این کتاب با توضیح زندگی مرضیه نبیاللهی نجفآبادی؛ همسر سردار شهید عاصمی، از کودکی خودشان آغاز میشود و با روند زندگی ایشان از کودکی تا نوجوانی و جوانی و تا ازدواج با علیرضا عاصمی پیش میرود و تا پس از شهادت او ادامه دارد.
بخشی از کتاب
با اینکه صدها کیلومتر فاصلهمان، رسیده بود به چند کیلومتر، باز هم کنارم نبود. هنوز هم هروقت دلتنگی امانم را میبرید، آنها را روی کاغذ مینوشتم، اما به جای اینکه برایش پُست کنم، میگذاشتم توی کشو. گاهی اوقات میرفتم سراغ همانها و چندتا را پاره میکردم تا دوباره نخوانمشان یا علی آن ها را پیدا نکند. (صفحه 110)
... نشستیم به حرف زدن. یک دفعه گفت: «میدانی دل نوشتههایت را پیدا کردم؟» جاخوردم. ادامه داد: «همان دل نوشتههایی که توی کشو پنهان کرده بودی!»
حرفی نزدم. گفت: «نشستم یکییکی آن ها را خواندم. مرضیه! میدانی چه به روزم آوردی؟ میدانی چه قدر دلم گرفت؟ آن قدر ناراحت شدم که نتوانستم تحمل کنم و این بار هم، همهشان را پاره کردم و ریختم دور... .»
شاید خیلیها فکر کنند کسانی مثل من که راضی شدهاند با افرادی زندگی کنیم که امیدی به زنده بودنشان نداریم و انتظار این را هم نداشتیم که مثل دیگران یک زندگی معمولی و عادی داشته باشیم، بسیار سنگدل هستیم. بسیار بیعاطفه و لااقل آدمهایی هستیم با یک روحیة زمخت و خشن؛ اما حقیقت چیز دیگریست. (صفحة 118)
...گفت: «ببین! خوب به حرفهایم گوش کن مرضیه! الآن نباید جریان را احساسی کنی. باید بدانی من رفتنی هستم. دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد».
«علی جان! بعدها فهمیدم همه این آمادگیها کشک است! وقتی روزش رسید و خبر دادند دیگر قرار نیست بیایی تا باز با تو خداحافظی کنم، دیگر قرار نیست بعد از آن خداحافظی باز هم به انتظارت بنشینم، فهمیدم همه آن معادلاتت، همه آن محاسباتت برای قبول کردن این موضوع که دیگر نخواهی بود، همهشان کشک بوده، کشک!» (صفحه 128)
این کتاب در 226 صفحه به قلم طیبه مزینانی نگارش شده و انتشارات بوی شهر بهشت، آن را با همکاری ستاد مردمی یادواره شهید عاصمی و با مشارکت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خراسان رضوی، به چاپ رسانده است. چاپ یکم کتاب در سال 1395، قطع رقعی و در تیراژ هزار جلد به چاپ رسید.
انتهای پیام/