اما رهبر این گروه که در پوشش فعالیت های اسلامی ترورها را انجام می دادند، فردی به نام «اکبر گودرزی» بود؛ اكبر گودرزی با نام مستعار «عباس» در ده كوچكی به نام دوزان (بين خمين و اليگودرز) به دنيا آمده بود.
وی بين سالهای 51 و 52 از الیگودرز به خوانسار و بعد از مدتی هم به قم رفت و ضمن اينكه در دبيرستان درس میخواند در مدرسه علميه آيتالله نجفی نيز به صورت نيمه وقت تردد داشت و بعد از مدتی در مسجد چهلستون و در مدرسه شيخ عبدالحسين درس خواند (پرونده گروه فرقان، آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد17601).
گودرزی میخواست طلبه مدرسه مجتهدی شود. در اين زمينه آقای مجتهدی خاطرهای جالب دارد. وی در اين خصوص گفت: وقتی كه گودرزی آمد كه طلبه بشود، چون خيلی چهره زشتی داشت و ديدم نورانيت ندارد، گفتم تو به درد طلبگی نمیخوری.
مجتهدی معتقد بود طلبه بايد چهرهای جذاب داشته باشد (خاطرات حجت الاسلام و المسلمين ناطق نوری، تدوين مرتضی ميردار، مركز اسناد انقلاب اسلامی، تابستان 82 ص183).
با این حال درس تفسير قرآن او از سال 50 شروع شد و از پاييز 55 با عدهای از دوستانش بطور جدیتر و منسجمتر به بررسی و تدوين دو كتاب «ايدئولوژی توحيد و ابعاد گوناگون آن» و «اصول تفكر قرآنی» پرداخت.
وی جلسات تفسير قرآن خود را در مسجد «الهادی» در خيابان شوش، مسجد «فاطمیه» خزانه، مسجد «رضوان» خيابان اتابک، مسجد «شيخ هادی» خيابان حنيفنژاد و مسجد «خمسه» قلهک برگزار میكرد.
با توجه به جوانی او و شيوه و ادبيات خاصي كه او در بيان تفسير از آن استفاده میكرد، زمينه جذب برخی از نيروهای جوان به سمت او فراهم آمد و از اين پس او به صورت جدیتر به طرح موضوعات و برداشتهای خاص خود از آيات و سور قرآنی پرداخت.
او علاوه بر جلسه تفسير قرآن اقدام به برگزاری جلساتی به صورت خصوصی در منزل افراد كرد. اين جلسات عبارت بودند از جلسات خصوصی در منزل عباس عسگری با محمد متحدی و شاه بابا بيگ، در خيابان جواديه با سيد مهدی و حسن اقرلو، در خيابان گرگان با عباس عسگری و محمد متحدی و حسن اقرلو، در خيابان فرصت نيز با حميد و رضا و سعيد و علی و محسن سياهپوش و بهرام.
وی در خيابانهای اوستا و آزادی و باغ كرج و شورا نيز جلسات خصوصی داشت (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده اكبر گودرزی، كد 18383).
عمده فعالیتهای تفسيری گودرزی در مسجد خمسه قلهک صورت میگرفت. معلمي به نام علي حاتمي كه در بخش كتابخانه مسجد مشغول به كار بود، عدهاي از جوانان را كنار خود گرد آورده بود و براي آنان از مباحث اخلاقي و برداشت قرآني ميگفت. شيوه رفتاري و خصوصيات فردي او باعث جذب جواناني ميشد كه به اين مركز راه پيدا ميكردند. مدتي نگذشت كه به دعوت حاتمی، گودرزی براي برگزاری جلسات تفسير قرآن به مسجد اعظم قلهك آمد. ورود اين طلبه جوان و حرفهاي تازهاي كه از برداشت هاي قرآني داشت، براي جوانان جذابيت داشت. (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامی پرونده محمود كشاني، شماره بازيابي 1156)
گودرزي در سال 55 به مدت يك سال تحت نظر ساواک قرار گرفت و از اين پس زندگي مخفي خود را شروع كرد. در 28 فروردين 57 به قصد سفر لبنان مخفيانه عازم پاكستان شد و اما بعدها متوجه شد كه اين سفر توطئهاي براي نابود كردن او بوده است، به همين خاطر در 26 خرداد 57 به ايران بازگشت.
گودرزي بعد از مدتي مطالب تفسيري خود را به صورت جزوه منتشر كرد و از اين پس بود كه «گروه فرقان» تشكيل شد. در واقع هدف از تأسيس فرقان در ابتدا اصول تفكر قرآني مطرح شده است. به عبارت ديگر كساني كه در جلسات تفسير قرآن گودرزي شركت ميكردند و به برداشت هايي از آيات و سور قرآني اعتقاد داشتند، گروه فرقان را تشكيل دادند.
