به گزارش خبرنگار دفاع پرس از کرمان، اردیبهشتماه که میشود دل دختر بچهای میلرزد، گویا باز هوای پدر را دارد، پدرش رفته بود تا با خود «امنیت» را سوغات بیاورد؛ سوغاتیاش آمد، اما پدر دیگر برنگشت...
مادرش از عزم راسخ پدر میگوید، وی معتقد است که مردان خدایی دل در گرو حق دارند و بیخودی پای در میدان نمیگذارند. اراده آنها مصصم و پای در راهی که میگذارند استوار است و هرگز نمیلغزند.
برای همین است که «حامد بافنده» با وجود شرایط سخت، مردانه پای عشق خود ایستاد و همه شرایط را قبول کرد.
همین «حامد» عاشق، جای دیگری نیز پای عشق خود ایستاد، اما اینبار شرایط سختتر بود و مسأله سختگیریهای قبل از ازدواج نبود، بلکه پای جان در میان بود و باید برای عشق خود که عمری نوکری آن را کرده بود، مردانه پای در میدان نبرد میگذاشت.
«ساره یعقوبی» میگوید وقتی گلهای حرم امام رضا (ع) را تعویض میکردند، من یک غنچه گل رز از وسط یک تاج گل بیرون کشیدم، دوستانم گفتند «اتفاق خوب و خاصی برای من میافتد». همان روز خانواده «حامد» به خواستگاری من در مشهد آمدند.
وی معتقد است که «حامد» همه معیارهایی که یک مرد در زندگی باید داشته باشد را داشت و مهمترین نکته نیز نوع بینش و برخورد و گفتار صادقانه وی بود.
«صدیقه یعقوبی» کارمند اداره برق رفسنجان است که روند درمانی بیماری پدرش موجب شد تا در مشهد یک آپارتمان (سویت) اجاره کنند، وی نیز برای هر ۲۰ بار روز یکبار پنج روز مرخصی میگرفت و برای دیدن پدر و همراهی با مادر خود به مشهد میرفت که در مسیر بیمارستان تا حرم امام رضا (ع)، سرنوشت زندگی و آشنایی وی با «حامد» رقم خورد.
متن زیر قسمت اول ماحصل گفتوگوی خبرنگار دفاع پرس با این همسر شهید والامقام است که در ادامه آن را میخوانید:
دفاع پرس: اولین برخورد شما با حامد چگونه بود؟
در مسیری که از حرم برمیگشتم یک مغازه CD فروشی بود، من برای خرید CD مداحی مورد علاقه فرزند برادرم به داخل مغازه رفتم، CD «سید مهدی ذاکر» را میخواستم، وقتی داخل مغازه شدم «حامد بافنده» وارد شد و گفت: «من میتوانم شما را راهنمایی کنم»، پرسید «CD چه سالی با چه موضوعی را میخواهید؟» من را راهنمایی کرد و CD مداحی را خریدم.
این اولین برخورد من با «حامد» بود، بعدها خانواده «حامد» گفتند که در این مدت چهار ماهی که من به حرم و بیمارستان میرفتم، وی من را زیر نظر گرفته بود.
دفاع پرس: خاطرهای از حرم امام رضا (ع) در این چهار ماه دارید؟
بله، برای اقامه نماز مرتب به حرم میرفتیم و زیارت و دعا میخواندیم و برمیگشتیم، اما یکبار که با تعدادی از اعضای خانواده و دوستانم به حرم رفتیم، وقتی که زیارت و دعا و مناجاتها را خواندیم و شب زندهداری کردیم، تصمیم گرفتیم که تا صبح در حرم بمانیم، صبح زود فهمیدیم که گلهای حرم را تا چند دقیقه دیگر عوض میکنند، به همین دلیل در حرم ماندیم، خیلی شلوغ بود و در همان شلوغی ۲ تا تاج گل بزرگ آوردند، من یک غنچه گل رز از وسط یک تاج گل بیرون کشیدم، دوستانم گفتند «اتفاق خوب و خاصی برای من میافتد». همان روز خانواده «حامد» به خواستگاری من در مشهد آمدند.
دفاع پرس: «حامد بافنده» چه زمانی برای خواستگاری با خانوادهاش آمدند؟
«حامد» به همراه مادر و عمههای خود در مشهد به خواستگاریم آمد، این قضیه در همان گیر و دار بیماری و درمان پدرم اتفاق افتاد. پدرم خیلی اصولی و منطقی قبول نکرد و دلایل خود را تفاوتهای فرهنگی و نوع آداب و رسوم در ازدواج و سبک زندگی را عنوان کرد و نیز حتی این نکته را بیان کرد که نحوه مهریه دخترها در شهر ما ملک، آب و خانه است و نتیجه گرفت که دختر من به شما نمیخورد.
بعد از مدتی که گذشت، «حامد» از مشهد به رفسنجان آمد و پیش برادرم که در دانشکده علوم پزشکی کار میکند رفت و در مورد زندگی خود تمام مواردی را که لازم بود را به برادرم گفت و تأکید کرد که میخواهم با خواهر شما زندگی کنم و حتی گفت که حاضرم در رفسنجان زندگی کنم.
برادرم نیز گفت: «شما که میدانید پدرم مخالفت کرده است، وقتی پدرم با مسئلهای مخالفت میکند و «نه» میگوید نظر وی عوض نمیشود».
حامد خیلی اصرار کرده بود و از برادرم خواسته بود که موضوع را مجددا با پدرم مطرح کند، وقتی برادرم مسئله را مجددا به پدرم مطرح کرد، پدرم هم یک مهریه سنگینی را طبق آداب و رسوم منطقه خودمان تعیین کرد، تعدادی سکه، سه دانگ خانه، حج تمتع و سفر کربلا، چند هزار شاخه گل و مبلغی پول که درست یادم نیست، حق سکونت در رفسنجان را نیز پدرم شرط ازدواج ما قرار داده بود و حامد همه را پذیرفت.
در حقیقت پدرم کاری کرد که اگر حامد فقط به یک دلبستگی ظاهری اقدام کرده است پشیمان شود و برود، غافل از آن که مردان خدایی دل در گرو حق دارند و بیخودی پا در میدان نمیگذارند. اراده آنها مصصم و پای در راهی که میگذارند استوار است و هرگز نمیلغزند.
دفاع پرس: ملاک شما برای پذیرفتن «حامد» چه بود؟
اخلاق و ایمان در زندگی خیلی برای من مهم بود. مهمترین نکته نیز نوع بینش و برخورد و گفتار صادقانه وی بود که باعث شد من «حامد» را قبول کنم، ملاکهای ظاهری و دنیایی اهمیت چندانی برای من نداشت. «حامد» همه معیارهایی که یک مرد در زندگی باید داشته باشد را داشت، مهربانی و کمک به دیگران در زندگی «حامد» از جایگاه خاصی برخوردار بود.
دفاع پرس: در مورد مراسم ازدواج خود بگویید.
مراسم ازدواجمان کاملا ساده و اسلامی برگزار شد، مهمانها مثل یک مهمانی ساده وارد سالن شدند و غذا خوردند و رفتند. زندگیمان را نیز در زمستان سرد سال ۸۶ شروع کردیم.
ادامه دارد...