خرمشهر پایتخت جنگ بود. الماس مفقود خاورمیانه؛ اسطوره و تمثیل روشنی از مقاومت ها، مظلومیت ها و ایستادگی های مردم، برای حفظ تمامیت ارضی میهن خود بوده و است. روزگاری که دشمن دست تجاوز بر کالبد خرمشهر گذاشت افرادی از این شهر جنگ زده مهاجرت کردند و خانواده هایی هم ماندند. خانواده نورانی ها یکی از آن هایی است که بر زمین خرمشهر ماندند تا صحنه ای خالی نماند. شور و حال دفاع از آرمان هایشان را داشتند.
محمد علی نورانی مردی مهربان با تاریخ شفاهی گویایی از جنگ وارد می شود. به تمام پرسش ها با آرامش خاصی پاسخ می دهد. آرامشی که شور و شیدایی آن زمان ها را در ذهنمان مجسم می کند. متنی که در زیر می خوانید حاصل گفت و گوی خبرنگار نوید شاهد با رزمنده سالهای دور جنگ شهری خرمشهر و مدیر کنونی جمعیت دفاع از ملت فلسطین است.
محمد علی نورانی کیست؟
حاج \\\\\\\"محمدعلی نورانی\\\\\\\" اهل خرمشهر است، تمام مدتی که شهرش در اشغال عراقی ها بود، همان جا ماند تا از خاکش دفاع کند. او بارها در جنگ مجروح شده است، اما جز یک بار آن هم وقتی که شهید جهان آرا سهمیه حج اش را به او می دهد جبهه را ترک نکرد.
محمد علی نورانی متولد 1337، یکی از فعالان عرصه فلسطین و مدیر اجرایی جمعیت دفاع از ملت فلسطین، قائم مقام دفاع از جمعیت فلسطین، است وی همچنین سمت هایی از جمله معاون امور بین الملل و تبلیغات بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس مرکز( که به توسعه و ترویج فرهنگ ایثارگری و شهادت می پرداخت)، مدیر کل بنیاد حفظ آثار حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس استان را نیز تجربه کرده است.
محمد علی نورانی تحصیلات ابتدایی و دبیرستانش را در خرمشهر گذارانده است. بسیار پر جنب و جوش و تیز بوده و عرصه های علمی زیادی را امتحان کرده است. از مدیریت، علوم سیاسی، و در این مدت همزمان غرق کار بوده و در آن زمان رها کردن کار برای درس را خیانت می دانسته است. محمد علی نورانی جانباز 70 درصدای است که ریه هایش بوسیله گاز خردل سوخته و تورم دارد، مشکل انسداد راههای هوایی هم به مشکلاتش افزوده است. در شکمش تیری است که از کنار نخاعش گذشته در دست چپش تیر است و چشم راستش تخلیه شده است.
ماندن در خرمشهر؛ محمد علی، همراه با همه اعضای خانواده
منزل نورانی ها آن موقع پاتوق جلسات گفت و گو های بچه های مبارز علیه رژیم شاه بود. همین خانه در کوران انقلاب محل ساخت مواد منفجره و سایر چیزهایی بود که تحت عنوان \\\\\\\"سه راهی\\\\\\\" با گوگرد و نارنجک ساخته می شد تا به عنوان تنها سلاح گرم در دست مبارزان قرار گیرد.
