گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: بعد از ظهر دوشنبه 31 شهریور 59 است. گرمای هوا هنوز فروننشسته و با وجود درگیریهای مرزی ده روز گذشته و شدت یافتن آن در دو سه روز اخیر به خصوص در بندر و پایگاه نیروی دریایی و با این که عده ای از ثروتمندان در حال تخلیه شهر هستند و عدهای از روستاییان به شهر روی آوردهاند، وضعیت نسبتا عادی است و جنب و جوش آغاز مدارس همه چیز را تحت شعاع خود قرار داده است.
از یک سو افزایش تحرک نیروهای عراق در مرز و از سوی دیگر احتمال توطئه و اغتشاش گروهکهای ضدانقلاب در روز اول مهر، موجب تحرک بیشتر جوانان حزب الهی خرمشهر شده است. عدهای به سوی مرز اعزام شدهاند و عده ای نیز خود را آماده راهپیمایی فردا میکنند که به مناسبت شروع مدارس انجام می شود.
خواهران و برادران بسیجی به استادیوم ورزشی احضار شدهاند تا برای حمله قریب الوقوع نیروهای عراقی آماده شوند. از برادران بسیجی درخواست می شود از رفتن به منزل خودداری کنند، راهی مرزها شوند و خواهران نیز گوش به زنگ باشند.
ناگهان بارانی از گلولههای توپ بر خرمشهر باریدن میگیرد و شهر غرق در آتش و دود میشود. قسمت پرجمعیت شهر زیر آتش گسترده خمپارهها و توپهای دشمن قرار میگیرد. مردم غافل گیر شدهاند و حیران میان توپهای دشمن قرار گرفتهاند.
فاجعه قابل وصف نیست. نیروهای امداد، آتشنشانی و جوانان شهر آمدهاند تا مگر کمکی کنند، اما همه چیز در هم ریخته است و کسی نیست که نیروها را سازمان دهد. گویی قیامت است.
در گوشهای از خیابان، ترکش توپ سر موتورسواری را از تن جدا کرده و بدنش نیز در حال سوختن است. در گوشهای دیگر یک تانکر نفت در حال سوختن است و مردم با وحشت به آن مینگرند. ناگهان توپ دیگری فرود میآید و خالق صحنه دردناک دیگری میشود. پدر یک خانواده به دو نیم شده و دو قسمت بدنش فقط به پوستی بند است. از همسر و فرزندانش جز تکه پارههایی که در اطراف ریخته، اثر دیگری نیست!
در خیابان دیگر، وانت پیکانی کنار جسدی ترمز میکند، راننده پیاده میشود و از مردم درخواست کمک میکند، اما گویی کسی را یارای حرکت نیست، راننده، خود جسد را بلند میکند و او را در وانت میگذارد. نزدیک همین صحنه، پیرمردی گریان به مشتی مو و تکه زغالهایی اشاره میکند و میگوید: «از دختر چهار سالهام فقط همینها مانده است!». در گوشهای دیگر مردم گرد دو جسد از بچههای محل جمع شدهاند.
ماشینی کنار خانهای که خمپاره خورده، توقف میکند. زن بارداری را از خانه خارج میکنند که بر اثر ترکش خمپاره، در حال جان دادن است. در پتویی پیچیده، به سوی بیمارستان میبرند، اما بی فایده است، زیرا پیکر بی جان آنها به بیمارستان میرسد.
در کوی طالقانی آتش گستردهتر و کشتهها بیشتر است. در خیابان زنبق، خمپاره درست خورده وسط جمع زنانی که جلو خانه ها با یک دیگر صحبت میکردهاند، همه تکه تکه شده اند و تکه ها به در و دیوار چسبیده است! خانهها خراب شده و سقفها فرو ریخته است. در خانهای کودکی گریان در گهواره تنهاست و فریادرسی ندارد؛ کودک را به مسجد جامع منتقل می کنند.
ماشینی کنار خانهای که خمپاره خورده، توقف میکند، بچهها برای کمک به داخل میروند، زن بارداری بر اثر ترکش خمپاره، در حال جان دادن است؛ بچه از شکمش بیرون افتاده، ولی هنوز به ناف مادر بند است! مادر و کودک را در پتویی پیچیده، به سوی بیمارستان میبرند، اما بیفایده است، زیرا جسد بیجان آنها به بیمارستان میرسد.
تکهتکههای تن چند خانم به در و دیوار خانهای چسبیده، خانهها خراب شده، کودکی در گهواره تنهاست؛ هر قدر که بیشتر به گوشه گوشه شهر نگاه میکنی، صحنههای دردناکتری را میبینی.
