گروه فرهنگ و هنر
دفاع پرس: امیرالمومنین علی علیه السلام پس از به خلافت رسیدن، «حبیببن منتجب» والی شهر یمن را در پُست خود ابقا کرد و برای او نامهای نوشت تا از مردم یمن بیعت بگیرد و سپس ده نفر از مردم یمن که صاحب نظر، عاقل، مطمئن و شجاع هستند را به محضر حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام معرفی کند.
حبیببن منتجب نامه حضرت را برای مردم یمن قرائت کرد که فرموده بود: «بسم الله الرحمن الرحیم از طرف بندۀ خدا امیرمؤمنان علی بن ابیطالب به حبیب بن منتجب: سلام علیک، امّا بعد، من خدایی را حمد میکنم که جز او خدایی نیست و بر محمد صلی الله علیه و آله بنده و رسولش درود میفرستم. و بعد شما را بر کسانی که قبلاً والی بودی، ابقا کردم و به کار خویش ادامه بده، و من شما را توصیه میکنم به عدالت ورزی در بین رعیت، و احسان به مردم کشورت، و بدان کسی که بر گردن مسلمین ولایت پیدا کند و بین آنها عدالت نورزد، خدا او را در روز قیامت به گونهای محشور میکند که دستانش به گردنش غل شده است.
چیزی او را آزاد نمیکند، مگر عدالت در دنیا، وقتی نامهام رسید، پس آن را برای مردم اهل یمن بخوان و از مردم برای من بیعت بگیر، وقتی که مردم بسان بیعت رضوان با تو بیعت کردند، تو نیز بر کارت پایدار باش: ده نفر از میان مردم آنها (با این شرایط) برایم بفرست که از عقلا و فصحای آنها و مورد اطمینان مردم باشند، از بین کسانی که در یاری رساندن محکماند (و از این شرایط نیز برخوردارند) از اهل فهم و شجاعتاند، آگاه به خداوند، دانای به دینشان و آگاه به حقوق و وظایف خویش و دارای رأی نیکو هستند [برگزین].» پس از قرائت این نامه مردم گریستند و بنمنتجب ده نفر از برگزیدگان مردم را برای دیدار با امیرالمومنین انتخاب کرد.
نمایندگان بنمنتجب به محضر امیرالمومین رسیدند آنگاه ابن ملجم (که از قبل به عنوان سخن گو انتخاب شده بود) جلو رفت و در پیشگاه علی علیه السلام ایستاد و گفت: سلام بر تو ای پیشوای عادل! و ماه شب چهارده و شیر ژیان و قهرمان دلاور و تکسوار بزرگ میدان نبرد و کسی که خدا او را بر تمام مردم برتری داد! درود بر شما و آل بزرگوارت باد. شهادت میدهم که به راستی و به حق و حقیقت تو امیر تمام مؤمنان هستی.»
آنگاه ابن ملجم ادامه داد: «به راستی تو وصی رسول خدا، و خلیفۀ بعد از او هستی نه آنهایی که قبل از تو خلافت را غصب کردند و وارث علم او میباشی. از رحمت خداوند دور است کسی که حق تو و مقام و منزلت تو را انکار کند. صبح کردی در حالی که امیر خلافت و ستون (نگهدارندۀ آن) هستی. به راستی عدالت تو بین مردم شهرت دارد، و باران با فشار و پی در پی فضلت و ابرهای لطف و مهربانیات مرتب بر مردم فرود میآید. امیر (یمن) ما را نزد تو فرستاده و ما از آمدن به نزد شما سخت خوشحال و مسروریم، پس مبارک (و با برکت) باد این طلقت (زیبایی) پسندیده، و تهنیّت و گوارایت باد خلافیت بر رعیّت!»
حضرت علی علیه السلام چشمان خود را بر ابن ملجم و ده نفری که بر او وارد شده بودند، دوخت و آنها را در نزد خویش فرا خواند. وقتی آنها نشستند، نامۀ فرماندار یمن را به آن حضرت دادند. حضرت آن را باز کرد و با خواندن آن مسرور شد. آنگاه دستور داد که برای هر یک از آن ده نفر یک دست (لباس) حلّه یمنی و یک عبای عدنی، و اسب عربی بدهند و دستور داد که از آنها دلجویی کنند و آنها را احترام و کرامت نمایند. وقتی ابن ملجم این تکریم و احترام را دید، دوباره به ذوق آمد و از جا بلند شد و اشعاری را در مقابل روی علی علیه السلام و در وصف حضرت بیان کرد.
آنگاه عرض کرد: ای امیر مؤمنان! ما را هر جا دوست داری اعزام کن تا از ما آنچه دوست داری (و میخواهی) ببینی. به خدا قسم در ما نیست، مگر (خصوصیّت) هر قهرمان شجاع و نترس، هوشیار و زیرک، دلیر و سخت کوش و جسور در جنگیدن، این را از پدران و اجداد خویش به ارث بردهایم و به همین صورت برای فرزندان صالحمان به ارث میگذاریم.
راوی میگوید: حضرت امیر مؤمنان علیه السلام سخنان او را از بین جمعیت وارد شده تحسین نمود. سپس فرمود به او: اسمت چیست ای جوان؟ عرض کردم: اسم من عبد الرحمن است. حضرت فرمود: پسر چه کسی هستی؟ عرض کرد: ابن ملجم مرادی. فرمود: تو (واقعاً) مرادی هستی؟ عرض کرد: بله، ای امیر مؤمنان! پس فرمود: «اِنّا لله وَ اِنّا اِلیهِ راجِعُونَ، وَ لا حُولَ وَ لا قُوَّۀَ اِلاّ بِاللهِ العَلیِّ العَظیمِ؛ ما از خداییم و به سوی خدا بر میگردیم و هیچ حول و قوهای نیست مگر از جانب خداوند بلند مرتبه و بزرگ.»
در روایت از «اصبغ بن نباته» آمده است: وقتی گروه ده نفره بر امیر مؤمنان وارد شدند و با حضرت بیعت کردن، ابن ملجم نیز بیعت کرد، وقتی او خواست برگردد، حضرت امیر مؤمنان علیه السلام دوباره او را خواست و عهد و پیمان دوباره گرفت و از او خواست که پیمان خود را نشکند و حیله نکند. وقتی ابن ملجم فاصله گرفت، باز برای بار سوم او را خواست و پیمان مجدّد گرفت.
ابن ملجم گفت: ای امیر مؤمنان! ندیدم آنگونه که با من رفتار کردی با دیگران رفتار کنی؟ (سرّش چیست؟) حضرت فرمود: برو و مواظب باش؛ زیرا اینگونه میبینم که به بیعتت وفا نخواهی کرد! ابن ملجم عرض کرد: گویا آمدن من را خوش نمیداری، مخصوصاً وقتی که اسم من را متوجه شدی؟ وَ إِنِّی وَ اللَّهِ لَأُحِبُ الْإِقَامَةَ مَعَکَ وَ الْجِهَادَ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ إِنَّ قَلْبِی مُحِبٌّ لَکَ وَ إِنِّی وَ اللَّهِ أُوَالِی وَلِیَّکَ وَ أُعَادِی عَدُوَّکَ؛ و من به راستی به خدا سوگند شدیداً دوست دارم که همراه شما باشم و در خدمت شما جهاد کنم، و به راستی من شدیداً شما را دوست دارم. به خدا سوگند به حقیقت، دوستان شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن میدارم.»
انتهای پیام/121