محمد علی در این باره می گوید: \\\\\\\"ما پنج برادر بودیم که همگی در انقلاب حضوری فعال داشتیم. سه تن از برادرانم تحت تعقیب ساواک بودند. بدین ترتیب که غلامرضا 3 بار توسط ساواک دستگیر شد. حاج عبدالله نورانی از دست ساواک می گریزد و به خانه تیمی در تهران پناه می آورد. این خانه تیمی متعلق به گروه فجر اسلام بود. در آنجا با آیت الله بهشتی و آیت الله خامنه ای آشنا می شود. خودم نیز یکبار در جریان انقلاب همراه دوستان در مسیر مبارزه علیه شاه، توسط ساواک دستگیر و سپس آزاد شدم. یکی دیگر از برادرانم نیز در جریان انقلاب دستگیر شد و از سوی شهربانی به شدت مورد ضرب و شتم و جرح قرار گرفت. برادر کوچکتر رسول در سن 12-13 سالگی رابط بین گروه ها و افراد مبارز خانم و آقایی بود که در سطح شهر فعالیت می کردند.\\\\\\\"
رسول؛ رسانه کوچک مبارز
از آنجای که رسول سن کمی داشت کمتر مورد شک ساواک قرار می گرفت، برای حمل اطلاعیه ها و اعلامیه های امام و نشریات انقلابی از او استفاده می کردیم. او پیام رسان کوچک انقلاب بود. اعلامیه ها را دور بدن اومی پیچیدیم سپس یک اورکت گشاد تنش می کردیم و او با کمترین دردسر و با آسایش اعلامیه ها را حمل کرده و به دست دوستان مبارز می رساند. حتی از مزیت کمی سن برای رساندن گزارش ها و قرار ملاقات ها نیز استفاده می کردیم. و او رابط بین خانم ها و آقایان مبارز بود.
مادرمان نگران دستگیری رسول بود. لذا از ما خواست تا اعلامیه ها را به او بدهیم تا در زنبیل خرید خود جای دهد و هنگامی که به بهانه خرید بیرون می رود، اعلامیه ها را جا به جا کند.
وقتی رفیقم را زیر شکنجه ساواک از دست دادم!
حسن مجتهد زاده یکی از بهترین دوستان و به عبارتی رفیق من بود . من او را در زمان ستم شاهی از دست دادم. در مبارزات قبل از پیروزی انقلاب بسیار مبارز بود . با هم به روستاها می رفتیم و به آموزش قرآن می پرداختیم. به کودکان روستایی مبارزه با ظلم و سرمایه داری و بی عدالتی را آموزش می داد. از خصوصیت اخلاقی او شجاعت بی بدیلش بود. و در سازمان دهی گروه های مبارز علیه شاه نقش بسزایی داشت. خاطره بد از دست دادن او همواره مرا متأثر می کند.
او ماده منفجره ای با نام سه راهی که از ترکیب گوگرد و فیتیله درست می شد و مانند نارنجک دستی عمل می کرد، درست کرد و به سمت منزل یک ساواکی پرتاب کرد متأسفانه نارنجک به توری برپخورد کرده و به سمت حسن برگشت و منفجر شد. شهید حسن مجروح، توسط ساواک دستگیر شد و زیر شکنجه وحشیانه ساواک به شهادت رسید.
آرمان گرایی، پشتوانه فکری مقاومت
حاج محمدعلی نورانی خاطرات زیادی از خرمشهر دارد؛ چه زمانی که این شهر نگین خاورمیانه بود و چه روز هایی که نخل هایش بی سر شدند و خونین شهر نام گرفت.
خیلی از مردم خرمشهر قبل از سقوط در شهر ماندند و خیلی ها هم در همان مقاومت 45 روزه شهر را ترک کردند. خیلی ها حاضر نبودند که خانه و کاشانه شان را ترک کنند، خانواده حاج نورانی نیز از جمله خانواده هایی بودند که در خرمشهر ماندند، پدر و مادرش می گفتند که حتی اگر آتش هم از آسمان ببارد ما خانه و کاشانه مان را ترک نمی کنیم؛ به گفته او بسیاری از این ها که در خانه هایشان مانده بودند اسیر شدند و عده ای هم بر اساس آرمان گرایی شان که کشورشان و انقلاب شان را دوست داشتند و به آرمان های آن پایبند بودند ماندند و جنگیدند و تعداد زیادی از آن ها هم یا شهید شدند یا زخمی.
