کارگردان نمایش «هفت روز از تیر شصت»:

درباره واقعه «هفتم تیر» کار خاصی صورت نگرفته است/ هشت جلد کتاب خاطره از بنیاد شهید گرفتم، همه یکی بود

محمد لارتی گفت: در تاریخ انقلاب و دفاع مقدس، آدم‌های واقعاً منحصر به فردی وجود دارند و داستان‌های جذابی در زندگی‌ آنها هست که کار نشده‌اند؛ مخصوصاً درباره موضوع هفتم تیر رمان یا کار خاصی وجود ندارد.
کد خبر: ۲۴۷۲۶۵
تاریخ انتشار: ۲۰ تير ۱۳۹۶ - ۱۳:۵۹ - 11July 2017
درباره واقعه «هفتم تیر» رُمان یا کار خاصی نبود/ هشت جلد کتاب خاطره از بنیاد شهید گرفتم همه یکی بودبه گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، نمایش «هفت روز از تیر شصت» عنوان تازه‌ترین همکاری کامران شهلایی و محمد لارتی است، نمایشی با موضوع انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در تیرماه سال شصت که منجر به شهادت بهشتی و 72 تن از نیروهای انقلابی شد، نمایشی که این روزها مورد توجه رسانه‌ها و اهالی تئاتر واقع شده است.

این نمایش که نگاهی مستندگونه به حضور محمد کلاهی، عامل اصلی انفجار دفتر حزب دارد، به‌خلاف آثار سفارشی دهه‌های اخیر تئاتر، رنگ و بوی شعارزدگی ندارد. نمایش وفادار به اصول کلاسیک درام، توانسته است گفتاری مستند از یک واقعه تاریخی را داشته باشد.

اهمیت موضوع نیز زمانی بیشتر می‌شود که سال گذشته در چنین روزهایی مقام معظم رهبری از عدم توجه به این واقعه دردناک تاریخی سخن گفتند و در همان روزها هیاهوهایی میان دستگاه‌های فرهنگی در ارائه اثری درخور پدید آمد؛ اما به‌نظر در این ماراتن فرهنگی، نقش اهالی تئاتر پررنگ بوده و پیشگامی آنان شرایطی فراهم کرده است تا بار دیگر نگاهی جدی‌تر به دنیای نمایش داشته باشیم.

آنچه می‌خوانید گفتگویی دوساعته با عوامل نمایشی است که این شب‌ها در تالار سایه هنرنمایی می‌کنند.

برای سیاردشتی سخت نبود نقش کلاهی را بازی بکند؟

محدث: یک ویژگی کار این است که شما می‌روید به سمت نمایش مستند، نمایش رئالیست صرف می‌شود، یعنی اینکه شما قرار است انگار هیچ کار خاصی نباید روی صحنه بکنید؛ ولی در عین حال خیلی کارها هم دارید انجام می‌دهید. در روایت نقش هستید و دارید نقش را روایت می‌کند و دارید لحظه را بازی می‌کنید؛ ولی کار عجیب‌وغریبی هم لازم نیست در این جنس نمایش‌ها انجام شود،.حتی ایستایی که وجود دارد و آدم‌ها می‌نشینند و صحبت می‌کنند، آن فضایی که به تماشاگر منتقل می‌شود، به نظرم کار خیلی سختی خواهد بود؛ چون وقتی شما با نور، میزانسن، دکورهای عجیب‌وغریب یک کاری می‌کنید. بله آن فضاها تماشاگر را جذب می‌کند؛ ولی وقتی تماشاگر می‌نشیند با یک دکور ایستایِ و فقط دارد یک‌سری اطلاعات می‌گیرد و اگر شما یک لحظه گوش ندهید، یکسری از اطلاعات را از دست دادید و این کار را خیلی سخت می‌کند. هم برای بازیگر و هم برای گروه اجرایی به عنوان کارگردان.

