به گزارش دفاع پرس از مشهد، حضرت علی اصغر(ع) فرزند کوچک امام حسین(ع) و حضرت رباب، دختر «امرءالقیس» است. نقل است که علیاصغر با تیر سه شعبه حرمله بنکاهل اسدی به شهادت رسید. مصیبت علی اصغر(ع) برای امام حسین (ع) جانفرسا بود چنان که گریست و به خداوند عرض کرد: «خدایا! خودت میان ما و این قوم داوری کن. آنان ما را فرا خواندند تا یاری کنند ولی برای کشتن ما کمر بستهاند». شب هفتم، شب رضایت است. امام حسین بهترین الگوی پایداری و رضایت است. او پس از تحمل شهادت همه یاران و جوانانش، کودک شیرخوار خود را به میدان آورد. هنگامی که علی اصغر نیز شهید شد، بر قضای الهی گردن نهاد و خطاب به خداوند گفت: ای خدا! چون تو این صحنه ها را می بینی تحمل این مصیبت ها بر من آسان می شود.
یک قصه بیش نیست غم عشق، وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرّر است
«سبیل» بلوچ بود و اهل سنّت. در روز چهارم خردادماه سال 1353 در خانه «خانمحمد اخلاقی» در نیکشهر استان سیستان و بلوچستان پا به دنیا گذاشت. جنگ شد، دل به جبهه داد و با کسب اجازه از پدر و مادر، سر به سودای جبهه سپرد. در روز نوزدهم بهمنماه سال1364 در هورالعظیم، ترکش به قلبش خورد وجانش را گرفت وشهادت را به او داد.
خانِ نیکشهر که طالب جدایی مردم از انقلاب بود، مردم را دور خود جمع کرد و شروع کرد به امام خمینی(ره) ناسزاگفتن. پدر سبیل با خان مخالفت کرده و در نتیجه زندانی شده بود. سبیل که میخواست به جبهه برود، اجازه حضور در جبهه را در زندان از پدر گرفت.
مدتی پس از حضور سبیل در جبهه، او برای خانوادهاش نامه نوشته بود. نوشته بود که «مادر اگر من شهید شدم ناراحت نشوید. برای من گریه نکنید و برای اسلام و رزمندگان اسلام و انقلاب دعا کنید. ...مادرم شیرت را حلالم کن و مرا ببخش و اگر من شهید شدم هنگام تشییع جنازه من بگویید شهیدان زندهاند اللهاکبر...».
پدر سبیل در مصاحبه گفته بود: «مرا به سردخانه بردند، خودم را بالای سر سبیل رساندم، او را از بویش شناختم، وقتی کنار پیکر بیجان پسرم ایستادم، اصلاً گریه نکردم، کسانی که در اطرافم بودند، گفتند: «بچهات شهید شده، چرا گریه نمیکنی؟!» به آنها گفتم برای چه گریه کنم؟ او برای حفظ ناموس به جبهه رفت، من راضی بودم که او برود، حتی جنازهاش را برای من نیاورند».
بر اساس بخشی از مصاحبه با پدر شهید «سبیل اخلاقی»