به گزارش گروه سایر رسانه های
دفاع پرس، برای رزمندگان لشکر 25 کربلا، حجتالله نعیمی فردی فراتر از فرمانده بود. بزرگمنشی نعیمی در ذهن همرزمانش تصویر انسانی بزرگ و اسطورهای را ترسیم کرده بود. او فرماندهی واحد اطلاعات و عملیات لشکر را به عهده داشت و شجاعتش بین بقیه نیروها زبانزد بود.
زندگی این فرمانده شمالی در جنگ و جهاد خلاصه میشد. میگویند در واحد اطلاعات عملیات ابتکار زیادی داشت و در نقشهخوانی و کاربرد قطبنما کسی مثل او در لشکر 25 کربلا وجود نداشت. او زندگی خود را وقف جبهه و جنگ کرده بود؛ در تمام عملیات لشکر 25 کربلا حضور فعال داشت. بارها مجروح شد ولی هیچگاه خانوادهاش را از این امر مطلع نکرد.
یک بار بر اثر اصابت ترکش به صورت و فک چند دندانش را از دست داد و 15 روز در یکی از بیمارستانهای مشهد بستری بود. وقتی که به خانه رفت، مادرش از نالههای او متوجه مجروحیت او شد. وقتی به مرخصی میآمد مردم را به شرکت در جبهه سفارش میکرد.
یکی از همرزمان شهید در وصف دوست دیرینش تعریف میکند: «به آيه «وجعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً» اعتقاد کامل داشت و قبل از هر عملیات شناسایی سفارش میکرد که برای کور شدن چشمان دشمن این آیه را بخوانیم.
روزی در هورالعظیم در گشت و شناسایی وارد آبراهی شدیم که برای ما آشنا نبود و حتی حجت هم آنجا را نمیشناخت. هوا روشن بود و ما آرام آرام در این آبراه به جلو میرفتیم. ناگهان در 20 متری سنگر کمین عراقیها سر درآوردیم و دیگر نتوانستیم حرکت کنیم. همانجا بدون حرکت ایستادیم چون اگر حرکتی میکردیم، متوجه موقعیت ما میشدند. حجت به نیروها توصیه کرد آیه وجعلنا را آرام تلاوت کنند. بعد از تلاوت این آیه شریفه بدون اینکه نیروهای دشمن متوجه حضور ما شوند از منطقه دور شدیم.»
ازدواج و تشکیل زندگی مشترک شهید نعیمی بخش دیگری از زندگی مخلصانه او را نشان میدهد. پس از عملیات کربلاییک به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات محور یک لشکر 25 کربلا منصوب شد. در شهریور ماه 1366 به اصرار خانواده تصمیم به ازدواج گرفت.
پس از برگزاری مراسم عقد، حجتالله راهی جبهههای نبرد شد و در همین روزها در یکی از مناطق عملیاتی خبر مفقودالاثری پسرعمهاش را به او دادند. یکی از همرزمانش روایت میکند که بعد از این حادثه وقتی که به حجتالله گفته میشد کی عروسی میکنی؟ میگفت: تا پیکر پسر عمهام را پیدا نکنم، مراسم عروسی را بر پا نخواهم کرد.
در بهار 1367 برای فراهم کردن مقدمات مجلس عروسیاش به مرخصی رفت ولی در همین زمان از لشکر 25 کربلا از وی خواسته شد خود را در اسرع وقت به منطقه جنگی برساند. مرخصی خود را ناتمام گذاشت و به مناطق جنگی بازگشت. دشمن شروع به تکهای سنگین در جبههها کرده بود. حجت در هنگام حملات سنگین دشمن در مناطق شلمچه و جزیره مجنون حضور داشت. 15 روز قبل از پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران در 27 تیر 1367، در نبردی سنگین با دشمن بعثی در جزیره مجنون با تمام توان جنگید. دشمن در این منطقه از گلولههای شیمیایی استفاده کرد و منطقه را آلوده ساخت.
در فیلمی که از سوی کویت به ایران ارسال شده بود، حجت را نشان میداد که با
زیرپوش راه راه که همیشه میپوشید و همان چفیه نصف شده در عقبه جزیره
مجنون به اسارت دشمن درآمده است. اما بعدها عراقیها او را در همان عقبه
جزیره مجنون به شهادت رساندند.
سردار حجتالله نعیمی پس از سالها حضور
مستمر در جبهههای جنگ به شهادت رسید. پیکر او نیز سالها در مناطق
عملیاتی باقی ماند تا اینکه توسط گروه تفحص شهدا در عقبه جزیره مجنون
شناسایی شد و به زادگاهش «آمل» انتقال یافت.
به یاد ماندنیترین سخن او
در ذهن مردم این بود که چگونه وقتی در عزاداریهای سالار شهیدان شرکت
میکنید، افسوس میخورید که ای کاش در کربلا بودید و به یاری امام مظلوم
میشتافتید. بدانید که الان همان زمان است و امام حسین نیازمند یاری
شماست. پس از شهادت حجت، همسرش نامهای جانسور خطاب به همسرش نوشت که
نشاندهنده عمق اعتقادات قلبی این زوج است. همسر شهید نامه را با این جمله
شروع میکند: گویا تقدیر این است که من، هم همسر مفقودالاثر بمانم و هم
دختر مفقودالاثر! اما من با دو چشمانم که حالا دیگر اشکی برایش نمانده،
انتظار دو نفر را میکشم. یعنی بابا و تو!
همسری که پدرش مفقودالاثر شده حالا در غم برنگشتن پیکر همسر باید سر کند. او در دلنوشتهاش با زیبایی هر چه تمامتر مینویسد: «آقا حجت! سلام، اگر بگویم از روح و جسمت خبر ندارم حرف صوابی نزدهام!.. همدم عزیزم! آن روز که با تو بر سر سفره عقد نشستم و به این سنت نبوی پایبند شدم میدانستم که عروس تو در دنیا من نیستم بلکه عروس واقعی تو شهادت است! اما چه کنم با اینکه میدانستم تو اهل ملکوتی اما مهرت، محبتت آنقدر در خانه دلم نشست که همان لحظات کوتاه و معنوی با تو بودن را برای ذخیره آخرتم غنیمت دانستم. دلبندم! اگر تو پرواز کردی به حقت رسیدهای و من از اینکه تو به حقت رسیدهای خوشحالم»!
منبع: روزنامه جوان