هرگز نمیتوان حال جنون زده زنی را درک کرد که خمپاره در حیاط خانهاش به زمین اصابت کرده و از شوهر و فرزندش تنها تکه پارهای باقی میماند. از این صحنه دلخراشتر، دیدن آن کودکی است که شاهد به خون غلطیدن اعضای خانوادهاش است.
آتش دشمن همچنان میبارد. صدای انفجار لحظهای قطع نمیشود؛ وضعیت دیوانه کننده است! تعجب از این جاست که مگر عراقیها چه قدر توپ و خمپارهانداز دارند که بی وقفه و با این شدت اجرای آتش میکنند. طوری که نیمی از خرمشهر را مبدل به جهنم کرده اند.
خطر هجوم زمینی دشمن بیشتر احساس میشود. بسیاری از نیروها به سوی مرز حرکت کردند. خواهران بسیجی به کمک پاسداران و مردم آمدهاند.
بیمارستان غوغاست. به تدریج بر شمار امدادگران افزوده میشود. از سوی دیگر بیمارستان مملو از شهدا و مجروحین است. در قبرستان شهر نیز همین وضعیت حاکم است. نمیتوان گفت کدام صحنه فجیعتر است: مشاهده مجروحی که در بیمارستان اعضای بدنش قطع شده و در حال جان دادن است، یا کودکانی که وحشت زده و گریان، مادر و پدر خود را میجویند!
اجساد شهدا از جای جای شهر به قبرستان منتقل میشوند. عدهای از مردم مشغول کندن قبر هستند. تعداد شهدا بسیار است و امکان آماده کردن قبر به تعداد لازم نیست. از سازمان آب لودر و بیل مکانیکی آورده میشود و مردم با سرعتی بیشتر به کندن قبر میپردازند.
با شروع اول مهر، هجوم گلولههای دشمن بر شهر تشدید میشود. برای مردم مسلم شده است که حمله ادامه دارد. دشمن قصد دارد با فشار بر مردم، آنها را به ترک شهر وادار کند تا هنگام اشغال با مقاومت مردمی رو به رو نشود و با این هدف است که بر شدت آتش میافزاید تا به تخلیه شهر سرعت بخشد.
پس از حمله نیروهای عراقی به خرمشهر یک گردان از تکاوران دریایی ارتش و همچنین تعدادی از نیروهای سپاه خرمشهر به همراه محمد جهان آرا از جمله افرادی هستند که در برابر چند لشکر عراقی ایستادگی کردند و ٣٥روز با جنگ خانه به خانه و مقاومت سرسختانه دشمن بعثی را پشت دروازههای خرمشهر نگه داشتند اما سرانجام در 4 آبان ماه، حجم آتش دشمن باعث اشغال خرمشهر شد.
برداشت دوم/ از خرمشهر تا خرمشهر
امروز 3 خرداد ماه 61 است. بانگ الله اکبر مردم در اقصی نقاط کشور به گوش میرسد. صدای صلواتهای ممتد به نثار روح شهدا بلند میشود. خبر آزادی خرمشهر آن چنان شگفتآور بود که گریه و خنده مردم در هم ادغام شده بود. بوی اسپند، پخش شیرینی و تبریک در گوشه گوشه محلات دیده میشود.
رژیم بعثی میکوشد با تبلیغات پوچ خود، جهت روحیه دادن به نیروهایش، حضور نیروهای عراقی را در خرمشهر تاکید کند اما رشادت رزمندگان باعث شد در زمانی کوتاه، بخش قابل توجهی از نیروهای مهاجم عراقی به اسارت نیروهای ایرانی درآیند.
سرانجام خرمشهر پس از ۵۷۸ روز اشغال، آزاد شد. توصیف خوشحالی مردم در این روز قابل توصیف نیست. گوی کل ایران آزاد شده است. رزمندگان و مردم شهر گروه گروه وارد شهر میشوند.
نگاهها به شهر خشک میشود. حالا دیگر از آن شهر آباد، خرابهای بیش نمانده است. برخی سراسسیمه در جستجوی منزل خود هستند. برخی به جهت تغییرات شهر، خانه خود را پیدا نمیکنند و به دنبال نشانهای میگردند. گروه دیگری بهت زده به خانه خود که سقف آن ویران شده، نگاه میکنند. وسایل با ارزش خانهها به غارت رفته است.
35 سال از آزادسازی خرمشهر میگذرد اما هنوز در و دیوار این شهر، رشادت رزمندگان را شهادت میدهد. تغییرات چشمگیری از دوران شکوهمند دفاع مقدس تا به امروز به چشم نمیآید. جوانان نسل سوم انقلاب که جنگ را ندیدند، با گذر از شهر خرمشهر میتوانند به خوبی حال و روز دوران دفاع مقدس را درک کند.
انتهای پیام/ 131