“بسم الله الرحمن الرحیم”
من المومنین رجال صدقواما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً
سالروز انقلاب شکوهمند اسلامی و دهه ی فجر آغاز به ثمر رسیدن آن، مقدم مبارک امام این نور خدا و بنده ی صالح از تبار رسول الله و حجت خدا ولی ما، بر همه ی برادران عزیز فرخنده و مبارک باد! همان طوری که تاکنون هر سال برگذشته پربارتر بوده، امیدواریم آینده نیز پربار تر از گذشته و این فجر صادق ، طلوع خورشید عالم افروز که در انتظار آن هستیم، فرج آقا امام زمان (عج) را در آینده ای نزدیک به همراه داشته باشد. سالها باید که تا یک تکه سنگ، لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن.
مسلماً افتخاری که امروز نصیب ملّت شریف، متعهد و ایثارگر و شهید پرور و شیعه ی مولا علی(ع) و ائمه ی معصومین شده، این ثمره ی خون های پاک انبیا و اولیا و صالحین بسیار است که در طول تاریخ، در راه حق و به ثمر رسیدن این حکومت عدل الهی ریخته شده. گرچه بعضی از آنها نسبت به عدهّ ای دیگر فضیلت و برتری داشتند، ولی همه ی آنها هرکدام در حد خودشان در به ثمر رسیدن انقلاب سهیم بوده اند؛ تنها یک قشر خاص نبوده. این شجره ی طیبه به دست گهربار پیامبر اسلام بذرافشانی و کاسته شد و در سایه ی ولایت دوازده نور پاک(ائمه ی معصومین صلوات الله علیهم اجمعین) از آن حراست شد و به دست فرزندان پاکشان از این تبار و نسل و پیروان صادق و مخلص شان از این امت رسید، آن هم در نبود شرایط لازم و با وجود آفت های بی حساب؛ اگرچه خداوند وعده فرموده بود: ” انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون”. (ما خود حافظیم این کتاب و این امّت را) ولی آنها خود وسیله بودند. در طول این۱۴۰۰ سال و اندی، تا آن حدی که می شد که نخشکد و به فراموشی سپرده نشود، تا نتوانستند ریشه هایش را محکم کردند و در سخت ترین شرایط، با خون پاکشان این شجره ی طیبه آبیاری شد؛ تا به دست این حجت خدا و ولی عزیزمان و رهبرصادق و مخلص و پاکبازمان به همّت و ایثارگری این نسل و هموطنان عزیزمان به ثمر نشست.
لذا اگر بخواهیم از سهامداران این انقلاب نام ببریم، تمام انبیاء و اولیا و شهدا و همه ی انسانها از بندگان مخلص خدا، جزء سهامداران هستند. ما که لایق نیستیم حق آنها را ادا کنیم، امیدواریم خداوند به آبروی همه ی انبیاء و معصومین، ارواح پاک همه ی شهدا و مخلصین از خدمتگزاران به این امّت و مکتب که از این دنیا با شهادت رفتند، یا در اطراف شمع فروزان این مکتب جان باختند غریق رحمت بفرماید، و همه ی آنها را در اعلی علیین از بهشت، درجوار وجود نازنین رسول خدا وائمه ی معصومین بهترین عوض خیر مرجمت بفرماید و شما هم از به پا دارندگان و تداوم بخشندگان این انقلاب مقدس به حساب آیید! و به دعای خیرآن پاکان در ادامه ی این راه، به زودی به رهبری وجود نازنین امام، دوشادوش همرزمانتان توفیقی بیش از گذشته نصیبتان شود.
چون روزهای به ثمر رسیدن انقلاب است، شاید نام مرحوم شهید، آیت الله فومنی را کمتر شنیده باشید. ایشان شاید، اوّلین شهید از بزرگان باشند که بعد از قیام امام عزیزمان در سال۴۲ به شهادت رسیدند. همان طوری که مشخص است ایشان اهل فومن است. در تهران، خیابان خراسان مسجد کوچکی است که آنجا اقامه ی نماز می کرد و شاید آن منطقه از نظر تدین جزء محله های ممتاز تهران بود. در به دست آوردن این امتیاز که نصیب اهل این محل شد، آن بزرگوار شهید، سهم به سزایی عهده دار بود.
شهید آیت الله فومنی ازبزرگانی بود که درزمان آیت الله بروجردی چندین مرتبه به زندان رفت که هربار ب وساطت ایشان از زندان آزاد شد. این اتفاق افتاده بود که درهنگام آزادی ، به ایشان می گفتند که پتو وسایر وسایلشان را ببرند اما ایشان می فرمود:” بعضیها دو وطن دارند، ما هم دوخانه؛ یک خیابان خراسان ودیگری زندان. باشد برمی گردم”.
ازنظربدنی باند قد وقوی الجثه بود. قلیانی داشت نی پیچ وبعضی شبها درمسجد می نشست، یک متریشان این قلیانی نی پیچ ، ومی کشید.
یک نمونه ازبرنامه هایشان: – مشت نمونه ی خرواراست- بعد ازقیام امام، قم یکپارچه آتش بود. صدایی هم آن طور که باید بلند شود نبود. روز عید فطر، درمدرسه ی حجتیه که ازفیضیه بزرگتراست نماز عید فطر برگزار شد. آقای شریعتمداری نماز خواند. چون مدیریت مدرسه حجتیه با ایشان بود. جمعیت زیادی شرکت داشت. بعد از نماز- هیچ کس فکرنمی کرد- یکدفعه دیدند ایشان رفت روی منبر. هیچ کس هم خبر نداشت.
