به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، «من از اين دنيا با همه زيباييهايش ميروم. همه آرزوهايم را رها ميكنم اما به ولايت و حقانيت علي بن ابيطالب و خداوندي خدا يقهتان را ميگيرم اگر امام خامنهاي را تنها بگذاريد. دشمن بداند اگر از سرهايمان كوهها درست كنند هرگز نخواهيم گذاشت روزي نسلهاي بعدي ما در كتاب تاريخشان بخوانند امام خامنهاي (حفظهالله)مثل جدش حسين (ع) تنها ماند...» اين متن، بخشي از وصيتنامه طلبه شهيد مدافع حرم محمد امين كريميان بود كه در سن 22 سالگي و در تاريخ 27 خرداد 95 در سوريه به شهادت رسيد. براي گفتوگو با خانواده اين شهيد و آشنايي بيشتر با سيره و مرامش راهي شهر و ديارشان بهنمير ميشويم. به محل زندگي شهيد كه ميرسيم، با خانهاي مجلل رو به رو ميشويم كه خانوادهاي اصيل و مذهبي در آن زندگي ميكنند. به حتم وجود همين خانواده كافي است تا ياوهگويي برخي در خصوص حضور مدافعان حرم با انگيزههاي مالي را مردود سازد. شهيد محمد امين كريميان متولد سال 73 و طلبه حوزه علميه بود كه به زبانهاي عربي و انگليسي تسلط داشت و سال آخر كارشناسي فلسفه را ميگذراند و گويا بورسيه تحصيل در فلسفه غرب دانشگاه آلمان نيز پذيرفته شده بود، اما با رها كردن همه تعلقات به سوريه رفته و در مسير دفاع از حرم به شهادت ميرسد. آنچه ميخوانيد حاصل همكلاميام با پدر و مادر طلبه شهيد محمد امين كريميان است كه از نظرتان ميگذرد.
رقيه تيرگر بهنميري مادر شهيد
گويا خود شما از ابتداي زندگي با واژه شهادت آشنا بوديد؟
بله، من سال 61 با شهيد پرويز طلائيان كه فرمانده سپاه فريدونكنار بود ازدواج كردم. همسرم سال 63 به شهادت رسيد. آن زمان 22 ساله بودم و يك سال و اندي بيشتر در كنار اين شهيد زندگي نكردم. بعدش در بسيج فعاليت ميكردم تا اينكه سال 67 با پسر داييام ازدواج كردم و خدا چهار فرزند به من هديه داد كه محمد امين فرزند سومم است. عموي محمد امين، علي كريميان كه كارمند شركت نفت بود هم مهر سال 64 در جزيره لاوان بر اثر بمباران امريكا به شهادت رسيد. برادر شوهرم و همسر سابقم هر دو شهيد هستند و همين روحيه شهادتطلبي در خانواده ما موروثي شد تا اينكه محمد امين هم راه شهادت و سعادت را انتخاب كرد. تربيت پسرم طوري بود كه عاشق شهادت بود. هنوز پيشدبستاني نرفته بود كه در زمينه مداحي و حفظ قرآن فعاليت ميكرد. بعد از اينكه به مدرسه رفت برايش معلم قرآن گرفتيم و روانخواني را تمام و حفظ قرآن را شروع كرد. دختر اولم زينب معلول است و به گفته محمد امين بركت خانه ماست. علي فرزند دومم و محمد امين سومين و فاطمه زهرا فرزند آخرم است.
پسر شهيدتان از چه زماني درس طلبگي را شروع كرد؟
محمد امين سوم راهنمايي را كه تمام كرد گفت ميخواهم به حوزه علميه بروم. به او گفتم اگر قم قبول شدي برو. امتحان داد و نفر اول شد. پسرم از نظر درسي نخبه بود و به همراه علم، عمل هم ميكرد. جهاد را فهميده بود؛ فهميده بود حضرت آقا چه انتظاري از جوانان دارند و همان را در پيش ميگرفت. از سن كم به شهدا خيلي اعتقاد داشت و مدام ميگفت دعا كن من شهيد شوم. ميگفت مامان 30 سال پيش سفره شهادت پهن شده بود الان اين سفره دوباره پهن شده و ما بايد از آن استفاده كنيم. قبل از حضور در سوريه هم براي تبليغ به لبنان رفته بود. چون به زبان انگليسي و عربي تسلط داشت، وجودش در اين مسير مثمرثمر بود. محمد امين غير از فعاليتهاي فرهنگي، از نظر رزمي هم آموزشديده بود.
پس شهيد از فعالان جبهه مقاومت اسلامي بود، چه زماني به سوريه اعزام شدند؟
اولين بار ماه رمضان سال 94 به سوريه رفت و بار دوم بهمن 94 و سومين بار خرداد 95 بود كه به سوريه رفت و خلعت شهادت پوشيد. محمد امين شهادت را درك كرده بود. ميگفت شهيد شدن به همين راحتي نيست. اول بايد آدم در دلش شهيد شود بعد به مقامي برسد كه خدا او را به عنوان شهيد قبول كند.
