خاطره زیر برگرفته از این مجموعه و از خاطرات امیر «غریب شادفر» از پیشکسوتان و فرماندهان دوران دفاع مقدس استان کرمانشاه است.
...قرار بود عملیات محمدرسولالله (ص) در منطقه عملیاتی پاوه، نوسود و مریوان انجام شود. فرماندهی سپاه پاسداران در منطقه پاوه، شهید «ابراهیم همت» و فرماندهی گروه رزمی ارتش بر عهده شهید «نقدی» بود، من هم فرماندهی توپخانهی منطقه را برعهده داشتم. با توجه به اینكه مهمات توپخانه محدود بود، برای اجرای عملیات، كمبود شدید گلولهی توپ داشتیم.
از این موضوع خیلی ناراحت بودم، برای همین دو روز مانده به شروع عملیات، برای گرفتن مهمات به قرارگاه عملیاتی غرب در كرمانشاه رفتم.
آنقدر عصبانی بودم كه به محض ورود به قرارگاه، شروع كردم به داد و بیدا و گفتم: «در حالی كه همرزمان ما در جبههها در حال نبرد تن به تن با دشمن هستند و خیلی از آنها به شهادت رسیدهاند، شما روز به روز به تعداد میزهایتان اضافه میكنید!»
افسران ارشدی كه مسئولیت ستاد قرارگاه عملیاتی غرب را برعهده داشتند، در طبقات مختلف ساختمان، از پنجره سرشان را بیرون میآوردند و به صحبتهای من گوش میدادند. من هم در حالی كه از پلهها بالا میرفتم، صدایم را بلندتر میكردم. آنها از همدیگر سوال میكردند: «چه خبر شده؟! این كیه؟!» بعضیها هم در جواب میگفتند: «یه ستوان موجی آمده و داره داد و بیداد میكنه، معلوم نیست چی میخواد؟!»
همین طور كه از پلهها بالا میرفتم، جناب سرهنگی را دیدم كه به استقبال من آمد و گفت: «جناب سروان، چه شده؟! خواستهات چیه؟! بیا برویم توی اتاق من و با هم صحبت كنیم.»
گفتم: «خواستهای ندارم، فقط مهمات میخوام!»
مرا به دفترش برد و دستور چایی داد. بعد مرا به آرامش دعوت كرد و گفت: «اینجا قرارگاه عملیاتی غرب است و اینها كه اینجا كار میكنند، افسران ستادی هستند كه شبانه روز در خدمت رزمندگاناند. شما اگر خواستهای دارید باید كتباً بنویسید تا رسیدگی شود!»
صحبتهای ایشان باعث دلگرمی بود؛ در حالی كه سعی میكردم آرامشام را حفظ كنم، شغل و مسئولیتم را در منطقه گفتم و خواستهام را كتباً نوشتم. جناب سرهنگ نیز بلافاصله دستور واگذاری 350 گلولهی توپ با خرج و ماسوره مربوطه را به من داد. خوشبختانه در همان روز هم موفق شدم گلولهها را دریافت كنم و به منطقه برگردم.
انتهای پیام/