نگاهى تحلیلى به مسأله بعثت و رسالت امروز ما

بعثت، انتظار، ظهور/ حقیقت بعثت، جارى و دائمى است

مأموریت و رسالت مردم در ارتباط با بعثت، یعنى قیام به قسط و برپایى عدالت اجتماعى، بدون وجود یک حاکمیت اسلامى و نظام ولایى امکان‏پذیر به نظر نمى‏ رسد.
کد خبر: ۱۹۲۲۰
تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۱:۳۳ - 27May 2014

بعثت، انتظار، ظهور/ حقیقت بعثت، جارى و دائمى است

خبرگزاری دفاع مقدس، نگاه به بعثت و رسالت رسول گرامى اسلام(ص) با توجه به عمق بینش انسان ها دوگونه ممکن است صورت بپذیرد؛ نگاه سطحى و نگاه ژرف.

در نگاه سطحى، مسأله "بعثت" به شکل یک پدیده تاریخى و پایان پذیر دیده مى شود که در شب بیست و هفتم رجب تحقق یافت و از آن پس، دوره "رسالت" آغاز شد و آن هم در طول 23 سال طى شد و پایان یافت.

اما در نگاه ژرف و فراتر، بعثت و رسالت حقیقتى است که (علاوه بر این مرتبت ظاهر) عمق و مرتبتى طولى  نیز دارد که همه تاریخ خلقت انسان از آغاز تا پایان و بلکه برتر از آن را هم، دربر مى گیرد. این سخن، ناظر به رسالت انبیاى پیشین و تاریخ بعثت آنان نیست؛ که آن نیز وجهى از این حقیقت را داراست، اما فعلاً مورد نظر ما نیست. سخن، از بعثت و رسالت حضرت ختم رسالت(ص) است که ابعاد و گستره آن همه تاریخ آفرینش را شامل مى شود؛ به طورى که به لحاظ زمانى تا قیامت ادامه دارد و به اعتبار مراتب طولى وجود انسان، برکات و آثار "بعثت" را به اعماق شخصیت او نفوذ مى دهد و در حقیقت انسان را "مبعوث" مى کند.

از این منظر، بعثت و رسالت پیامبر گرامى اسلام(ص) دیگر یک "پدیده تاریخى" و "پایانپذیر" نیست، بلکه حقیقتى سیال و همیشه جارى در زمان و مکان و مکانت(یعنى درعمق وجود انسان تا قیامت) است. بدین لحاظ اگر کسى چنین بیندیشد که پیامبر اکرم(ص) به رسالت مبعوث شده تا انسان ها را به رسالت مبعوث کند، به راستى و درستى اندیشیده است؛ با این فرق که رسالت آن حضرت، "پیامبرى" بوده؛ و رسالت مردمان، "عقلانیت و بندگى خدا." این تعبیر، صرفاً یک استحسان و ذوق نیست، بلکه حقیقتى متکى به آموزه هاى دینى است. امیرمؤمنان على(ع) در مورد پیامبران تعبیر "اثاره" (برانگیختن و شکوفا نمودن) را به کار برده و فرموده: "لیثیروا لهم دفائن العقول؛ خداوند پیامبران را برانگیخت تا آنان نیز... دفینه هاى عقلانیت انسان را براى او برانگیزانند و استخراج نمایند." (نهج البلاغه، خطبه 1)

در این نگاه، دو معرفت عمیق نهفته است؛ یکى جارى و دائمى بودن حقیقت بعثت و رسالت پیامبر خدا(ص) و دوم وجود مردم به عنوان یکى از ارکان اصلى این حقیقت. اگر انسان ها نباشند، پیامبران به سوى چه کسانى و براى چه هدفى مبعوث شوند؟

در جریان بعثت و رسالت، اهداف و مأموریت هایى براى پیامبر و همچنین براى مردم تعیین و تعریف مى شود. مأموریت پیامبر(ص)، تعلیم و تربیت و تزکیه است  "یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه" (سوره جمعه، آیه 2) و مأموریت مردم برپایى عدالت و قیام به قسط است "لیقوم الناس بالقسط" (سوره حدید، آیه 25).

رط اصلى تحقق این آرمان بزرگ

شرط اصلى تحقق این هدف بزرگ و آرمان سترگ چیست؟ آیا به صرف آمدن پیامبر و ابلاغ دین به مردم، آنان موفق به قیام به قسط و برپایى عدالت مى شوند؟ و آیا منظور، عدالت فردى است یا عدالت اجتماعى؟

پاسخ، البته هر دو را دربر مى گیرد. عدالت، هم باید در وجود آحاد مردم رسوخ کند و از هرکس انسانى عادل بسازد و هم در جامعه آنان عدالت اجتماعى محقق گردد. اما این دو هدف یا این هدف دووجهى، چگونه تحقق مى یابد؟

پاسخ، با قدرى تأمل و ژرف اندیشى، در "نظام ولایى" نهفته است. یعنى تنها در صورت برپایى یک نظام دینى ولایى، انسانها و جامعه آنان به عدالت و هدف بعثت دست مى یابند.