من در این چندین سال که تجربه‌های متفاوت داشتم، جزء یکی از سخت‌ترین کارهایی است که دارم بازی می‌کنم. مثلاً هر وقت اجرا تمام می‌شود یک مقدار احساس می‌کنم هنوز یک باری روی دوشم است. برای اینکه این جنس بازی خیلی کار شما را سخت می‌کند. اینکه هنوز این زندگی جریان دارد. آن طرف رامین دارد با تلفن صحبت می‌کند. این طرف من و فرهاد داریم با هم دیالوگ می‌گوییم. همه این اتفاقات هم‌زمان اتفاق می‌افتد و تماشاگر هم آن را می‌شنود و هم باید ما را بشنود، زندگی هم باید در آن جریان داشته باشد و آن باورپذیری باید وجود داشته باشد و کار را سخت می‌کند.

شهلایی: ویژگی کلاهی ویژگیِ خیلی از جوانان آن زمان بوده، کلاهی در نوع بالایی این کار را کرده، آن زمان روزی 50 تا ترور می‌شده و تمام جوانان این کارها را می‌کردند و آدم می‌کشتند با تفکراتشان آدم می‌کشتند، مثلاً یک نانوا را می‌کشند، یک پاسدار و پاسبان را می‌کشتند، از نظر ذهنی جوانان ما بسیار خطرناک بودند.

لارتی: من یک فایل سخنرانی از شهید بهشتی گوش کردم راجع بحث شهریور 20 و جریان دکتر مصدق چون در این دوره فعال بوده و خیلی جالب بود می‌گفت ما در آن دوره این‌طوری نبود که بنشینیم فکر کنیم الآن بیرون شلوغ شده برویم بیرون، او اصفهان بوده گفت من به محض اینکه متوجه شدم قضیه مصدق در اصفهان را، فکر نکردم، لباسم را پوشیدم رفتم از فردای آن روز یک دفتری بدون هماهنگی شد دفتر انقلابی ما، یعنی شور و هیجانی که آدم‌ها در آن برهه داشتند یک حالت احساسی بود و اصلاً این‌طور نبود که بنشینند فکر کنند و بعد تصمیم بگیرند سریع شروع به اقدام و عمل می‌کردند.

شهلایی: آقای جعفری هم موزیسین هستند؛ یعنی امسال جایزه فجر در موزیک و آهنگسازی گرفتند و من توانایی ایشان را در بازی یک، دوستان در نمایشنامه من به نام «با من چرا حرف نمی‌زنی» یک اجرایی داشتند، اتفاقاً در جشنواره خرمشهر این نمایشنامه اول شد، بعد یک روز بازیگرشان نیامده بود، روزی که من رفتم آنجا ببینم ایشان آهنگساز بود و بعد به جای بازیگر بازی می‌کرد، بعد من گفتم او چه کسی بود؟ و اتفاقاً گفتم از همه هم بهتر بازی کرد و چون کرد هم هستند ما به ایشان علاقه داریم؛

محدث: لارتی کرد است، من هم کردم، احمد هم کرد است و این یک کار کردی است.

شهلایی: موزیسین ما را هم ایشان (جعفری) دعوت به کار کردند و بسیار خوشحالیم و خیلی جاها کمک می‌کنند و حضور مثمر ثمری داشتند.

چه شد نقش اصغرنیا را به ایشان دادید؟

شهلایی: دو نقش داشت یک نقش او را حذف کردم، یک قسمت از نمایشنامه یک خبرنگاری به خانم شهید زنگ می‌زد و می‌خواست با او صحبت کند و او حاضر نمی‌شد صحبت کند؛ ولی متأسفانه به دلیل طولانی بودن کار، ما از ریتمی نگران می‌شدیم و ایشان هم با روی خوش قبول کرد. چون مثلاً نقش بعضی از بازیگران را حذف می‌کنید احمق می‌کنند یا قهر می‌کنند، ایشان با روی خوش حاضر است تا یک جمله ادامه بدهد.

شما با آقای اصغرنیا مصاحبه کردید؟

شهلایی: نه مصاحبه او در اینترنت کامل است و از بازمانده‌ها هم اطلاعات کمی وجود دارد و کسی روی این ماجرا کار نکرده است، خانم رضایی هم از بازیگران باسابقه تئاتر هستند ما قبلاً از ایشان اجرا دیده بودیم و توانمندی ایشان را می‌شناختیم و یک مظلومیتی هم در چهره ایشان است که برای نقشی که مدنظرشان خیلی مناسب بود، آقای تفرشی هم استاد ما هستند و چهره تئاتری و دوست‌داشتنی و واقعاً با نقش ما همخوانی دارند و افتخار دادند با ما کار کنند و رزومه‌ای برای ما شود. خانم خالقی هم دوست 15، 16 ساله من بودند و اصفهانی هستند و ما در این مدت هیچ وقت با هم کار نکرده بودیم و ایشان یک نمایشنامه‌ای از من می‌خواهند اجرا کنند سر این ماجرا با هم در تماس بودیم و به هر صورت ایشان هم آمدند.

آقای تفرشی شما با شخصیتی روبه‌رو هستید که نهایتاً نام یک خیابان به نام او باشد، شما چگونه با شخصیتی برخورد کردید که شهید شده است و مجبور هستید خودتان آن را بسازید؟

تفرشی: در کار مستند چه تئاتر و چه سینما بخش تحقیق و پژوهش خیلی مهم است و من فکر می‌کنم این کار خیلی خوب اتفاق افتاده و آقای شهلایی واقعاً کار شگفت‌انگیزی انجام داده، وقتی شما مواد و متریال لازم آن کار را داشته باشید، کار بازیگر خیلی راحت‌تر می‌شود؛ اما در مورد شهید سرافراز عکس وجود دارد، ولی ویدیویی وجود ندارد که من صورت و حرکات بدن ایشان را ببینند. فایل صوتی هم وجود دارد؛ چون ایشان یک خطیب توانمندی بوده. مانند آقای محدث که در اینترنت سرچ کردند، من هم در مورد ایشان در اینترنت جستجو کردم و ایشان متولد سال 32 است و از 21 سالگی برای ادامه تحصیل می‌رود لندن و او در یک خانوادهٔ به شدت مذهبی بزرگ شده بود و پدر او حجت‌الاسلام سرافراز یکی از وعاظ معروف تهران بوده و در عین حال آقای جواد سرافراز مانند شهید بهشتی یک آدم عارف‌مسلکی هم بوده.

شهید بهشتی می‌گوید آقایان، خانم‌ها عاشق شوید بدون عشق زندگی معنا ندارد

من بیوگرافی او را مطالعه می‌کردم وقتی او رفته لندن یک نامه‌ای به پدرش می‌نویسد و می‌گوید پدر این اروپا که می‌گویند مهد تمدن است کجاست؟! چرا اینجا مردم همه دنبال نفسانیات و این چیزها هستند!؟ این نشان می‌دهد این آدم غیر از متدین بودنش حالت عارف‌مسلکی هم داشته است. مثلاً می‌بینیم آقای شهید بهشتی هم همین‌طور است، یک ویدیویی در کار ما پخش می‌شود که شهید بهشتی می‌گوید آقایان، خانم‌ها عاشق شوید بدون عشق زندگی معنا ندارد، اساساً عشق یکی از معانی اصلی عرفان است، من تمام چیزهایی که کنار هم گذاشتم و با راهنمایی‌ای که آقای لارتی و شهلایی کردند حالا به این نتیجه رسیدیم که یک ظاهری برای ایشان در نظر بگیریم که شبیه پوشش و آرایش مردهای مذهبی آن دوران باشد، یعنی دهه 60؛ ولی در عین حالی که یک آدم انقلابی بود و مبارز و متدین بوده، معمولاً عرفا یک آرامشی دارند.

اساساً شهید سرافراز آن زمان 7، 8 سال سنش از بقیه بزرگتر بوده، آقای نادری آن زمان 19 یا 20 سالش بوده؛ ولی شهید سرافراز سال 60، 28 سالش بوده و تقریباً 7 سال سابقهٔ فعالیت سیاسی داشته و چند سال خارج از کشور زندگی کرده، انجمن اسلامی شبه‌قاره هند را ایشان تأسیس کرده بود و به هر حال یک تجربهٔ فرهنگی و عملیاتی و مبارزاتی خیلی زیادی داشته و این باعث می‌شود آدم یک آرامشی داشته باشد، مانند یک جوان خیلی هیجان‌زده نشود. این یک دلیل است و دلیل دوم فکر می‌کنم بخش عارف‌مسلک ایشان هم بوده که ایشان آن محبت و آرامش را داشته؛ حتی فکر می‌کنم نسبت به آقای کلاهی هم این‌گونه برخورد می‌کرده، چون یک جایی هم اشاره می‌شود. جایی که دارد با خانمش صحبت می‌کند، می‌گوید چه کسی می‌داند در ذهن آدم‌ها چه می‌گذرد؟ من با آقای کلاهی این‌گونه برخورد کردم که یک آدمی است که آمده و می‌خواهد خدمت کند و آدم خوبی است.

محدث: کنتراست جایی شکل می‌گیرد که ما یک شخصیت عقلانیِ خیلی با تفکر ببریم جلو مانند شهید سرافراز و یک شخصیت شور انقلابی مانند نادعلی، این دو کنار هم شاید یک کنتراستی شکل می‌گیرد. آنجایی که بحث بنی‌صدر است امثال نادعلی معتقد بودند ما می‌گیریم تمام می‌شود؛ ولی شاید یک عده‌ای مانند سرافراز نگران بودند که اینها می‌توانند فرار کنند، چون آن‌قدر همه جا نفوذ دارند و دولت دست آنهاست و ممکن است فرار کنند اما افرادی مانند نادعلی می‌گفتند نمی‌توانند فرار کنند و تمام شد.

کنتراست این دو آدم کنار هم شاید یک فضایی را ایجاد می‌کرد بعد این آرامشی که سرافراز دارد در منزلش هم است، یک جایی که زن شهید سرافراز دارد صحبت می‌کند دقیقاً هفتم تیرماه است، می‌گوید حال من خوب نیست نرو جلسه، می‌گوید نه آن کار مهم است، آدم وظیفه‌شناسی است و در کنار عقلانیت، اصولاً آدم‌هایی که در آن حزب فعالیت می‌کردند هر دو وجه را داشتند یک عده شور انقلابی داشتند و یک عده‌ای سعی می‌کردند با دلیل و مدرک آرام‌آرام جلو بروند، یک خاطره‌ای که از بچه‌های حزب راجع به کلاهی آمده بود می‌گفتند یک آدمی بود که یک عده‌ای او را دوست نداشتند. می‌گفتند یک جاهایی وقیح بود و می‌روند به شهید بهشتی می‌گویند این آدم را برکنار کن، شهید بهشتی می‌گوید از این آدم یک مدرک مکتوب نشان بدهید که این آدم، آدم درستی نیست من او را برکنار کنم؛ ولی کسی نمی‌تواند مدرکی نشان بدهد که او آدم درستی نیست.

تفرشی: من فکر می‌کنم تمام چیزی که آقای محدث گفتند سرچشمه تمام آن به شهید بهشتی برمی‌گردد، یعنی در تمام افراد حزب به نوعی منش و رفتار آقای بهشتی هم منتشر شده است، آن خاطره‌ای که آقای اصغرنیا تعریف می‌کند از عدالت و وظیفه‌شناسی است بر آن حاکم شرع است، دقیقاً در رفتار آدم‌هایی که در حزب است منتشر شده و دیده می‌شود و فکر می‌کنم در ارتباط با آقای نادعلی و کلاهی، سرافراز آنها را نشان می‌دهد آنجا که کلاهی تأیید می‌کند می‌گوید آفرین داری زحمت می‌کشی، آنجا که با نادعلی برخورد می‌کند...

محدث: اگر قرار بود کاراکترها هر جایی یک کار عجیب‌وغریبی انجام بدهد شاید این کنتراست شکل نمی‌گرفت، یعنی این وجاهتی که شخصیت شهید سرافراز در فضای حزب دارد و آن لحظاتی که با همسرش آن آرامش شخصیت او را می‌سازد در کنار آن شور انقلابی که نادعلی دارد و آن دوگانگی و حالی که کلاهی در حزب دارد منتقل می‌کند که کلاهی اوایل هم‌پا است و در حزب جمهوری اسلامی نفوذ کرده است و به او کار سپردند و دارد انجام می‌دهد و رامین در بازی‌اش دارد این را مرحله به مرحله جلو می‌رود و ما سه دوره فضای حزب را می‌بینیم.

دوره اول بعد از 30 خرداد است و آن اتفاقاتی که رخ داد، عزل بنی‌صدر و اتفاقاتی که در جامعه افتاد که کلاهی آدم درستی است و دارد سعی می‌کند خودش را آدم سمپاتی نشان بدهد و مرحله بعدی که نزدیک بمب‌گذاری است که یک مقدار نگرانی در کلاهی بیشتر می‌شود و دقیقاً روز هفتم تیر ما، کلاهی کاملاً عصبی است و دارد یک حرکتی می‌کند که این حرکت دارد تاریخ‌ساز می‌شود و همه چیز را دارد به هم می‌ریزد؛ حتی کنتراست این آدم‌ها براساس شخصیت لطیف‌تر است. آدم‌هایی مانند نادعلی جوانان انقلابی آن دوره هستند و جوانان انقلابی آن دوره می‌خواستند حرکت کنند و روبه‌جلو داشته باشند و می‌خواستند  با تبعیض و فساد، با شور انقلابی مبارزه کنند.

آفت نمایش‌هایی که چند سال اخیر شکل گرفته و جامعه را پس زد، بحثی که هیچگاه در اجرا رعایت نشده، همه آدم‌ها مانند هم حرف می‌زنند، به نظر شما آفتش این نبوده؟

گِله‌گی حضرت آقا هم به این خاطر بود چرا کسی راجع به این موضوع کار نکرده است

لارتی: دقیقاً همین است. ما برای تولید چند پروژه متن به چند نویسنده سفارش دادیم. از ما منبع خواستند. ما رفتیم منابع را جمع‌آوری کردیم. یکی از نویسنده‌ها هم آقای شهلایی بود، بعد از دو ماه به ما گفتند این شهیدان و جانبازان و این آدم‌ها مگر همه مانند هم بودند و مانند هم فکر می‌کردند؟ این خاطره‌ها و کتاب‌ها چرا شبیه هم هستند، انگار یک نفر را توصیف کرده و انگار راجع به یک نفر است! یعنی با اینکه نویسنده‌ها و آدم‌ها متفاوت هستند روایت‌ها این‌قدر تکراری و خسته‌کننده است، در صورتی که این‌طور نبوده ما آدم‌های نخبه داشتیم که شهید شدند حالا در تاریخ انقلاب و دفاع مقدس و آدم‌های واقعاً منحصر به فردی در اینها بودند، داستان‌های جذابی در زندگی‌های آنهاست که کار نشده است مخصوصاً درباره موضوع  هفتم تیر، رمان یا کار خاصی نبود. سال گذشته هم گِله‌گی حضرت آقا هم به این خاطر بود چرا کسی راجع به این موضوع کار نکرده است؟

چطور شده شیوه و زبان این روایت‌ها یکی است؟ چه نیرویی پشت این قضیه بوده؟

لارتی: من دلیلش را نمی‌دانم شاید یک بخشی از آن برگردد به سیاستگذاری.

یک اثری سال‌ها قبل تولید شده است به هر دلیلی تأیید شده، یک الگو شده و این مدام دارد تکرار می‌شود

تفرشی: من فکر می‌کنم اساساً بعضی‌ها خطر نمی‌کنند در این زمینه که بخواهند چارچوب‌های جدید و شیوه‌های جدید را امتحان کنند و سعی می‌کنند چیزی که یک بار امتحانش را پس داده و خوب بوده همان را امتحان بکنند، شاید احساس می‌کنند جایی است که لبهٔ تیغ است، مثلاً یک اتفاقی افتاده و یک اثری سال‌ها قبل تولید شده است به هر دلیلی تأیید شده، یک الگو شده و این مدام دارد تکرار می‌شود که اصلاً نمی‌آیند از جنبه‌ها و شیوه‌های مختلف دیگری امتحان بکنند، سعی بکنند و حرف تازه‌ای بگویند، شهدای ترور، شهدای قبل از انقلاب یا شهدای دفاع مقدس حتماً کاراکترهای مختلفی داشتند، زندگی‌های مختلفی داشتند و اینها باید دیده شود، اخیراً اتفاقاتی دارد می‌افتد که البته حاج احمد متوسلیان جاویدالاثر است شهید نیست؛ ولی کار ایستاده در غبار یک نگاه متفاوتی به این قضیه می‌کند قبلاً متأسفانه این‌گونه دیده نشده بود.

محدث: متن‌هایی که نوشته می‌شود در آنها زندگی جریان ندارد، یعنی آدم‌هایی که شما در متن‌ها می‌بینید انگار این آدم‌ها زندگی نمی‌کنند. انگار فقط یک آرمان را نمایش می‌دهند، آرمان و شعار جزء ویژگی‌های انسان است و باید نمایش داده شود، و ما آدم‌هایی هستیم که شعار می‌دهیم ولی در عمل یکسری از این اتفاقات می‌افتد. اتفاقی که در این بحث افتاد این بود که آدم‌های این طرف داشتند زندگی می‌کردند یعنی وقتی ما لحظاتی بین شهید سرافراز و نادعلی می‌بینیم اینها دارند با هم زندگی می‌کنند، با هم شوخی می‌کنند با هم جر و بحث می‌کنند.

وقتی این اتفاقات می‌افتد شما احساس می‌کنید این آدم برای ما قابل‌لمس است یعنی ما امسال نادعلی را در جامعه خودمان می‌بینیم یک آدم 20 ساله‌ای که شور انقلابی در آنها وجود دارد و برای ما ملموس هستند و امثال شهید سرافراز را الآن می‌توانیم در جامعه پیدا بکنیم، آدم‌هایی که این آرامش برای آنها مهم است و همه چیز را با دلیل و مدرک جلو می‌برند و حس انقلابی‌گری همراه با شعار و شعور در آن‌ها وجود دارد، وقتی شما اینها را ملموس ببینید و در متن ملموس شود و همهٔ اینها به متن برمی‌گردد، وقتی در متنی کنتراست وجود داشته باشد آن وقت کاراکتر برای شما جدا نیست، احساس می‌کنید می‌شود در دههٔ 90 هم آدم‌هایی مانند شهید سرافراز یا نادعلی شد، همین‌طور که این خطر هم وجود دارد که آدم‌هایی مانند کلاهی هم شد.

به نظر شما این یکدستی متون خاطره و الگویی که تا الآن تکرار شده از کجا آمده و مقصرش چه کسی بوده؟

شهلایی: خیلی مسئلهٔ عجیبی است ما یک کار دیگری داریم به نام «ندیدن» و من این مسئله را نمایشی کردم، راجع به یک خبرنگاری است که وارد یک خانه می‌شود و با دو خواهر شهید صحبت کند و اینها هر چقدر راجع به برادرشان که یک آدم متفاوتی بوده صحبت می‌کنند این خبرنگار می‌گوید یک چیزی بگویید معنوی باشد، به نظر من کسانی که دنبال این خاطرات بودند دنبال یک‌سری معنویات ویترینی بودند. این‌ها جزئی از آدم‌های این ملت بودند و جنگ شده و این آدم‌ها رفتند از این کشور دفاع کنند، بعداً اعتقادات آنها قرار می‌گیرد؛ ولی یک چیزی اصرار دارد فقط انسان‌های معنوی رفتند دفاع کردند، نه این‌طوری نبوده و به نظرم خیلی از خاطرات این شهدا خیال‌پردازی است، یعنی نرفتند با خانواده شهدا صحبت کنند نشستند خودشان نوشتند.

به نظر من کسانی که دنبال این خاطرات بودند دنبال یکسری معنویات ویترینی بودند

در صورتی که شما وارد هر خانواده‌ای شوید قصه هر کس جداست همه که یک طور زندگی نکردند انگار همه کپی کردند من 8 جلد کتاب از بنیاد شهید گرفتم همه یکی است، خیلی اتفاق غم‌انگیزی است، یعنی به نظر من به این قهرمان‌ها خیانت شده است، هنری که ادعای ارزشی دارد خیانت کرده است برای اینکه دارد مخاطبش را از دست می‌دهد، آقای حاتمی‌کیا فیلم می‌سازد همه هم او را دوست دارند، چرا کسی راجع به حاتمی‌کیا یا ملاقلی‌پور این حرف را نمی‌گوید؟ برای اینکه آنها می‌دانند چه بگویند، قصه را می‌شناسند راجع به آدم‌های مختلف فیلم می‌سازند، حتماً برای آنها یک درآمدی هم داشته است بیایند یک کاری را سرهم کنند و تمام شود و جوان‌ها هم از این ماجرا دور شوند، چرا مردم فیلم‌های مهدویان را می‌بینند؟ چون کارش جالب است.