غالباً شهدا از كودكي قابليتهاي خاصي از خود نشان ميدهند، محمد امين چه خصوصيات اخلاقي بارزي داشت؟
محمدم از كودكي بچهاي آرام و دوستداشتني بود. ميتوانم بگويم بچه خاصي بود. هفتهاي يك بار در منزلمان زيارت عاشورا ميخوانديم و در اين مراسم حضور فعالي داشت. اخلاقش خيلي خوب بود، بچه زرنگ و باهوشي بود و به ما خيلي احترام ميگذاشت. هيچ گاه جلوتر از من و پدرش حركت نميكرد. هر وقت مرا ميديد دستم را ميبوسيد. در كارهاي خانه كمكم ميكرد. نمازش را اول وقت ميخواند. دائمالوضو بود. كتاب مربوط به شهدا را زياد ميخواند. با بچهها مثل بچهها رفتار ميكرد. به نظر من كسي به راحتي شهيد نميشود. امين هم پر زد و رفت و من مطمئن هستم جايگاه او بهتر از اينجاست. پسرم بسيار ولايي بود. يكبار كه حضرت آقا فرمود: ما مثل شهيد آويني كم داريم، محمد امين گفت بايد كارشناسي مستندسازي بخوانم دوربين براي مستندسازي هم خريد. بعد از شهادتش دوربين مستندسازياش را به دست ما رساندند.
راجع به مدارج علمي پسرتان بگوييد؟ شنيدهايم كه ايشان از دانشگاهي در آلمان بورسيه شده بود؟
محمد امين 22 سال بيشتر سن نداشت، اما پايه 10 درس حوزوي و سطح 3 و ترم 6 رشته فلسفه بود. به زبان انگليسي و عربي تسلط داشت. برخي فكر ميكنند كساني كه براي دفاع از حرم شهيد ميشوند براي پول است اما پسرم در رفاه بزرگ شد، هيچ نياز مالي نداشت حتي زماني كه به سوريه اعزام ميشد هزينه بليت هواپيما را پدرش ميداد. همان طور كه شما هم اشاره كرديد محمد امين از يك دانشگاه در آلمان بورسيه شده بود، اما همه را رها كرد و براي جهاد به سوريه رفت.
به عنوان مادر مانع رفتن پسرتان به سوريه نشديد؟
خب من هم نگرانيهاي خودم را داشتم. به پسرم گفتم الان به سوريه نرو. ميگفت الان جنگ بين اسلام و كفر است. داعشيها حرامي هستند. اگر به حرم حضرت زينب(س) جسارت كنند جواب امام حسين(ع) را چه ميدهيد. خيلي حرف است كه جواني همه چيزش را بدهد و به جايي برود كه احتمال برگشت ندارد. اما شهدا دين را درك كردند و فهميدند جهاد مرز نميشناسد. شهدا دنبال پول و ماديات نبودند. پسرم در رفاه بود اما لباس ساده ميپوشيد به او اعتراض ميكردم چرا اين كار را ميكني ميگفت بچههايي هستند كه تمكن مالي ندارند. من خودم آنچه از دستم بر ميآمد براي تربيت فرزندانم انجام دادم و خوشحالم پسرم سعادتمند در دنيا و آخرت شد.
از نحوه شهادتش اطلاع داريد؟
27 خرداد 95 حالم خوب نبود. دلآشوب بودم و گريه ميكردم. بيقراريام زياد بود. كمي بعد اقوام به منزلمان آمدند و خواهرم در حالي كه اشك ميريخت گفت از محمد امين خبر داري؟ گفتم محمد امين من شهيد شد. همرزمش از مشهد آمد خانهمان گفت ما 48 ساعت با محمد امين بوديم انگار 48 سال با او آشنا بوديم. ميگفت يك ساعتي كه بعد از ناهار خوابيديم محمد امين بيدار شد و خيلي خوشحال بود. پسرم به همرزمانش گفته بود: «الان خواب ديدم امشب عملياتي در پيش است و فرمانده و من شهيد ميشويم جنازهمان را نميآورند.» بعد غسل شهادت ميگيرد و آماده شهادت ميشود. بعد از شروع عمليات سربازان سوري در جناحين آنها بودند. از شدت آتش دشمن زمينگير ميشوند و فرماندهشان مجروح ميشود، اما محمد امين برميخيزد و رجزخواني ميكند و ميگويد: «مگر ما شيعه علي بن ابيطالب نيستيم. شيعه علي ترسو نيست به پا خيزيد و برويد. من هستم.» بعد به سمت دشمن تيراندازي ميكند و با شجاعتش 160 نفر از آن مهلكه جان سالم به در ميبرند. منتها خود محمد امين كنار فرماندهاش كه به شهادت رسيده بود ميماند و دو تير يكي به زانو و ديگري به پشتش ميخورد. همرزمانش ميگفتند اول فكر كرديم كه تير به كتفش خورده و ميتواند بيايد. بنابراين برخي از رزمندگان در كانال منتظر پسرم ميمانند. اما ساعت از 9 شب گذشت جبهه النصره عكس شهيد محمد امين را در شبكه اورينت ميگذارد و همه متوجه ميشوند كه خواب او با شهادتش تعبير شده است.