از حاج نورانی پیرامون دلیل و انگیزه اش در خرمشهر می پرسیم او با لحنی دلنشین و شمرده با لبخندی بر لب می گوید: آرمانگرایی انگیزه مشوق ما بود، به اعتقادات خود مؤمن بودیم و برای آن تلاش می کردیم. اگر انسان ها در زندگی انگیزه نداشته باشند، زندگی پوچ می شود و آن انسان بیهوده خواهد بود. ما به اسلام به عنوان مکتب آزادی بخش که حامی مستضعفین و قشر محروم است و برای همه بخش های زندگی برنامه دارد، اعتقاد پیدا کردیم. به اصول دین پایبند شدیم و برای اجرای این اصول مبارزه کردیم .
شعر مذهبی\\\\\\\"اصول دین چند تاست؟\\\\\\\" از خردسالی تا بزرگسالی
من و برادرانم در خانواده مذهبی رشد و نمو کردیم . به شکل سنتی مفاهیم و آموزه های مذهبی را دریافت می کردیم. یادم می آید وقتی بچه بودم پدر بزرگم برای ما اصول دین را آموزش می دادند به طوری که در کالبد وجودمان نهادینه شد و آن را حفظ کردیم. شعر اسلامی و کودکانه ” اصول دین” را برای آموزش مفاهیم دینی و مذهبی برای ما می خواندند. از همان جا ما به مفاهیم \\\\\\\"توحید، نبوت، معاد، امامت، عدل\\\\\\\" آشنا شدیم. بزرگتر که شدیم به شکل علمی تر و اقناعی دریافتیم که توحید چیست، از همان زمان درک کردیم که مبارزه برای کسب عدالت و اعتقاد داشتن به عدالت چیست و بر این آموزه هایی از کوچکی آنها را آموخته بودیم برهان منطقی یافتیم. برای این آموزه ها مبارزه را به صورت جدی شروع کردیم.
وقتی حاج نورانی جانباز می شود
محمد علی وقتی زخمی شد که عراقی ها خانه های سازمانی راه آهن را اشغال کرده بودند، حاجی به همراه پانزده نفر تصمیم گرفتند که جلوی بعثی ها را بگیرند و ورودشان را قطع کنند. عراقی ها در ساختمان های بلند شهر مستقر شده بودند، آن ها را دیدند و از آن جا به رگبار بستند و تقریبا ده نفر از آن 15 نفر که همراه اش بودند زخمی شدند، چهار نفری که مانده بودند زخمی ها را عقب می کشیدند.
او تنها مانده بود ناگهان یکی از میان کوچه ها داد می زند که چه کسی این جا آرپی جی دارد؟ و او داشت و به سمت صدا می رود. سرگرد شریف نسب به تنهایی گروه های مردمی را هدایت می کرد او را صدا زده بود، آن ها به سمت عراقی هایی می روند که روی پشت بام ها مستقر شده بودند. حاجی در اتاقکی روی یکی از پشت بام ها مستقر می شود، دو آر پی جی به سمت عراقی ها شلیک می کند و تعدادی از آن ها کشته می شوند، اما آن ها مسیر گلوله را شناسایی می کنند، به گلوله سوم نمی رسد که عراقی ها او را به رگبار می بندند و بعد از آن هم یک آر پی جی شلیک می کنند. او سخت زخمی می شود، یک چشمش را از دست می دهد.
می گوید: «یک آر پی جی زدند که باعث شد صورتم کلا سوخت و چشم راستم تخلیه شد و چشم دیگرم هم آسیب دید. یک تیر هم به دستم خورد و زمین خوردم در همان حین یکی از دوستان به من رسید و بی سیم زد که محمد نورانی زخمی شده و ماشین بفرستید.
از نگین خاورمیانه تا نخل های بی سر / روزی که خرمشهر زیبا بود
نورانی از روزهای قبل از جنگ و زیبایی خرمشهر یاد می کند و به یاد دارد که صدام بعد از فتح خرمشهر گفته بود؛ «من الماس خاورمیانه را گرفته ام و این الماس گرانبها را به هیچ وجه پس نخواهم داد و اگر روزی کسی توانست این الماس را از من بگیرد من کلید بصره را به او خواهم داد.»
