به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «محسن نورانی» آذر 1342 در تهران چشم به جهان گشود. با شروع تحرکات ضد انقلاب در استان کردستان درس و تحصیل را رها کرده و پس از گذراندن آموزش نظامی در پادگان امام حسین (ع)، همراه گروهی راهی مریوان شد و پس از مدتی به عضویت سپاه پاسداران درآمد. شهید نورانی پس از سه سال مبارزه با دشمنان انقلاب در جبهههای غرب و جنوب در روز 22 مرداد 1362 در حالی که کمتر از یک ماه از ازدواجش گذشته بود، در منطقه ایلام توسط گروهک کومله به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
تصویر وصیتنامه شهید «محسن نورانی»
«بسمه تعالی
وصیتنامه پاسدار شهید برادر محسن نورانی
با درود به رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی و با سلام بر شهیدان از صدر اسلام گرفته تا کربلاهای هویزه و بستان، تنگه چزابه، بازی دراز، شیاکو، بیتالمقدس و ...
لازم دیدم چند نکتهای را به ملت شریف ایران یادآور شوم:
انقلاب اسلامی ایران یک دگرگونی عظیم در تاریخ ما بود پیروزی این انقلاب مصادف بود با صدها هزار شهید و معلول و مجروح پیروزی یک چنین انقلاب در جهان کنونی مصادف بود با مرگ کلیه ابرقدرتهای شرق و غرب، برای خنثی کردن این انقلاب کلیه نیروهایی که احساس میکردند با وجود این انقلاب مرگ آنها فرا میرسد دست در دست هم داده و علیه انقلاب شروع به کار کردند و جنگ تحمیلی ایران و عراق را هم شروع کردند، و ملت ایران نیز برای صدور انقلاب و مقابله با چنین تجاوزی بپاخاستند و با تشکیل نیروهای بسیج چنان مقاومتی از خود نشان دادند که باعث تعجب است و به همین دلیل است که امام میفرماید:
که ملت الهی شده است «امام خمینی» این جمله پر محتوای امام وقتی میگوید ملت الهی شده است به این منظور که جلوی برادران 10 ساله و پدران 80 ساله را برای اینکه به جبهه عزیمت نکنند نمیشود گرفت و خانوادههایی که تا آخرین فرزندشان تا آخرین امانتشان را به خاطر انقلاب و پیروزی انقلاب فدا میکنند و آخر نیز خودشان میشتابند به جبههها عزیمت کنند پی مسلم است که ملت الهی شده است. جنگ بهترین فرصت برای آزمایش کردن ملت اسلامی و به ثمر رساندن انقلاب اسلامی است زمان خودسازی و زمان آزمایش و امتحان واقعی در این جنگ است که مادری 2 فرزندش را میدهد. و آخر برای اینکه اسلحه 2 فرزندش بر زمین نماند خود آن را به دوش میگیرد. موقع آن رسیده است که خودمان را امتحان کنیم که این همه عبادتها و این همه صحبتها محتوایی هم دارد یا نه. جنگ دانشگاهی است که مدرک آن پاک بودن، خلوص نیت، صبر و تحمل است. شرکت در این دانشگاه این نیست که اسلحه بدوش نگیرم و به جبهه بروم آن مادری که در پشت جبهه لباس و وسایل برای جبهه میفرستد از آن برادر کوچکی که میتواند صحبت کند و درود بر رهبر کبیر انقلاب بگوید تا آن پیر مردی که در راه انقلاب زحمت میکشد شرکت درآن دانشگاه است. جنگ را تخصص نمیگرداند، جنگ را تخصص پیروز نکرده است حتی یک دهم نیز سهم نداشته است البته سهم دارد ولی نه در جایی که ایمان مبارزین و مکتب اسلام است. این تخصص عراق نیست که با ما در جنگ است کلیه ابر قدرتهایی که احساس خطر از انقلاب اسلامی و از قرآن کریم و از متحد شدن مسلمین دارند تسلیحات، تفکرات و آنچه در توانشان است بسیج دادهان برای کست انقلاب اسلامی ولی ... خبر از ایمان و قلب مملو از عشق شهادت و آن ایثارگری مادر و پدر و آن کمک ملت اسلامی را ندارند. علت بوجود آمدن جنگ (هم ملت آگاه هستند) بدون زمینه نبود ابر قدرتها آمدند در قسمت سیستان و بلوچستان شروع به کار کردند چون دیدند هم جو فرهنگ و هم مسائل رفاهی درسطح پایین است ولی دیدند ملت آگاه شده است و اجازه نمیدهد کسی در داخلشان نفوذ کند پشت سر آن مسائل ترکمن صحرا را بوجود آوردند بعد از مدت کمی مردم آنجا نیز توطئه آنها را خنثی نمودند.
