خاطرات رمضان(5)

با حال وخیم، یک ماه تمام را روزه گرفت

در عملیات بدر مجروح و حالش خیلی وخیم بود، موقعی که به کرمان آوردنش، ماه رمضان بود، از او پرسیدم روزه را چه می‌کنی، گفت من باید یک ماه را روزه بگیرم.
کد خبر: ۲۴۲۴۶۰
تاریخ انتشار: ۱۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۳:۲۲ - 07June 2017

با حال وخیم، یک ماه تمام را روزه گرفتبه گزارش دفاع پرس از کرمان، سردار شهید «حمیدرضا جعفرزاده» یکم دی 1337، چشم به جهان گشود. تا دوم راهنمایی درس خواند. سال 1362 ازدواج کرد و بیستم بهمن 1364 در اروندرود بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.

 در ادامه به ذکر خاطره به روایت مادر و همرزمش عبدالرحمن جعفرزاده‌پور می‌پردازیم.

 خوابیدن در مسجد کراهت دارد

شبی من نگهبان مسجد بودم و حمید به گشت شهری رفته بود. آن وقت‌ها، ما با چماق نگهبانی می‌دادیم و پاس ما دو ساعتی طول می‌کشید. موقعی که نگهبانی من تمام شد، مثل بقیه به داخل مسجد رفتم و همان جا خوابیدم. وقتی حمید از گشت برگشت و مرا در خواب دید، بیدارم کرد و گفت برویم خانه. فردای آن روز پرسیدم: چرا نگذاشتی در مسجد بخوابم؟

در جواب گفت: خوابیدن در مسجد کراهت دارد، در مسجد خوابیدن گناه نیست، امّا حرمت مسجد را باید نگاه داشت.

من باید یک ماه را روزه بگیرم

در عملیات بدر مجروح شد. حالش خیلی وخیم بود. موقعی که به کرمان آوردنش، ماه رمضان بود. از او پرسیدم: روزه را چه می‌کنی، می‌خوری؟

گفت: نه، من باید یک ماه را روزه بگیرم.

با همان حال وخیم، یک ماه تمام را روزه گرفت. با همان حال هم می‌رفت مسجد جامع تا نمازش را به جماعت بخواند.

با ذره‌بین، مورچه و پروانه و عنکبوت را نگاه می‌کرد و ذکر خدا می‌گفت.

اگر کسی به کمک احتیاج داشت، حتماً به یاری‌اش می‌رفت. مدت‌ها به دنبال ذره‌بینی بزرگ می‌گشت. دنبال نوع خاصی بود. می‌گفت می‌خواهم موجودات ریز را با آن به راحتی ببینم. عاقبت چیزی را که می‌خواست، به دست آورد. با همین ذره‌بین، موجوداتی مثل مورچه و پروانه و عنکبوت را به دقت نگاه می‌کرد و یکسره ذکر خدا می‌گفت.

باید بفهمم چه کسی شب‌ها دستشویی‌ها را نظافت می‌کند

هر روز صبح زود که برای وضو گرفتن می‌رفتیم، می‌دیدیم که دستشویی‌ها تمیز است؛ انگار کسی همه جا را شسته باشد. حتّی شیرهای آب را برق انداخته بودند. از هر کس می‌پرسیدیم، چیزی نمی‌دانست. پیگیر شدم که بفهمم چه کسی شب‌ها محیط را نظافت می‌کند. من با برادر جعفرزاده هم اتاق بودیم. شبی خوابم نمی‌برد. دیدم که او بلند شد و رفت بیرون. چند لحظه بعد، من هم پا شدم و دنبالش رفتم. فهمیدم که هر شب قبل از اینکه نماز شبش را بخواند، اول دستشویی‌ها را نظافت می‌کند، بعد وضو می‌گیرد. هیچ وقت ندیدم که نماز شب، زیارت عاشورا و قرآنش را ترک کند. آن شب، وقتی به اتاق برگشت، رویش را بوسیدم. او که دید من همه چیز را فهمیده‌ام از من خواست که در این مورد چیزی به کسی نگویم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها