روایت زندگی آزاده شهید «محمد شهسواری»

فریاد «مرگ بر صدامِ ضد اسلام» در دوران اسارت/ امام گفت: می‌خواهم با دست خودم از مادرش پذیرایی کنم

فکر می‌کردم فیلمبردارانی که روی دژ ایستاده‌اند، عراقی هستند. تعدادی شعار در ذهنم آماده کرده بودم و تصمیم داشتم در یک لحظه‌ی حساس خروشی سخت بر آورم که لرزه بر اندام دشمن زبون اندازم. تصمیم قطعی را گرفتم. شهادیتن را بر لب جاری کردم و از اعماق جانم فریاد زدم: «مرگ بر صدامِ ضد اسلام».
کد خبر: ۲۵۰۳۳
تاریخ انتشار: ۲۱ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۳:۴۶ - 12August 2014

فریاد «مرگ بر صدامِ ضد اسلام» در دوران اسارت/ امام گفت: می‌خواهم با دست خودم از مادرش پذیرایی کنم

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از کرمان، «محمّد شهسواری» در سال 1342، در خانوادهای مستضعف در محلهی شیخ آباد کهنوج، در 350 کیلومتری جنوب شهر کرمان به دنیا آمد. تنها داراییِ خانوادهی محرومِ دادکریم و روزی، امید و توکل به پروردگار و حبّ ائمهی اطهار علیهم السّلام بود. محمّد چهل روز بیشتر نداشت که سایهی پدر از سرش کم شد و مادرش در نهایت فقر و نداری، با رنج و زحمت او را آبرومندانه بزرگ کرد، تا روزی ملّتی را آبرومند کند. او تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند، ولی غیرتش بیشتر از این اجازه نمیداد. زبریِ دستهای پینه بستهی مادر، عطوفت روحش را بیازارد؛ برای همین درس را رها کرد. روزی کارگر ساختمان بود، فردا کارگر تأسیسات و مدّتی در پروژههای لوله کشیِ بین شهری، که کم تر کسی متقاضیِ کار در آنها بود، کار کرد؛ برای محمّد، مهم این بود که کار میکند و کمک خرج خانواده است.

با کشیده شدن مبارزات مردمی به شهر کهنوج، او از انقلابیون مبارز بود و تا پیروزی انقلاب اسلامی خار چشم کسانی بود که سنگ ذلّت و سیطرهی شاه را بر سینه میزند.

اسارت در عملیات بدر

محمّد در سال 1360 ازدواج کرد و در پمپ بنزین شهر کهنوج مشغول به کار شد. پس از مدّتی، به استخدام آموزش و پرورش درآمد و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان، در لبیک به فرمان رهبر و مقتدایش، راهی جبهههای حق علیه باطل شد. او بعد از شرکت در عملیاتهای بیت المقدس و رمضان و الفجر یک، در ادامهی عملیات بدر، صبح روز بیست و هفتم اسفند سال 1363 در شرق دجله به اسارت نیروهای بعثی در آمد.

نظر شما
پربیننده ها