پس از آن به جنایت بزرگتری در منطقه کردستان دست زدند و با پیش کشیدن مسائل تشیع و تسنن شروع به کار کردند و حال نیز ادامه دارد ولی دیدند این هم نشد پس مجبور شدند جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را شروع کردند و این راه نیز به شکست مفتصحانهای انجامید از همه دوستان و آشنایان و فامیل التماس دعا دارم شما را به خدا در حق ما دعا کنید.
خداحافظ
مورخ: 61/10/14
بسمه تعالی
سپاس خدای را که هدایت کرد ما را به این دین که اگر هدایت نمیکرد ما از هدایت یافتگان نبودیم.
با سلام بر خانواده گرامی.
مادر جان، من راه خود را یافته بودم باید در این راه فدا میشدم چندین بار فکر میکردم که شاید هنوز خلوص نیت ندارم که هنوز هم زندهام ولی بالاخره این سعادت نصیبم شد.
میدانم مکه خیلی اذیتت کردهام از آن زمان که بچه بودم هر شب را بالای سرم میگذراندی و آن زمان هم که بزرگ شدم روز خوبی را از من ندیدی میدانم آرزو داشتی فرزند خوبی برایت باشم، آرزو داشتی برخورد... و در درگاه خداوند سر بلند باشی ولی... خدایا مرا ببخش.
پدر عزیزم، هرگز زحماتت را فراموش نخواهم کرد از آن زمان که دو شیفته کار میکردی تا در خانوادهات سربلند باشی آرزو داشتی در پیری عصای دستت باشم میدانم که فرزند خوبی برایت نبودم که برای بزرگ کردنم و سالم تحویل جامعه دادنم سعی خود را کردی ولی... خدایا مرا ببخش.
خواهشمندم بر جنازه من گریه نکنید (البته در پیش مردم) تا دشمنان بر عظمت اسلام پی ببرند وبدانند... ناراحت نیستید از اینکه فرزندتان در راه اسلام فدا شده است تا کور شود چشم منافق. آنقدر گناه کردهام که دوست داشتم جنازهام بدست دشمن بیفتد و او آنقدر لگد بر من بزند تا گناهانم در درگاه خداوند پاک گردد دوست داشتم در موقع مرگ آنقدر زجر بکشم تا خداوند مرا پاک ببرد، وقتتان را نمیگیرم از همگان درخواست بخشش دارم از پدر، مادر، خواهران عزیزم، برادرم و کلیه فامیل و دوستان.
والسلام
61/10/14
فرزند حقیرتان محسن نورانی
بسمه تعالی
مادر منشین چشم به ره در گذر امشب
که فرزند دلبند تو به آن خانه نیاید
مادر آسوده ببارام و نکن فکر پسر را
که دگر پنجه بر حلقه آن خانه نساید
مادر با خواهر من نیز مگو او به کجا رفت
چون تازه جوان است تحمل نتوان کرد
مادر بگو به برادر که مهمان حسینم امشب
تا بستر من را لب ایران نگشاید
مادر پیراهن من نیز بر لب ایوان بیاویز
تا مردم آن شهر نگویند پسرش نیست
که هر زن از آن شهر به تو رسد تسلیتی گوید و پرسد پسرت کو؟
و تو با چشمی گریان و قلبی پر درد گویی پسرم نیست
مادر اگر پدرم پرسد خبر از من
بر گو که کنار سنگر بیفتاده
«والسلام»
شهادت را گریه کردن نیست
گفتند که مرا نیز آنگاه که بر قبر دوست میگریستم
گفتند و من گفتم
چگونه میتوان باور داشت
که مرگ برای همه است هرچند که این را؟؟؟»