جوان شهادت طلبي که پيشرفته ترين تانک جهان را با جسد مبارکش منهدم ساخت.
در مورد يکي از شهسواران قسامي صحبت مي کنيم؛ ستاره اي که در آسمان تاريک امت اسلام درخشيد. در مورد شهيدي سخن مي گوييم که قلم عاجز از تعريف شخصيت عظيم وي مي باشد.
دوران کودکي
شهيد قهرمان قسامي "عبدالکريم شعبان مصطفي بکران" در تاريخ 7/2/1979م. در محله الشجاعيه شهر غزه و در خانواده اي مستضف و دين دار ديده به جهان گشود. مصطفي بکران هشتمين پسر اين خانواده است. مردي خيرخواه بود که به همه کمک مي کرد. شهيد بکران بر اداي نمازهاي پنج گانه در مسجد تأکيد مي کرد. وي پس از اتمام دوره دبستان براي يادگيري قرآن به مسجد التوفيق رفت و با اصحاب علم و دانش نشست و برخاست داشت.
پدرش مي گويد:"عبدالکريم از همان اوان کودکي در مسجد التوفيق پرورش يافت و با تأسي از اين حديث پيامبر بزرگ اسلام "خيرکم من تعلم القرآن و علمه" به حفظ و آموزش قرآن کريم مبادرت ورزيد. هميشه در جلسات علمي حضور مي يافت و جزو اولين کساني بود که خود را به اين جلسات مي رساند. اخلاق پسنديده اي داشت و با خانواده و بستگان به نيکي رفتار مي کرد. همه فرزندان برادرانش و همسايگان او را بسيار دوست داشتند. بسيار آرام و ساکت بود. بيشتر از بقيه فرزندانم او را دوست داشتم. زماني که بچه بود، مادرش را از دست داد و به من در کارهاي منزل کمک مي کرد. هنگامي که مي خواستم وي را براي نماز صبح بيدار کنم، مي ديدم که به عبادت خداوند متعال مشغول است. هميشه روزهاي پنجشنبه و دوشنبه را روزه مي گرفت."
پدر شهيد تأکيد کرد که فرزندش با اين عمليات قهرمانانه وي را در ميان اهالي منطقه سربلند کرده است: "من عبدالکريم را از دست نداده ام بلکه وي براي هميشه در خاطره ام خواهد ماند، وي نه اولين شهيد و نه آخرين آنهاست. خداي بلند مرتبه را شکرگزارم که فرزندانم قهرمان و دلاور هستند. وي مفتخرانه اين راه را انتخاب کرد و از تن دادن به خفت و خواري ابا داشت. از کليه جوانان مسلمان مي خواهم اين راه افتخار آفرين را انتخاب کنند."
با اين وجود پدر شهيد بکران نمي تواند شدت ناراحتي خود را پنهان کند و با چهره اي غمگين مي گويد:" عبدالکريم همه چيز من بود به ويژه اين که پس از مرگ همسرم با من در يک اتاق مي خوابيد. وقتي با او صحبت مي کردم محبت و مهرباني از چهره نوراني اش نمايان بود."
شهيد عبدالکريم در درگيري با نيروهاي اشغالگر در اين انتفاضه مشارکت داشت که در جريان آن از ناحيه پاي راست زخمي شد.
محمد برادر عبدالکريم بکران مي گويد:"عبدالکريم بهترين برادر و جواني مطيع و حامي نيازمندان بود. به هيچ کس بدي نکرد. شخص رازدار و خيرخواهي بود. هميشه در نماز و غيرنماز قرآن تلاوت مي کرد. اتاقش مملو از نوارهاي قرآن و سرودهاي اسلامي است."
دوستان شهيد به خصوص مصعب، تأکيد مي کنند که شهيد بکران هميشه لفظ شهادت را بر زبان مي آورد. در نماز به ويژه در سجده اين دعا را مي خواند: "اللهم ارزقني الشهادة في سبيلک" (بار خدايا! شهادت را نصيبم گردان.)
دوستش مصعب مي گويد: "چندين بار وي را درحال گريه کردن ديدم. وقتي از وي درباره علت اين کار سؤال مي کردم در جواب مي گفت: "مشتاق ديدار با معشوقم حضرت محمد صلي الله عليه و سلم و رسيدن به زندگي جاودان و ملاقات با پروردگار جهانيان هستم."
