیامی که می‌توانیم برای مردم داشته باشیم، تبعیت از رهبری است. امام موقعی که صحبت می‌کند به صحبت‌هایشان جامه عمل بپوشانیم؛ نه اینکه بیاییم ورد زبانمان بکنیم و پلاکاردش بکنیم بزنیم توی خیابان؛ بیاییم به صحبت‌های امام عینیت ببخشیم. همین که بتوانیم مسائلمان را با صحبت‌های اماممان وفق بدهیم، برای ما بس است و سعادت هم در همین است ... .» روحش شاد و یادش گرامی.
 
منبع: فارس

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار