معرفی کتاب؛

«تی لِم» شرح زندگی یک دانشجوی مبارز

کد خبر: ۲۱۸۳۰۹
تاریخ انتشار: ۳۰ آذر ۱۳۹۵ - ۰۹:۵۱ - 20December 2016
«تی لِم» شرح زندگی یک دانشجوی مبارز
به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، کتاب «تی لِم» در بین چهار رمان برگزیده، نامزد نیمه‌نهایی شانزدهمین جشنواره کتاب سال شهید «حبیب غنی‌پور» در بخش «رمان انقلاب اسلامی» شد.

رمان تی لم، اثر میثم امیری در 304 صفحه، توسط انتشارات سوره مهر 94، به زیور طبع آراسته و در سال 1394 به بازار کتاب عرضه شده است. این کتاب که در هفتمین جشنوارۀ داستان انقلاب هم مورد تقدیر قرار گرفته، روایتگر زندگی «کیومرث» و دغدغه‌های فردی و اجتماعی او در سال‌های 29 تا 48 است.
 
کیومرث، دانشجویی عدالت‌خواه است، که نه گرایش به مکتب چپ دارد و نه راستگراست. او مثلِ همه شخصیت‌های خودساخته که هویتشان با شورِ جوانی و دغدغه عدالت‌خواهی آمیخته شده، در پی ساختنِ جهانی بهتر است.
 
کیومرث در دوران تحصیلش دانشجویی ممتاز است، که در رشته‌ علوم سیاسی دانشگاه تهران قبول می‌شود. او زیر بار ظلم نمی‌رود و در راه مبارزه با ظلم زمانه، با افرادی مثل آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله شعرانی آشنا می‌شود و دیداری نیز با جلال آل‌ احمد دارد، که معاشرت با جلال آل احمد بر وی تاثیر زیادی می‌گذارد.
 
آقای شعرانی جزوه ولایت فقیه امام خمینی (ره) را که برای تایید علمای ایران از نجف فرستاده به وی می‌دهد؛ اما اینکه در این راه چه اتفاقاتی برای کیومرث می‌افتد، با همراهی این شخصیت در کتاب در خواهیم یافت.
 
کتاب اینگونه آغاز می‌شود: «16 آذرهای دانشگاه تهران، هر سال، از سال پیش سوزناک‌تر است؛ مانند داغی که سرد نمی‌شود؛ ژرف می‌شود؛ مانند زخم دست قنبر که با گذر زمان، پینه می‌شود؛ مانند گره پیشانی انسان که سال به سال چروک‌تر می‌شود. مانند است به چیزی که می‌ماند. تازه سوزناک‌تر هم می‌ماند؛ مانند آتش. هر کس برای آتش به اندازه انرژی تره خُرد کند، می‌فهمد که آتش از بین نمی‌رود.»
 
تی لم، کشش خاصی برای جذب مخاطب دارد؛ چراکه نویسنده منطقه زندگی شخصیت داستان، سوادکوه (در شمال) را با جزئیات و تکیه‌کلام‌ها و اشاره به مشخصه‌های رفتاری و شخصیتی اهالی آنجا برای خواننده توصیف می‌کند. همچنین خلق قصه‌های فرعی جالب در اثر، مانند صحنه برخورد «شیخ یوسف» با ساواکی‌هایی که او را تعقیب می‌کردند، یا رفتاری که مشهدی در روستا با شیخ عبدالله می‌کند و او را از خانه بیرون می‌اندازد.
 
اما بارزترین نکته کتاب، حس لذت‌بخشی است که خواننده با شناخت اجمالی و مقطعی از تاریخ که کمتر و به ندرت و محدود به آن پرداخته شده، به دست می‌آورد.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

«صدا به روشنی از توی حسینیه به گوش می‌رسد. عکس جلال را به روی در حسینیه می‌بیند؛ با چهره‌ای خندان و عینک آفتابی و کم‌ریش‌تر از روزی که او را دیده بود. می‌فهمد که اینجا باید مراسم ختم باشد. نزدیک در اصلی حسینیه می‌شود. کنار در، مردم ایستاده‌اند و حلوا خیرات می‌کنند. کیومرث می‌اندیشد برای نویسنده‌ای چون جلال، این صحنه چقدر عجیب و خنده‌دار می‌تواند باشد. حلوایش را می‌خورند. نمی‌داند این حلوای کسی را خوردن، در کتاب‌های جلال آمده هرگز یا نه.»

انتهای پیام/ 171
نظر شما
پربیننده ها