محدث: برای ما ملموس‌تر می‌شود شما که در دهه 90 زندگی می‌کنید وقتی دارید در مورد آدم‌ها و شهدایی که در دهه 60 زندگی کردند و قهرمان بودند، وقتی این زندگی برای شما ملموس‌تر می‌شود به آنها نزدیک‌تر می‌شوید اما وقتی نتوانید آن آدم‌ها را لمس کنید و نتوانید آنها را ببینید، آن باور اتفاق نمی‌افتد؛ الآن آن آدم‌هایی که در دهه 60 بودند الآن به یک شکل دیگری وجود دارند همین مدافعین حرم به یک شکلی آدم‌های دهه 60 هستند که در کشورهای دیگر دارند تلاش می‌کنند که جلوی داعش را بگیرند و آنها هم خیلی آدم‌های آرمانگرایی هستند و امیدوارم 5، 6 سال دیگر که خواستند راجع به شهدای مدافع حرم فیلم بسازند این اتفاق دوباره نیفتد.

مدافعین حرم به یک شکلی آدم‌های دهه 60 هستند. آنها هم خیلی آدم‌های آرمانگرایی هستند. امیدوارم خواستند راجع به شهدای مدافع حرم فیلم بسازند این اتفاق دوباره نیفتد

شهلایی: همه عاشق فیلم لیلی با من است، هستند، چرا کسی درباره آقای ده‌نمکی و اخراجی‌ها تقدیس نمی‌کند؟ برای اینکه واقعیت ندارد، خیال‌پردازی یک چیزی ارائه داده و کسی تقدیس نمی‌کند؛ ولی یک حُسنی دارد سرگرم‌کننده است. باز مردم آن را دنبال می‌کنند، ادای دِین درستی نسبت به قهرمانان ما در این فیلم نشده است و دید بسته باعث شده روایت این آدم‌ها درست روایت نشود.

تفرشی: دو دلیل عمده می‌توانیم بگوییم یکی اینکه کسانی که کار ساختند تجربه زیستی نداشتند مانند آقای حاتمی‌کیا یا آقای ملاقلی‌پور تجربه زیستی واقعه را نداشتند و دوم هنر پروپاگاندا لطمه می‌زند به این، وقتی شما به قضیه نگاه پروپاگاندا داشته باشید سعی می‌کنید یک کلیشه را که جواب داده است همان را تکرار بکنید و باعث می‌شود کار کارِ واقعی نباشد و در کارگروهی که برای روایت فتح جمع شده بودیم آخرش برای آنها نوشتیم که اجازه بدهید واقعیت زندگی شهدا بررسی شود و ما واقعیت زندگی این آدم‌ها را ببینیم که اینها چه کسانی بودند و چه کردند؟ مثلاً یک آدمی که قصاب بوده و سواد خاصی نداشته رها می‌کند و می‌رود جبهه و یک کار عظیم انجام می‌دهد در کنار همان آدم یک نفر بوده که دانشجوی دانشگاه شریف بوده رفته و دوشادوش هم جنگیدند و حماسه آفریدند.

کسانی که کار ساختند مانند آقای حاتمی‌کیا یا آقای ملاقلی‌پور تجربه زیستی واقعه را نداشتند

شهلایی: پارسال یک خانم امدادگری که در بیمارستان‌های جنگ کار می‌کرده با من صحبت می‌کرد گفت من 8 سال در جنگ بودم یک نفر بیاید خاطرات من را بنویسد من هم آدم هستم من خیلی خاطره دارم.

لارتی: بحث ما تولید متریال است، نوشتار و خاطره است، خرده‌داستان‌های کوچک تبدیل به یک متن بزرگ می‌شود و اینها کم است و نداریم و آنهایی هم که وجود دارد قابل‌استفاده نیست و دلیل اصلی‌اش هم سیاستگذاری غلط در سفارش، حمایت و تولید است.
 
منبع: تسنیم
نظر شما
پربیننده ها