به گزارش
دفاع پرس از آذربایجان شرقی، قاری قرآن و طلبه شهید «یحیی روحانی مجد» در هشتم خردادماه سال 1343 در تبریز چشم به جهان گشود و در 22 اسفندماه 1363 در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
فرازی از وصیتنامه شهید:
شما ای امت اسلام با امام عزیزمان باشید و تا دم مرگ از او دست بر ندارید. ای مسلمانان امروز دیگر تکلیف روشن است، امروز دیگر امامان و شهیدان بزرگوار، راه را برای ما نشان دادهاند.
از شما میخواهم که برای تعجیل فرج آقا امام زمان (عج) و برای طول عمر امام دعا کنید و از همه دوستانم میخواهم که در همه کارهایشان از آقا امام عصر (عج) کمک بجویند.
خداوند انشاءالله به شما پدر و مادرم اجر عطا فرماید که با دستان رنج کشیدهتان فرزندی تربیت کرده و قربانی راه اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) قرار دادهاید و من بر آن دستها بوسه میزنم.
خاطرهای از شهید:
بعد از عملیات خیبر یحیی برای مرخصی آمده بود. دو سه روز نگذشته بود که دوباره تصمیم به مراجعت به جبهه گرفت و داییش به دلیل بیتابی مادر خواست که او را منصرف کند ولی او گفت تا هر زمان که امام بفرمایند من هم باید به جبهه بروم. ماه رمضان بود که دوباره به مرخصی آمد و تا سحر در مسجد محل مشغول نماز و تلاوت آیات قرآن بود. سپس برای خوردن سحری به منزل میآمد. سحری دو سه جور غذا آماده کرده بودیم ولی او یک جور غذا میخرد.
یکبار مادرش از او سوال کرد چرا از بقیه غذاها نمیخوری؟ که یحیی جواب داد مادر با یک جور غذا هم میشود سیر شد.
بعد از سحری و نماز رختخوابش را پهن کردیم ولی بعد از چند دقیقه دیدیم تشک خود را جمع کرده و روی زمین خوابیده است وقتی علت را پرسیدیم گفت: دوستانم الان در سنگرها و روی زمین خاکی خوابیدهاند، من چطور میتوانم روی تشک نرم بخوابم.
خاطره دوم:
عملیات بدر بود. یحیی بیسیمچی بود. در همان لحظات اولیه گلوله و ترکش به سرش اصابت نموده بود. یکی از فامیلها به نام عیسی که در آنجا حضور داشت تعریف میکرد که در آخرین لحظات یحیی در حالی که غرق در خون بود اذان میگفت.
فرازی از نامه شهید به پدرش:
پدر جان ای کاش اینجا بودی و معنویت اینجا را میدیدی. پدر جان حال و معنویت نوجوانان در اینجا انسان را منقلب میکند و میسازد و اینها چقدر عاشق امام زمان (عجلالله تعالی فرجه شریف) هستند. شبها ناله و گریه اینها بلند میشود که دل آدم را میسوزاند و آتش میزند.
انتهای پیام/