ندیدم امام مانند شهادت مطهری ناراحت شده باشند

دیدم آقا ایستاده‌­اند و محاسنشان را با حالتی خاص و غمناک در دست گرفته بودند، ‌من تا در را باز کردم، ایشان بی‌­اختیار گفتند: آقای مطهری را کشتند، آقای مطهری را کشتند. ‌ندیدم امام مانند شهادت مطهری ناراحت شده باشند.
کد خبر: ۲۳۷۹۳۱
تاریخ انتشار: ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۴:۴۰ - 02May 2017
واکنش امام خمینی به خبر شهادت مطهری به‌روایت احمدآقابه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، اواخر شب بود، کسی آمد به من گفت: دم در با شما کار دارند. من از اتاق بیرون آمدم، معلوم شد چون پیش امام بودم، نمی­‌خواستند بگویند چه کسی با تو کار دارد، می­‌خواستند امام متوجه نشوند.
 
بیرون از اتاق آقای اشراقی بودند که به من گفتند: می‌­دانی قصه چیست؟ گفتم: نه، گفتند: آقای مطهری را به شهادت رسانده‌­اند. گفتم: کی گفته، قصه چیست؟ اصلاً باور نکردم چنین چیزی باشد. بلافاصله از آنجا بیرون آمدیم. من به دو تا از پاسدارها گفتم که اینجا مواظب باشید کسی نرود پیش آقا و بی‌­مقدمه خبر را به آقا بگوید.
 
آقا هم موقع خوابشان بود و داشتند برای خواب مهیا می‌­شدند. ما سریع آمدیم دفتر و با تهران تماس گرفتیم. در ذهنم می‌­آید که با آقای هاشمی تماس گرفتیم، شاید هم با مرحوم بهشتی. آنها گفتند که بله ایشان منزل آقای سحابی بوده و در راه با اسلحه زده­‌اند و ایشان هم شهید شده است. من بلافاصله برگشتم، گفتم خوب اول کاری که می­‌کنیم رادیوی امام را از پیش ایشان برمی­‌داریم، تا صبح یک مرتبه رادیو را باز نکنند و این خبر را بشنوند.
 
آن موقع هم اینجور نبود که ما در واحد خبر آشنایی داشته باشیم و بگوییم حالا نیم ساعت دیگر خبر را بگویید. این حرف­ها نبود. اصلاً شاید اگر آنها موضوع را می­‌فهمیدند، احتمال داشت بدجنسی کنند و یک جوری خبر را زودتر بگویند. من آمدم رادیو را از پیش آقا برداشتم. رادیو روی یک میز کوچک، پهلوی تختی بود که آقا روی آن خوابیده بودند و من به آرامی و آهسته رفتم پیش آقا و رادیو را برداشتم.
 
ایشان صبح که بلند شده بودند، ‌دیده بودند رادیو نیست، ‌فکر کرده بودند شاید رادیو را در اتاق دیگر جا گذاشته­‌اند. به اتاق دیگر رفته بودند و دیده بودند آنجا هم نیست و فهمیده بودند که رادیویشان را کسی برداشته. به خواهر من گفته بودند که چه خبر است؟ خواهر ما هم به گونه­‌ای با آقا روبه‌­رو شده بود که اصلاً جذب آقا شده بود و خبر را یک مرتبه داده و گفته بود: مثل اینکه آقای مطهری را شهید کرده­‌اند و بلافاصله آمد پیش من و گفت: مسئله را اینجور به آقا گفتم.
 
گفتم به این زودی گفتی؟ گفت: نتوانستم چیز دیگری به امام بگویم. من رفتم دیدم آقا ایستاده‌­اند و محاسنشان را با حالتی خاص و غمناک در دست گرفته بودند، ‌من تا در را باز کردم، ایشان بی‌­اختیار گفتند: آقای مطهری را کشتند، آقای مطهری را کشتند. ‌من گفتم: این قضایا که برای همه هست و شما ناراحت نباشید.
 
اما به هر حال روی آن علاقه­‌ای که امام به ایشان داشتند، نمی‌­توانستند با قضیه عادی برخورد کنند. در این همه قضایایی که نظیر بمب­گذاری­‌ها و شهادت­‌های دوستان امام و پیرمردهایی که با امام از قبل سابقه داشتند، اتفاق افتاد، من ندیدم امام مانند شهادت آقای مطهری ناراحت شده باشند.
 
حتی در مورد انفجار حزب هم این طور نبود. البته این را هم باید بدانید که چون اولین شهادت بود، سخت­‌تر بود و امام خودشان را بعداً مهیا کرده بودند. ولی امام حسابی متأثر شدند. یعنی من می­‌دیدم که وقتی نشسته بودند یا بلند می­‌شدند یا می‌­خواستند کاری بکنند، همه‌­اش توی خودشان بودند و شاید یک ساعت بعد از آن بود که رفتند آن پیام را برای آقای مطهری نوشتند.

منبع: مصلح بیدار، ج 2، ص 294، 295.
نظر شما
پربیننده ها