سرعت در نماز خواندن و تاكيد بر بيتوجهي به آداب ظاهري نماز، خوابيدن روي فرش بدون استفاده از بالش و زيرانداز و روي انداز، كم و ساده غذا خوردن، به عنوان يك اصل در اين گروه مد نظر قرار ميگرفت و وقتي يكي از اعضا به فراگيري آموزشهاي اعتقادي و تشكيلاتي بيتوجهي ميكرد، با ريختن آب سرد روي بدن، مورد تنبيه واقع ميشد (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده محسن شريعت، كد 20416).
اما در رابطه با نحوه و چگونگی شناسایی و دستگیری اعضای این گروه، سردار محسن رضایی که در آن زمان مسئولیت اطلاعات سپاه را برعهده داشت، درباره عملیات فرقان در مصاحبه تاریخ شفاهی مربوط به دستگیری گروه فرقان، عنوان میکند: «این عملیات زودتر از راهاندازی اطلاعات شروع شده بود که در این راه دوستان ما در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی خیلی کمک کردند؛ اگر از کادر سازمان استفاده نمیکردیم، واقعاً نمیدانستیم چه کار کنیم.
برادرانی مانند آقای رمضانی که قبل از انقلاب هم با من بودند و آقای دکتر محمدی به اتفاق دو سه نفر دیگر هسته اولیه را تشکیل داده و کار را شروع کردند. بعد از مدتی، آقای هاشمی رفسنجانی تیم آقای حسین معماری را به من معرفی کرد.
این تیم خودشان بهطور خودجوش کار روی فرقان را شروع کرده بودند. من به آنها گفتم شما کارتان را ادامه دهید. لذا دو تیمی که روی فرقان کار میکرد را باهم مرتبط کردیم و بعد از سه چهار ماه کار، در مهرماه سال 58، این دو تیم باهم هماهنگ شدند؛ ولی محور اصلی کار همان هستهای بود که از بچههای سازمان آمده بودند.
البته هیچکدام از چند نفری که با آقای معماری آمدند، نیروی سپاه نبودند و بحث ورود آنها به سپاه مطرح نبود. با این حال به علت آن که اطلاعات سپاه با تأخیر تشکیل شده بود، ما راهی نداشتیم جز اینکه از کادرهای انقلابی استفاده کرده، خودمان را به حوادث برسانیم.
چون اگر میخواستیم صبر کنیم اطلاعات سپاه بهطور کامل راهاندازی بشود و سپس بهسراغ فرقان برویم، ممکن بود حوادث تلخ دیگری اتفاق بیفتد؛ لذا ما از ظرفیت همه گروهها چه در سپاه و غیرسپاه استفاده کردیم و بهمرور زمان، این افراد باهم هماهنگ شدند.
بهعلاوه، تعدادی از بچههای سپاه را که آمادگی لازم برای همکاری با ما داشتند، به آقای رمضانی معرفی میکردیم. همچنین از توان فنی تعدادی از برادران در اداره دوم ارتش نیز بهره بردیم. به عنوان مثال یک روز آقای مرتضی الویری کسی را به من معرفی کرد که بهنوعی با گروه فرقان ارتباط پیدا کرده بود. من این فرد را به آقای رمضانی و دکتر محمدی دادم و این آقا نفر اصلی برای نفوذ در تشکیلات فرقان شد.
او به ما خبر داد یکی از نیروهای کادر فرقان در جستوجوی خانهای برای اجاره است. ما از این فرصت استفاده کرده، خانه دوطبقهای در نزدیکی بیت حضرت امام را اجاره کرده و در طبقه اول، یکی از برادران پاسدار به نام آقای قایقران را با خانوادهاش قرار دادیم تا از نزدیک مراقب اوضاع باشد و طبقه دوم را ازطریق عامل نفوذی خود به کادر فرقان پیشنهاد دادیم. خوشبختانه آن فرد آمد و در طبقه دوم مستقر شد. ما بهکمک دوستانمان در اداره دوم ارتش در همهجای آن خانه میکروفون کار گذاشته و گفتوگوی افراد و جلسههای گروه فرقان را شنود میکردیم.
از خلال شنودها به اطلاعات خوبی دست یافتیم. بهعلاوه، تیم تعقیب و مراقبت ما نیز فعال شد و با تعقیب افرادی که به آن خانه تردد داشتند، اطلاعات خود را پیرامون فرقان تکمیل کردیم؛ اما متأسفانه شهادت دکتر مفتح کار را برای ما سخت کرد؛ زیرا نمیدانستیم آیا خانههای تیمی فرقان را که تاکنون شناسایی کردهایم بزنیم یا نه، و اگر به این خانهها حمله کنیم، آیا موفق خواهیم شد تا از ترور افراد دیگر توسط فرقان جلوگیری کنیم یا اینکه احتمال دارد اعضای فرقان هوشیار شده و از دسترس ما خارج شوند. این تردید تا دیماه سال 1358 که همه خانههای تیمی گروه فرقان را شناسایی کرده و به آنها حمله کردیم، بین دوستان ما مطرح بود.