آقای شریعتمداری ویک عده پا شدند و رفتند. من خودم حضور داشتم. زیاد صحبت کرد. ازجمله گفت:” دستگاه تبلیغاتی دشمن ، روزنامه، مجله ، رادیو، تلویزیون ، همه چیز دراختیارش است ومأمورین ونماینده هایش هم پخش هستند.
لحظه یه لحظه تبلیغات مسمومش دامن ملت را می خواهد لکه دارکند. ما هم که چیزی نداریم. تنها امروز من توانسته ام شما را گیربیاورم وحرفم را بزنم. اگرنزنم آیا خیانتی به خدا ورسول وهمه ی شهدا نکرده ام؟
شروع کرد هرچه می خواست گفت:” امروز روز عید است ونماز عید فطر سالی یک بار است وشاید چنین مجلسی دیگرگیرما نیاید. حالا این فرصت پیدا شده، من چهل تا یا الله می گویم ویک دعا دارم….” یک چیزی می گویم، یک چیزی می شنوید. آن سال که اگر صدایی درمی آمد، خفه می شد، درچنان جمعیّتی فرمود:” ما ازخدا عیدی می خواهیم”. شروع کرد، تسبیح به دست گرفته:” یا الله یا الله….” نهایتا:” یا خدایا این شاه واین سگ را بردار وسگی بدتر ازاین برما مسلط نکن!” ایشان چنین مرد دلیر وبا شهامتی بود، که بعد ازاین جریان هم باز دستگیرش کردند. فکرمی کنم آخرین دستگیری ایشان بود که مسمومش کردند.
مدتها درزندان بود تا به درک رفتن حسنعلی منصور به دست گروه مئوتلفه.
مرحوم شهید توی زندان مریض شد ودولت هم به خاطرمسائل روز{ وبیماری} مجبور شد ایشان را از زندان آزاد کند. لکن به دلیل بیماری، ایشان پس ازازادی یکسره به بیمارستان فیروز آبادی منتقل شد.
آسید علی اندرزگو با محمد بخارایی در جریان ترور منصور شرکت داشت. خودش را می اندازد جلوی ماشین به عنوان ادای احترام. منصورازماشین پیاده شد. برای تفقد ایشان. محمد بخارایی تیراندازی می کند وآسید علی اندرزگو درازش به طرف او تیراندازی کرده که هردوتیر اصابت می کند ومأموین که متوجّه محمد بخارایی می شوند، ایشان ازداخل جمعیّت فرارمی کند.
خود ایشان نقل می کرد:” بعد ازفرار رفتم بیمارستان {فیروزآبادی} واین بشارت را به آیت الله فومنی دادم وایشان بی نهایت مسرور شدند وبا وجود مریضی، استقبال بی نهایت گرمی از من کردند. تا مدتّی از خوشحالی اشک می ریختند، هم ازموفقیّت درعمل وهم اینکه توانسته ام جانم را نجات دهم. چند ساعتی بودیم. شب شد ومن می بایستی ازبیمارستان می رفتم بیرون.
یک نفرخدمت ایشان بود. آیت الله فومنی گفتند: تو برو! وکارت او را گرفتند، دادند به من تا به عنوان یک پرستار بتوانم خدمت ایشان باشم.
چند روز گذشت. آن روز دیدم حال شهید {فومنی} از روزهای قبل بهتراست. آیت الله فومنی فرمودند: خانه ام تلفن بزن! بگو تمام خانواده ام بیایند به دیدنم که امروز عصرچشم ازدنیا خواهم بست.
خیلی نگران شدم. فرمودند: تلفن بزن که دیرنشود. وآنها {خانواده اش} آمدند وخوشحال بودند ازاینکه حال پدرشان خوب است وامروز وفردا بیمارستان را ترک می کند.{ آنها رفتند}.
ظهرنماز را خواند. کمی بعد، روی تخت رو به قبله دراز شدند وخوابیدند وفرمودند: دراتاق را ببند وتا اطمینان حاصل نکردی من ازدنیا نرفتم، به کسی اطلاع نده “! رو به قبله دراز کشیدند. چشمها را بسته وبعد ازمدّتی چشمهایشان را باز کردند وبلند شدند. رو به قبله سه بار عرض کردند: اسلام علیک یا رسول الله! السلام علیک یا امیرالمومنین! السلام علیک یا حسین بن علی، ایها المجتبی ! السلام علیک یا ابا عبدالله! السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته. با دست گذاشتن برسینه تعظیم فوق العاده زیادی کردند. به محض اینکه روی تخت خوابیدند، چشم روی هم گذاشتند وازدنیا رفتند”. روز شهادت ایشان ۲۳ ماه مبارک رمضان بود. ایشان را از شاه عبد العظیم به تهران آوردند وازتهران پیاده واکثرا ً پای برهنه تا حضرت عبدالعظیم تشیع جنازه کردند. قبراین بزرگوار دریکی ازحجره های حیاط دوّم صحن مطهر آقا عبد العظیم که مرقد شهید” طیب حاج رضایی” توی آن حیاط است می باشد.
خب! دیگر دیراست و وقت نمی کنیم. تا اندازه ی کمی که ی دانیم ازبقیه ی شهدای بزرگواری که نامشان دراینجا ذکر شد یاد می کنیم. خداوند همه ی شما را سلامت بدارد!