به عبارت دیگر، اهداف بعثت و رسالت را باید در یک نگاه طولى و ارتقایى ملاحظه کرد. اهدافى مانند تلاوت آیات، تزکیه وتعلیم در یک مرتبه اند، که توسط پیامبر(ص) صورت مى پذیرد و چه بسا اگر نوبت به برپایى حکومت اسلامى و نظام ولایى نیز نرسیده باشد، این اهداف سه گانه قابل تحقق خواهند بود. (مانند سیزده سال دوره ابلاغ اسلام در مکه و قبل از هجرت پیامبر(ص) به مدینه و تشکیل حکومت). البته در این جا نیز فرزانگان اذعان دارند که تزکیه و تعلیم و تربیت مردم در زمان حکومت و نظام دینى قطعاً بسیار بیشتر و عمیق تر صورت مى پذیرد.

هدفى مانند عدالت  فردى (که آحاد انسان ها به عدالت وجودى دست یابند) را بى تردید باید دراین نگاه طولى و ارتقایى، در مرتبتى برتر قرار داد. یعنى انسان ها صرفاً با ابلاغ دین و تلاوت آیات توسط پیامبر(ص) به این مرحله ارتقا نمى یابند، مگر در مواردى انگشت شمار بنابراین، باید یک نظام الهى و ولایى برپا شود تا فیض تربیت و تزکیه و حرکت انسان ها به سوى عدالت فردى به راحتى جریان یابد و فراگیر گردد. البته اگر کسى این هدف را نیز در همان مرتبت نخست جاى دهد، حرجى بر او نخواهد بود.

اما عمده بحث، عدالت اجتماعى است. در این مرحله، هر انسان فهیمى درک مى کند که این هدف بزرگ جایگاهى برتر از اهداف قبلى دارد و تحقق آن قطعاً منوط به برپایى نظام ولایى است. یعنى مأموریتى مانند "قیام ناس به قسط" بدون تحقق یک نظام دینى که مردم در پرتو حاکمیت اسلام و ولایت یک امام و ولى الهى به سوى آن حرکت کنند، امکانپذیر نیست. مفاهیمى مانند "ناس" در آیه، و "عدالت اجتماعى" در تعریف مفروض و نیز فتواى عقل و فرزانگى، از جمله دلایل حقیقت مزبور است. [البته برتر بودن عدالت اجتماعى درمقایسه با عدالت فردى، از اهمیت این دومى نمى کاهد، زیرا قیام به قسط و عدالت اجتماعى نیز توسط "انسان هاى عادل" باید برپا شود و فرض تحقق چنین هدفى به وسیله ظالمان یا انسان هاى دور از رشد و تعالى و عدالت، فرض صحیح و معقولى نخواهد بود.]

حاصل بحث تا این جا، ضرورت برپایى نظام دینى و ولایى براى تحقق اهداف بعثت در یک نگاه و برآیند کلى است و باید اذعان کرد که بدون چنین نظامى، این اهداف هیچگاه تحقق جدى و فراگیر، و چه بسا مطلقاً تحققى نخواهند داشت. لااقل، مأموریت و رسالت مردم در ارتباط با بعثت، یعنى قیام به قسط و برپایى عدالت اجتماعى، بدون وجود یک حاکمیت اسلامى و نظام ولایى امکانپذیر به نظر نمى رسد.

اما موضوع اصلى نوشتار

آنچه گفتیم هرچند مهم و بیانگر پایه هاى نظرى بحث ما بود، اما قسمت اصلى و عمده این نوشتار، مباحث بعدى است. اگر گفتیم بعثت و رسالت یک حقیقت دائمى و همیشه جارى است، پس باید جریان و جایگاه آن در میان زندگى خود در این زمان را پیدا کنیم، و اگر معتقدیم این بحث، بحثى راهبردى و کاربردى براى همه انسان ها از جمله ما در این دوران است، پس باید جلوه هاى آن را در زندگى، انقلاب و حرکت خود مورد مطالعه قرار دهیم.

بعد از رحلت رسول گرامى اسلام(ص)، اهداف بعثت و رسالت آن حضرت باید در خط امامت و ولایت اهل بیت و امامان معصوم علیهم السلام جلوه گر و محقق مى شد؛ که جز اندکى چنین نشد و با غیبت آخرین امام معصوم، این امر براى بسیارى از امت اسلام در هاله اى از ابهام فرو رفت.