در آخرين روزهاي زندگي اش به وضوح روشن بود که به زودي به شهادت مي رسد و اخلاص و صداقتش براي رسيدن به اين آرزو به خوبي نمايان بود. چندين بار با دوستانش خداحافظي کرد. حتي چند ساعت قبل از شهادت نيز با آنها خداحافظي کرد. پس از آخرين نماز عشا، دوستانش را براي صرف چاي به منزلش دعوت کرد و بدون اين که کسي متوجه شود با آنها خداحافظي کرد!!"
رامي يکي ديگر از دوستان شهيد در مورد آخرين لحظات ديدار با وي مي گويد:"پس از نماز عشاء من و عبدالکريم و برخي دوستان در مسجد دور هم نشستيم. عبدالکريم در يک اقدام بي سابقه با همه ما رو بوسي کرد. سپس ستون هاي مسجد را بوسيد و به طرف محراب و در آن رفت. وقتي از مسجد بيرون رفتيم يک شيشه عطر از جيبم بيرون آوردم و از عبدالکريم خواستم که از اين عطر به خود بمالد اما وي به اين درخواست من جواب منفي داد و گفت: به زودي از رائحه الهي خود را خوشبو مي کنم.
شهادت
در اولين ساعات صبح روز چهارشنبه 19/2/2003م بالگردهاي آپاچي دشمن بر فراز محله الشجاعيه جولان مي دادند. به مجاهدان خبر رسيد که تانک هاي اشغالگران به سوي اين محله در حرکت هستند. مبارزان در خيابان هاي غزه به حالت آماده باش کامل درآمدند و براي مقابله با پيشرفته ترين تانک دشمن خود را آماده کردند.
بيش از چهل دستگاه تانک، خودروي نظامي و بولدوزر صهيونيست ها از چند محور به محله پرجمعيت الشجاعيه حمله کردند. اين نظاميان از منطقه نحال عوز، گذرگاه المنطار و منطقه ابوصفيه براي حمله به اين محله آمده بودند. آنها منازل فلسطينيان را زير آتش سنگين خود گرفتند. همچنين بالگردهاي آپاچي ساخت آمريکا از نيروهاي پياده پشتيباني مي کردند. اين بالگردها چهار فروند موشک به سوي اهداف فلسطيني شليک کردند.
نقاب پوشان از طريق بلندگوهاي مساجد از مبارزان و مجاهدان فلسطيني خواستند که براي مقابله با متجاوزان به نبرد بپردازند. تيم هاي عملياتي در خيابان هاي الشجاعيه مستقر شدند و چندين بمب در مسير عبور تانک هاي دشمن کارگذاشتند. همچنين مجاهدان چندين فروند موشک و گلوله خمپاره به سوي خودروهاي نظامي جنايتکاران صهيونيست شليک کردند و درگيري هايي در چندين محور ميان فلسطينيان و صهيونيست ها روي داد. نظاميان اشغالگر در اين حمله با مقاومت شديد مبارزان فلسطيني روبرو شدند.
شهيد عبدالکريم بکران وقتي مشاهده کرد که تانک هاي رژيم اشغالگر قدس به سوي محله الشجاعيه درحال حرکت هستند به اندازه توان خود مواد منفجره برداشت و به سوي آنها در دورترين نقطه شرقي اين محله رفت. شاهدان عيني مي گويند که شهيد بکران زير يک تانک رفت و آن را منهدم ساخت. شهيد پس از انهدام اين تانک تلاش کرد که از تيررس نظاميان اشغالگر خود را دور نگه دارد اما تقدير خداوند اين گونه رقم خوره بود که وي به شهادت برسد. يک فروند بالگرد وي را هدف گلوله هاي کينه توزانه قرار داد. در اين حين شهيد به زير يک دستگاه تانک ديگر رفت و پيکر مبارکش را منفجر ساخت و به ديار حق شتافت.
شاهدان عيني اظهار داشتند که يک بمب در مسير عبور يک دستگاه تانک در نزديکي مسجد السلام منفجر شد و اين تانک را از کار انداخت. گردان هاي شهيد عزالدين قسام مسئوليت اين عمليات ها را برعهده گرفتند. منابع مذکور گفتند که شهيد عبدالکريم شعبان بکرون با بستن جليقه انفجاري به زير يک دستگاه تانک صهيونيست ها رفت و خود را منفجر و آن را منهدم ساخت. همچنين مجاهدان قسامي در اين حمله موفق شدند که يک دستگاه بولدوزر نظامي رژيم صهيونيستي را از کار بيندازند.
در جريان اين حمله وحشيانه 11 فلسطيني به شهادت رسيدند و 20 نفر ديگر زخمي شدند که حال برخي از آنها وخيم گزارش شد.