به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، در طول تاریخ هشت ساله دفاع مقدس همه اقشار، ادیان و مذاهب در کنار هم مثل دانههای زنجیر به هم پیوسته حضور داشته و فارغ از اختلافات مذهبی تحت رهبری بیمثال امام خمینی (ره) به یک وحدت ملی رسیدند. این اتحاد که حضرت امام آن را رمز پیروزی انقلاب و توفق در جنگ میدانستند تقریبا در سطح دنیا کم نظیر است.
جامعه ارامنه ایران با شروع جنگ تحمیلی در جبههها حضور داشته و شهدای گرانقدری را تقدیم ایران اسلامی کردند.
توجه به این شهدا و خانوادههای معظم آنان نه تنها بخشی از حفظ و اشاعه ارزشهای دفاع مقدس است بلکه گامی مهم در جهت حفظ وحدت و همدلی ملی نیز محسوب میشود.
کتاب «کردار اهل صومعه» در همین راستا گردآوری و تدوین شده است. این اثر حاوی خاطرات هشت سال دفاع، پشتیبانی و حضور هموطنان ارمنی در دفاع مقدس است که به کوشش «اعظم حمزهای خسرقی» تنظیم شده است.
در پشت جلد این کتاب از قول مقام معظم رهبری در دیدار شورای خلیفهگری آمده است:
«هرگز فراموش نمیکنم زمانی که در اهواز در سنگر با سربازان گفتوگو داشتم و از وضع آنها جویا میشدم، یکی از سربازها رو به من کرد و گفت که من ارمنی هستم. من فوقالعاده احساس شادی کردم که این ارمنی در کنار مسلمانان میجنگد. چنان برادرانه و صمیمانه در کنار هم میجنگیدند که او هیچ احساس نمیکرد که در کنار این همه مسلمان قرار دارد و دیگران هم در فکر نبودند که همرزم آنها یک ارمنی است و هر دو نیز برای یک هدف میجنگند»
قسمتی از متن کتاب:
«یک سال از آغاز جنگ گذشته بود. توی کتابخانه مربوط به انجمن ارامنه نشسته بودیم که آقای سمبات آبکاریان آمد و گفت: پطروس! میآیی برویم جبهه؟
من فکر کردم دارد شوخی میکند. گفتم که لابد منظورش این است که برویم باغ، سیب بچینیم!
... از این شوخیها میکرد و آدم را سر کار میگذاشت! همین طوری فکر کردم. صبح ساعت شش صبح بود که آمد دنبالام. در زد و پرسید که حاضری؟
گفتم: بله. کجا برویم؟
گفت: بیا برویم، توی راه برایت میگویم.
رفتم باهاش؛ تا هجده کیلومتری کرج که مقر سپاه بود. آن جا تازه شستم خبردار شد که بابا! مثل اینکه راستی راستی دارد سر ما را به باد میدهد. اما پیش خودم گفتم که چون باهاش طی کردم که هر کجا برود همسفرش میمانم، تنهایاش نمیگذارم، پس میروم.
شب بود که رسیدیم پشت جبهه. موقع خواب به ما جای خواب دادند. دقیقا وسط یک چادر بزرگ بود! صبح زود آنهایی که برای نماز میآمدند، فکر کرده بودند که ما شهید هستیم! یک مرتبه دیدم که صدای گریه میآید. نمیدانستند که ما زندهایم.
نگو، در آنجا چند شهید را آماده کرده بودند تا ببرند تحویل بدهند. رویشان ملحفه سفید کشیده بودند. ما هم چون دیر وقت بود و خسته بودیم، چند ملحفه برداشتیم و توی حسینیه خوابیدیم. کمکم تعداد نمازگزارها زیاد شد. ما هم زیر ملحفه بودیم و از حرفها و گریههایشان فهمیدیم که به خیالشان ما هم شهید هستیم. نمیدانستند که ما زندهایم و شب هول هولی آمده و از فرط خستگی خوابیدهایم. بدون آنکه بدانیم توی چه موقعیتی خوابیدهایم.»
«کردار اهل صومعه» به کوشش «اعظم حمزهای خسرقی» در ۲۰۰ صفحه مصور نوشته و توسط نشر «پلاک هشت» در ۳۰۰۰ نسخه منتشر شده است.
انتهای پیام/ 161