او از روزهای خوب خرمشهر و رودخانه بسیار زیبا و مردم نجیب و آرام، بسیار متین و اهل مطالعه اش یاد می کند. شهری که به دلیل قرار گرفتن در تقاطع دو رودخانه اروند و کارون از وفور آب بهره می برد و به همین دلیل بسیار سرسبز و خرم بوده است. شهری که محور آن تجارت بود و 17 سفارتخانه و کنسولگری قبل از جنگ داشت.
نورانی می گوید: «خرمشهر13اسکله بارگیری داشت. وقتی متفقین در جنگ جهانی دوم خرمشهر را گرفتند برای انتقال مهمات و سلاح و تجهیزات شان به مرکز ایران از بندر خرمشهر استفاده می کردند. خرمشهر شهر زیبایی بود. غروب که می شد جوان ها کنار ساحل زیبای رودخانه می آمدند، قایق سواری می کردند و قدم می زدند؛ در واقع فضایی ایجاد شده بود که زوج های جوان و محلی و محل مباحثه روشنفکران دینی و مذهبی با مارکسیست ها شده بود. من با دوستانم شب ها می رفتیم لب رودخانه شعر حافظ، نیما،خیام و شاملو می خواندیم؛ بحث سیاسی می کردیم، فضای بسیاری خوبی بود.»
این فعالان عرصه فلسطین ادامه می دهد: با دوستان جمع می شدیم و در مورد شاعران مورد علاقه مان تبادل نظر می کردیم. نیمه شب صدای حزین بلم ران عرب را می شنیدم که با سوز و گدازی در دل شب آواز می خواند. خرمشهر تبعیدگاه جریان کمونیست و مارکسیست بود و از آنجایی که مذهبی ها قصد داشتند در مقابل جریان نفوذ این قشر مقابله کنند و بیم نفوذ جریان کمونیست می رفت، بچه مذهبی ها سیر مطالعاتی خود را در باب اصول عقاید مارکسیست ها و مارکسیست ها سیر مطالعاتی خود را در باب اصول عقاید اسلام آغاز کردند. از همین جا یک فضای کاملا علمی و روشنفکرانه گفت و گوی ایدئولوژیک برقرار شد. روشنفکران دینی و علمی زیادی نیز در دانشکده خلیج فارس حضور داشتند.
وقتی شهید جهان آرا از خیر حج رفتن گذشت
در طول جنگ فقط دو بار از جبهه خارج شد، یکی در سال 61، زمانی که بعد از سقوط خرمشهر و جنگ 45 روزه در خرمشهر که جنگی سخت و نابرابر بود و مقاومت کار هر کسی نبود، شهید جهان آرا یک سهمیه حج داشت، خودش نرفت سهمیه را داد به او.
نورانی می گوید: «خیلی اصرار کردم که شهید جهان آرا سهمیه اش را نگه دارد ولی گفت که موقعیت من برای رفتن مناسب نیست در نتیجه سهمیه را به من داد، انگار دنیا را به من داده بودند، در سن 22 سالگی می خواستم حاجی شوم. در مکه بودم که خبر شهادت شهید جهان آرا را شنیدم خیلی اذیت شدم سرگشته و حیران در کوچه های مکه می گشتم.» او در توصیف این حیرانی می گوید:
در مکه خبر از تهران رسید که جهان آرا دراثر سقوط هواپیمای پرواز هرکولس سی-۱۳۰ نیروی هوایی ارتش شهید شده است، باورش برایم سخت بود. با تهران تماس گرفتم و گفتند این موضوع واقعیت دارد، سخت ترین خبری که در آن زمان شنیدم همین خبر بود. سرگردان در کوچه های مکه قدم می زدم و نمی دانستم با چه کسی درد و دل کنم؟! همراهانم که در حج حضور داشتند، نه من را می شناختند و نه جهان آرا را. آنها سرگرم عبادت و مکه خودشان بودند . تنهایی را با تمام کالبد وجودم درک کردم، در آن تنهایی گوشه ای نشستم و برای محمد گریه کردم. دوست خوبی بود، فرمانده خوبی، رفیق خوبی بود محبوب و متدین بود، الگوی تمام عیار از انسان مؤمن انقلابی که برای ارزش هایش سخت مبارزه می کرد، روحیه انسانی داشت، بسیار عاطفی و محبوب بود، ایثارگر کامل به معنای واقعی کلمه بود. در آن زمان در بین آدم ها 20 نفر مثل شهید محمد پیدا نمی کردیم.