اما وجود یک عنصر بسیار اساسى و حیاتى در مکتب امامت، این ابهام را برطرف مى کرد به شرط این که این عنصر اولاً به خوبى فهمیده و شناخته مى شد و ثانیاً در ابعادفردى و اجتماعى جامعه به منصه ظهور مى رسید و به آن عمل مى شد، و آن، مسأله انتظار است؛ انتظار ظهور آخرین حجت خدا.

ما براین باوریم که اگر به دو شرط بالا یعنى "شناخت صحیح و کامل انتظار" و "پیاده کردن آن" خوب بیندیشیم، بى درنگ به درستى موضوع و محتواى نوشتار اذعان خواهیم کرد. سخن این است که:

1ـ بعثت و رسالت پیامبر اکرم(ص) حقیقتى همیشه جارى و پایان ناپذیر است.

2ـ تحقق اهداف آن منوط به تحقق نظام دینى ولایى است.

3ـ با وقوع مسأله غیبت آخرین امام معصوم، نه دین خدا تعطیل است، و نه مردم بدون تکلیف رها شده اند، و نه بعثت و رسالت پیامبر خدا(ص) ابتر مى ماند.

بنابراین، حلقه واسطى در این جا لازم است تا مردم را به دین، بعثت، امامت و ولایت امام معصوم وصل کند. این حلقه واسط به لحاظ نظرى، اعتقاد به مرجعیت در اخذ دین، اعتقاد به ولایت فقیه در زمان برپایى حکومت دینى و نظام ولایى و به لحاظ عملى، مشارکت در این برپایى و قیام به قسط است.

4ـ و آن چه که جامع این دو امر و ضامن تحقق آنهاست، مسأله انتظار امام عصر(عج) (همراه با شناخت و عمل آن) است.

چنین انتظارى، از یک سو تحقق اهداف بعثت را ضمانت و عملى مى کند. از سوى دیگر، آن اهداف را هم در بعد فردى و هم در بعد اجتماعى و سیاسى و حکومتى امکانپذیر مى کند و فرد و جامعه را عادل، اسلامى و منتظر بار مى آورد.

و از جانب سوم، آنان را براى تحقق مراحل عالى و نهایى عدالت و اهداف بعثت در زمان ظهور امام و حجت خدا، آماده مى سازد؛ و بدین ترتیب رسالت ایجاد زمینه و مأموریت فراهم سازى مقدمات آن را برعهده منتظران مى نهد.

تأکید فراوان بر دو قید شناخت و عمل در مسأله انتظار، براى دریافت صحیح این عنصر اساسى و اجتناب از مفهوم تحریف شده و بى خاصیت آن در جامعه است. منتظران حقیقى، رسالت "قیام به قسط" را برعهده دارند تا آماده ظهور بزرگ عدالت گستر تاریخ شوند. این قیام به قسط، در  واقع همان "زمینه سازى براى ظهور" است و بدینسان است که بعثت با ظهور پیوند مى یابد و از یک جنس مى شود. در واقع، جریان کلى هدایت بشر از بعثت شروع و به ظهور ختم مى شود. در این میان، مرحله ماقبل ظهور بسیار مهم است و همین مرحله است که زندگى امت اسلام خصوصاً شیعه را در بعد فردى و اجتماعى و سیاسى شکوفا مى سازد تا زمینه اهداف بعثت فراهم آید.

آن گاه که کار ناتمام بشر کامل شود

اگر کسى چنین تعبیر کند که در زمان ظهور، بعثتى عام در انسانیت و همه بشریت رخ خواهد داد، سخن به گزاف نگفته است. در حقیقت، کار ناتمام بشریت در زمان بعثت و بعد از آن، در زمان ظهور تمامیت مى پذیرد. تعبیر به "کار ناتمام بشریت" به جاى "کار ناتمام بعثت" یا "کار ناتمام رسول خدا(ص)" اشاره به این واقعیت است که آن حضرت، به حقیقت، کار خود را به تمام و کمال انجام و رسالت خویش را کاملاً ابلاغ کرد و از همه مهمتر این که به تعبیر خود قرآن در آیه 3 مائده، (آیه ولایت: الیوم اکملت لکم دینکم...) اسلام را کامل کرد.

اما این بشر بود که مأموریت "قیام به قسط" خویش را انجام نداد؛ و... اکنون بعد از چهارده قرن ملت مسلمان ایران این رسالت عظیم را برعهده دارد و نهضت هاى اسلامى در جهان اسلام و حرکت هاى مردمى در سایر کشورها در همه دنیا، در حال کامل کردن این رسالت هستند.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار