به گزارش خبرنگار بینالملل
دفاع پرس، آمریکا امروز نه یک ابرقدرت هژمون، بلکه حتی از کسب عنوان «ابرقدرتی» برای خود نیز عاجز است. این نظر، صرفاً و تنها یک شعار از جانب مخالفان سیاستهای استکباری دولت آمریکا نیست، بلکه امروز صاحبنظران بسیاری هم در داخل آمریکا و هم در خارج آن نیز بر این موضوع تاکید دارند.
آمریکا از چنان قدرتی که از آن صحبت میکنند قطعاً برخوردار نیست و در بهترین حالت میتوان از آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ در کنار قدرتهای دیگر نام برد. افول قدرت آمریکا در سالهای اخیر مورد توجه صاحبنظران و اندیشمندان غربی قرار گرفته است و معتقدند نظم جهانی مبتنی بر قدرت آمریکا در حال فروپاشی و سقوط بوده و شاهد شکلگیری نظم جدید در جهان هستیم.
به نظر میرسد نشانهها و علائم افول قدرت آمریکا در قاره آسیا چه در شرق آن و چه در غرب آن آشکارتر است و گفته میشود که افول قدرت این کشور در منطقه غرب آسیا با پیروزی محور مقاومت در شهر راهبردی حلب و تصویب قطعنامه «2236» شورای امنیت که روسیه در راستای حمایت از آتشبس در سوریه به این شورا ارائه داده بود، وارد مرحله پیشرفتهتری شده است.
بنابراین باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا که قرار است بعد از چند روز دیگر کاخ سفید را ترک کند، با شکستهای جدیدی وارد سال جدید میلادی شده که این شکستها کار را برای وی بغرنج و پیچیدهتر کردهاست. رئیس جمهوریی که نتوانست تصمیمی قاطع در قبال پرونده سوریه، فلسطین، افغانستان و ... بگیرد و از عمل به وعده و وعیدهایی که در خصوص بحران سوریه داده بود، ناتوان ماند.
نشانههای افول قدرت آمریکا در عرصه میدانی زیاد است؛ این نشانهها از افغانستان شروع میشود و از عراق عبور کرده و به لبنان میرسد. افول قدرت آمریکا از نوع دیپلماتیکش این بود که چند روز پیش شاهد تصویب قطعنامه پیشنهادی روسیه در خصوص بحران سوریه در شورای امنیت علیرغم مخالفت واشنگتن بودیم؛ پس تصویب قطعنامههای اینچنینی نشان میدهد که قاعده و اصول درگیریهای بینالمللی بهطور بیسابقهای تغییر کرده است.
قطعنامه 2236 فقط نقطه تحول بحران سوریه محسوب نمیشود بلکه نقطه تحول تمام پروندههای منطقهای و چگونگی صدور قطعنامه در شورای امنیت نیز به شمار میرود. این تغییر و تحول حامی پیامهایی است که پایگاه خبری تحلیلی الوقت به بارزترین آنها اشاره کرده است:
یک: قدرتهای منطقهای توان خود را در مدیریت بحرانهای منطقه ثابت کردهاند و بر تمام طرفهای غربی غالب آمدهاند. اگر در حلب پیروزی حاصل نمیشد، قطعا این دستاوردها به دست نمیآمد. لذا باید از طریق میدان شرایطی را بر طرف آمریکایی تحمیل کرد؛ چراکه زبان قدرت تنها زبانی است که فواید آن تا کنون با طرف آمریکایی در نام گذاریهای مختلف چه جمهوریخواه و چه دموکرات دیده شده است.
دوم: قطعنامه اخیر شورای امنیت با کم رنگ شدن نقش آمریکا به عنوان بازیگر بینالمللی و عربستان به عنوان بازیگر منطقهای تصویب شد. این مسئله فقط مختص بحران سوریه نیست بلکه همه بحرانهای منطقه را در بر میگیرد.
سوم: شورای امنیت دیگر در انحصار آمریکا نیست چراکه روسیه با همکاری طرفهای منطقهای توان خود را در خواستار صدور قطعنامه بینالمللی با اکثریت آراء ثابت کرد.
چهارم: در بند دوم قطعنامه اخیر سازمان ملل به حفظ و صیانت از ستقلال سوریه و خاک این کشور تاکید شده است و این خلاف آنچه که دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی اعلام کرده بودند، است. بالاخره بیانه مسکو در 20 دسامبر سال گذشته در حفاظت از وحدت سوریه و سرنگونی طرح آمریکایی- صهیونیستی مبتنی بر تجزیه سوریه پیروز شد. این شکست فقط شکست آمریکا و رژیم صهیونیستی نبود بلکه شکست همه طرفهای بینالمللی و منطقهای که هم پیمان آنها هستند، بود.
دلایل افول قدرت آمریکا
یک: اقدام منطقهای برای مقابله با طرح آمریکایی علیرغم چالشهایی که وجود دارد و در واقع درستی این نظریه مدتهاست که ثابت شده است. انقلاب اسلامی ایران، حزب الله لبنان، ارتش سوریه و متحدانش بهترین مصداق قدرتهای منطقهای برای مقابله با طرح های آمریکایی هستند.
دوم : دلایلی وجود دارد که از سطح منطقه فراتر میرود دیگر فرماندهی نظام بینالمللی در انحصار آمریکا نیست؛ کشورهای بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی) در صدور قطعنامههای بین المللی نیز تاثیرگذار هستند.
سوم: ناتوانی آمریکا؛ بلی ناتوانی آمریکا در دو سطح داخلی و خارجی نیز یکی از دلائل افول قدرت این کشور محسوب میشود، این افول احتمالا با حضور ترامپ در کاخ سفید افزایش خواهد یافت، چون نگاه ترامپ به مشکلات داخلی آمریکا معطوف خواهد شد و اخیرا یک اراده آمریکایی اخیرا شکل گرفته که به خاطر شکستهای نظامی پیدرپی بیشتر ترجیح داده میشود به مشکلات داخلی توجه شود.
اگر تحولات سیاسی، ژئوپلیتیکی و کاهش نفوذ آمریکا را در غرب آسیا که به نفع ایران، روسیه و ترکیه و در آسیا به نفع چین شده است، بررسی کنیم این تغییر و تحولات تاکید میکند که موازنه قوای بینالمللی تغییر کرده و وارد مرحله جدیدی شده است.
در نتیجه میتوان گفت که شکست و افول نظم لیبرال غربی، واقعیتی است که در نظام بینالملل در حال وقوع است. آمریکا به عنوان رهبر این نظم، خود نیز دچار ضعف شده و مولفههای قدرت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیکی آن روبه سقوط هستند. واقعیت دیگر جهان امروز، ظهور قدرتهای جدید است که اغلب رویکرد تجدیدنظرطلبانه به نظم آمریکایی دارند، قواعد و هنجارهای آن را قبول ندارند و درصدند که در نظم جهانی آینده نقش مهمی داشته باشند.
هر چند سناریوهای محتمل برای نظم جهانی آینده متنوع است اما واقعیت مسلم این است که در نظم جهانی آینده، دولتهای غربی و از جمله آمریکا نقش نخواهند داشت و این قدرتهای آسیایی و شرقی هستند که قواعد و هنجارهای آن را تعیین خواهند کرد.
انتهای پیام/ 411