بنابر این بعد از شهادت دکتر مفتح در آذرماه سال 58، به نتیجه رسیدیم که به هر طریق ممکن حمله به خانههای تیمی گروه فرقان را شروع کنیم؛ لذا به 11 خانه تیمی حمله کردیم و نزدیک به 50 نفر از اعضای فرقان دستگیر شدند. در این رابطه آقای معماری به سبب ارتباطی که با هاشمی رفسنجانی و شهید لاجوردی داشت، جایی را در زندان اوین شناسایی کرده بود، که بعداً به بند 209 معروف شد.
جای خیلی خوبی بود؛ چون اولاً فضای باز و اتاقهای بزرگ آن بهگونهای بود که میشد کاملاً آن را از جاهای دیگر جدا کرد. حتی میشد بخش بازجویی را هم آنجا برپا کرد؛ زیرا آنجا از همه ابعاد مستقل بود. به همین خاطر برادرانی که قبلا آنجا بودند، آن را به دوستان ما تحویل دادند و افراد فرقان که در حمله به 11 خانه تیمی دستگیر شده بودند به آنجا آورده شدند.
به هر تقدیر در حمله دوستان ما به خانههای تیمی، اکبر گودرزی رهبر فرقان نیز در یکی از خانهها دستگیر شد؛ لذا وقتی مطمئن شدیم گودرزی دستگیر شده، نفس راحتی کشیدیم؛ زیرا نگران آن بودیم که چند نفر اول گروه فرقان مانند گودرزی یا ضارب شهید مطهری یعنی «عباس نصیری» فرار کنند.
بدین ترتیب مهمترين محل اختفای گروه فرقان را که در محل «كلاک» كرج بود، پاسداران در تاريخ 58/8/6 موفق به كشف آن شدند، که از این مخفیگاه وسايل زير به دست آمد:
يک آزمايشگاه مجهز شيمی و مقدار زيادی مواد منفجره
يك تن گوگرد و مقدار زيادی تجهيزات جنگی، نارنجک، ادوات و آلاتی كه برای ساختن فشنگ و چاشنیهای انفجاری بكار میرفت و همچنين تعدادی بمب ساعت شمار.
12 قبضه مسلسل كلاشينكف و يوزی
تعدادی باطری انفجاری و گاز اشک آور
سه دستگاه بیسيم
شش كارتن چاپ شده از اعلامیههای گروه فرقان
مبلغ چهار ميليون و 500 هزار ريال وجه نقد و تعدادی چک و شناسنامه جعلی (آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ـ شماره بازيابي 1160)»
بعد از متلاشي كردن گروه فرقان از سوي شهيد بهشتي، معادي خواه، ناطق نوري و محيالدين انواري براي رسيدگي به پرونده فرقان انتخاب شدند، كه بعدها انواري از كار كناره گيري كرد؛ اما لاجوري و ذوالقدر كار بازجويي را به عهده گرفتند. (خاطرات ناطق نوري 188 تا189).
بعد از دستگیری اعضای گروه فرقان، روابط عمومي دادستاني كل انقلاب نيز در بيانيهاي اعلام كرد: امرالله الهي، حسن نوري، محمد نوري، كمال ياسيني، محمد كاشاني، غلامرضا يوسفي و سعيد واحد به جرم ترور محمد مفتح، مهدي عراقي، حسام عراقي، جواد بهمني، اصغر بهمني و سوءقصد به جان هاشمي رفسنجاني و سرقت مسلحانه از بانک هاي جمهوري اسلامي در دادگاه انقلاب اسلامي مركز به اعدام محكوم شدند و در ساعت يك بامداد 58/12/13 حكم اجرا شد (آرشيو مركز اسناد، كد17601).
علاوه بر این محمد متحدي و مسعود تقيزاده نيز به جرم قتل شهيد قاضي طباطبايي به اعدام محكوم شدند، كه حکمشان در تاريخ 60/11/8 در محل برگزاري نماز جمعه تبريز به اجرا درآمد. ( آرشيو مركز اسناد، كد17601367 تا 371)
بدین ترتیب گروه فرقان که می رفت با اقدامات و برنامههای تروریستی خود به تهدیدی جدی علیه نظام نوپای انقلاب اسلامی تبدیل شود، با هوشیاری و اقدام به موقع جوانان انقلابی کشورمان، از بین رفت. تعدادی با شعار اسلام و با ظاهری متدین و نمازخوان در گروهی به نام «فرقان» جمع شده بودند، تا بهترین نفرات انقلاب را به شهادت برسانند؛ اما سرنوشتی را که برای آنها رقم خورد، باید جزو عبرتهای تاریخ انقلاب اسلامی ایران دانست.
انتهای پیام/ 231