بنابراين پيكر شهيد هنوز برنگشته است؟
متأسفانه نه، پسرم در محور خلسه حلب شهيد شد و پيكرش در معراته سوريه مانده است. الان هيچ معاملهاي براي بازگشت پيكر شهدا انجام نميشود براي معامله پولي هم ما راضي نيستيم از اموال بيتالمال به خورد حراميهاي كافر برود.
خدا را شكر ميكنم بچهام در راه دين به شهادت رسيد. عاقبتش شهادت بود و واقعاً خوشا به حالش. پسرم مايه افتخار ماست. حضرت آقا فرمود شهداي مدافع حرم امامزادگاني هستند كه بايد آنها را زيارت كرد. همه شهدا پاك بودند. تك بودند. محمد امين در وصيتنامهاش نوشت اگر تكهتكه شوم باز در راه ولايت شهيد ميشوم. آخرين عكسي كه از او گرفتم گفت: مامان خوشتيپتر از اين پسر ديدي؟ گفتم: امين بگذار ازت عكس بگيرم. وقتي ميرفت گفتم: امين خيلي خوشگل شدي نكند شهيد شوي؟ گفتم: امين شهيد شو اما اسير نشو من اسارتت را نميخواهم. گفت: مامان شيعيان امام علي اسير نميشوند.
ولي الله كريميان پدر شهيد
شما چه روش تربيتي در پيش گرفتيد كه پسرتان طلبه و شهيد مدافع حرم بانوي مقاومت شد؟
دوري از حرام و رزق حلال در تربيت بچه اثرگذار است. شهادت يك فوز الهي است كه نصيب هر كس نميشود. پسرم در راه دين خيلي تلاش كرد. شوق شهادت داشت. وجودش مملو بود از عشق به خدا. هيچ جا محمد امين را دور از شهدا نميديدي. اين مزد خودش بود. محمد امين در خانوادهاي بزرگ شد كه احساس كمبود نكرد. از بچگي حركتش به سمت امام حسين بود. سه سال پشت سر هم اربعين پياده كربلا رفت. همه برنامه سالانهاش حول محور كربلا بود. براي تبليغ كه ميرفت به روحانيون مبلغي ميدادند ميگفت اگر هزينه سفر كربلا را بدهيد بس است. رقم ناچيزي ميگرفت. از كودكي مادرش برايش زحمت كشيد. در راه تعليم قرآن و مسير درست بود. از مسير گناه و شرك آلود فاصله داشت. نور هدايتگري از بدو تولدش با او بود. هميشه به سمت رستگاري و سعادت قدم ميگذاشت. در دوران تحصيل و حوزه نور الهي همراهش بود و با همان نور عروج كرد.
جوابتان به طعنهزنندگان مدافع حرم چيست؟
اين طعنهها تازگي ندارد. ما جزو نسل اول انقلابيم. در دهه 60 چه تهمتهايي به شهيد بهشتي زدند آن طعنهها در اول انقلاب بود همان طيف و همان مرفهين بيدرد الان طعنه ميزنند. ما را از طعنههاي آنان باكي نيست. پسرم با خدا معامله كرد. به جهاد نرفت تا كسي برايش هورا بكشد. راهمان روشن است بنابراين طعنه اين ناكثين اهميت ندارد.
فكر ميكرديد پسرتان شهيد شود؟
محمد امين زميني نبود. به ظواهر دنيا توجه نداشت هيچ وقت به اين فكر نميكرد آيندهاش چه ميشود حتي راجع به شغلش حرف نميزد فكر و ذكرش امام حسين و شهدا بود وقتي شهيد شد همه منتظر شهادتش بوديم.
گويا خود شما هم از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس هستيد؟
من رزمنده زمان جنگم. برادرم شهيد است. به نظر من همان طوري كه علما گفتند لقمه حرام تا چند نسل اثر دارد. رزق و نان حلال و پاكي زندگي هم ميتواند تا چند نسل انسانهاي مؤمن و وارسته را تحويل جامعه بدهد. پسرم محمد امين نبوغ خاصي داشت. قبل از اينكه به مدرسه برود سه جزء قرآن را حفظ بود. زماني كه ميخواست به حوزه علميه برود گفتم پسرم الان دانشگاه به جوانهايي مثل تو نياز دارد. جوانهاي انقلابي در حوزه زيادند. گفت من فقط بايد علوم ديني بخوانم. پسرم در هر ردهاي ممتاز بود. 22 سال سن داشت اما سطح 10 حوزه بود امسال ليسانس فلسفه ميگرفت و بورسيه فلسفه غرب آلمان پذيرفته شد، اما نرفت و قسمتش شهادت شد. بزرگترين وصيتش اين است كه حضرت آقا را تنها نگذاريد اگر آقا را تنها بگذاريد يقه شما را قيامت ميگيرم و حافظ خون شهدا و پيرو ولايت باشيد.
منبع: روزنامه جوان