بار دوم هم که از جبهه را ترک کردم در سال 62 برای ازدواجم بود که به تهران آمدم.
و نهضتی که ادامه دارد؛ دیروز در خرمشهر امروز برای فلسطین
نورانی در توضیح فعالیت کنونی اش می گوید: به دعوت دوستان به جمعیت دفاع از جمعیت فلسطین پیوستم تا به مسائل مردم مظلوم و محروم فلسطین رسیدگی کنم. از طریق امور خیریه عمرانی، فرهنگی، سیاسی به حمایت از فلسطینی ها پرداختم چرا که اینها هم برای عدالت و آزادی خودشان مبارزه می کنند. خوشحالم تمام عرصه خدمات و کارهایی که خداوند جلوی پایم گذاشته برای عدالت آزادی و آزادگی انسان ها بوده و همواره حوزه فعالیتم به گونه ای بوده و است که از نظر روحی مرا را ارضا کرده و هیچ گاه از کارهای گذشته ام پشیمان نبوده و نیستم.
مظلومیت همسران جانباز
محمد علی، بعد از جنگ مدت 11 سال به سمت مدیر کل بنیاد جانبازان خوزستان و مسئول تیمار داری و پرستاری جانبازانی شد که در جنگ آسیب دیده بودند. نورانی در توضیح شرایط خاص جانبازان می گوید: \\\\\\\"آنها شرایط خاص خودشان را دارند، شرایطی که توجه و عنایت خاصی را می طلبد. خصوصا جانبازان اعصاب و روان که به علت نوع آسیب های وارده که بخشی از مجموعه مغز و اعصاب را مختل کرده است بیش از سایر جانبازان درگیر مشکلات خانوادگی و اجتماعی هستند این جانبازان که بسیار در حق خانواده هایشان ظلم شده چراکه خانواده این جانبازان هیچ گاه آرامش ندارند و دائما مورد تهدید جسمی و روحی قرار می گیرند و هر لحظه ممکن است مورد غضب ناخودآگاه جانباز قرار بگیرند. به همین دلیل است که می گویم خانواده های جانبازان از خود جانبازان مظلوم تر و به شکل حق به جانبانه تری ایثار گر تر اند.\\\\\\\"
چرا ما در جنگ 8 ساله پیروز شدیم اما فلسطین 50 سال است که می جنگد؟اسرائیل از پشت دیوارها می جنگد
باید به ریشه کار بپردازیم. در مقاومتی که ما در خرمشهر و در طول دفاع مقدس داشتیم، یک گروه کوچک به نمایندگی از اسلام در مقابل یک جنگ بین المللی قرار داشت. اگرچه عراق از حمایت سیستم های اطلاعاتی و هواپیماهای آواکس آمریکایی، هواپیماهای جنگنده میگ و سوخو روسی و فرانسوی، سلاح های شیمیایی آلمانی ها و اروپایی ها، توپخانه اتریشی ها، پول و بودجه عرب های منطقه (که بعد از جنگ اعتراف کردند مبلغ 5 میلیارد دلار به صدام کمک کردند) سربازهای 17 کشور اروپایی و آسیایی بطوری که از 17 کشور که در جنگ 8 ساله ما حضور داشتند، اسیر گرفتیم. در واقع ایران در مقابل یک جنگ بین المللی (که طولانی ترین جنگ در طول تاریخ چندین ساله اخیر بوده است) قرار گرفته بود.
یک غده سرطانی به نام صهیونیسم در منطقه توسط انگلیسی ها و بعدها با حمایت امریکا ایجاد شده است. از آنجایی که منطقه خاورمیانه بسیار استراتژیک و مهم است و فلسطین در ارتباط با 3 قاره و لولای 3 قاره است، از جهت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی بسیار حائز اهمیت است و استکبار برای کنترل منطقه در دست خود، یک ژاندارم و پلیسی تحت عنوان کشور اسرائیل ایجاد کرده و توسط آن کشورهای دیگر را تهدید و کنترل می کند. لذا اسرائیل به تنهایی در منطقه حضور ندارد بلکه با پشتوانه ابرقدرتها و خصوصا حمایت علنی و آشکار صهیونیستها در منطقه حضور دارد. به همین خاطر است که مردم فلسطین که کشوری کوچک و ضعیف هستند با ابرقدرت ها و کشورهای قدرتمندی که از اسرائیل حمایت می کنند روبه رو هستند.
در واقع مردم فلسطین در مقابل پیشرفته ترین امکانات، ابزار جنگی، ابرقدرت های انگلیسی اروپایی و انگلیسی قرار دارند. چندین میلیارد دلار از مالیات آمریکا به اسرائیل کمک مالی می شود در حالی که مردم خودشان دچار مشکل اقتصادی هستند. و به همین دلیل جنبش وال استریت و جنبش مردمی 99 درصد در امریکا و اسرائیل را به راه انداخته اند. آمریکا این ابزار و پول ها را در اختیار اسرائیل قرار می دهد تا بدین وسیله مردم فلسطین را سرکوب کند و ابرقدرتها بتوانند به راحتی از اسرائیل شمشیری بسازند بر سر کشورهای خاورمیانه و عربی. آمریکا که با تهدید اسرائیل انها را تحت کنترل خود گرفتند.
آدمهای ترسویی مثل حسنی مبارک، ملک عبدالله، پادشاه کشورهای قطر و تونس و لیبی و.. که مورد تهدید قرار می گیرند از ترس اسرائیل مجبورند سیاست استکبار را بپذیرند، نفت را به قیمت ارزان در اختیار آنها قرار بدهند و فرهنگ غرب را تحمیل کنند.
یــاور محرومـــان و درد آشنـای دردمنـدان
بخوانید و آویزه گوش کنید، راهی به جز این نیست
من یک گلایه از همه کسانی که مسئولیت فرهنگی بر عهده دارند دارم و آن این است که متأسفانه نتوانسته ایم آرمان گرایی را پرورش دهیم. و مطالب خالص و اعتقاداتمان را به نسل جوان و نسل سومی ها منتقل کنیم. این ضعفی است که جامعه از آن رنج می برد. فضای فرهنگی و فکری جامعه تغییر کرده و ارزش ها دگرگون شده است طوری که جوانان به دنبال کسب درآمد بیشتر، ماشین شیک تر، لباس زیبا تر، سوق یافته اند و همه تلاششان هم این است که در این زمینه بهترین باشند، من نمی گویم این ها بد و ضد ارزش است، حتی اسلام این مسائل را منع نکرده، بلکه این برتری ها همه آن چیزی که ارزش می خوانیم نیست و مسائل عاطفی و روحی بعد دیگری است که نباید از آن غافل شد. ما نباید نسبت به جوامع بشری بی تفاوت باشیم. جوانان باید سخن سعدی را آویزه گوش خود کنند که: بنی آدم اعضای یکدیگرند, که در آفرینش ز یک گوهرند. چو عضوی به درد آورد روزگار, دگر عضوها را نماند قرار......
باید خود را به طریقی پرورش دهیم که از غم مردم مظلوم فلسطین و مسلمان غصه بخوریم و حقوق بشر به معنای واقعی و آسایش انسان ها هدف واقعی مان شود.