به گزارش خبرنگار ساجد، شهید «علیاصغر رسولی» سال ۱۳۴۷ در تهران چشم به جهان گشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه حق علیه باطل شد و سرانجام ۹ مرداد ۱۳۶۷ در شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
متن وصیتنامهای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه میخوانید:
«بسم الله الرحمان الرحیم
پس از اهدا سلام و تحیت خدمت خانواده گرامیم، امیدوارم که حالتان خوب باشد و در پناه خداوند منان باشید، پدر و مادر عزیزم من نمیدانم چه بگویم برایتان، یعنی چیزی برای گفتن ندارم. حتی نمیخواستم وقتتان را با این وصیتنامه بگیرم، اما از آنجا که مهر و محبت شما در وجود من ریشه دوانیده این چند خط را برای شما نوشتهام من هیچ وقت درد و رنج شما را در بزرگ کردن و پروراندنم فراموش نمیکنم و همیشه از آن زندگی پرمشقت شما پند و عبرت گرفتم.
پدر و مادر عزیز شما باید چیزی را که خدا به صورت امانت گرفتید پس بدهید. چه سخت است آدم به چیزی در این دنیا دل ببندد و یکدفعه آن را از دست بدهد. مشکل است، اما چیزی که برای خدا داده شود مشکل نیست بلکه باید با خود بگویید خواست خدا است و این از الطاف خدایی است. باید این خونها ریخته شود تا به هدف حسینی برسیم. نور اسلام به صورت اصلی خودش حکم فرما نیست باید این نیست بشود هست و این جز با ریختن خون ما میسر نمیشود به قول امامان در قیامت اسلام از ما شکایت میکند و میگوید چرا احکام اسلام را در جهان اجرا نکردید. ما باید آنها که میخواهند اسلام را از بین ببرند نابود کنیم.
آنچه برای من مهم است و بر آن مصمم هستم نابود کردن دشمنان اسلام است و من با خودم و خدایم عهد بستهام تا دشمن اسلام را از بین نبردم آسوده نخواهم نشست دائم در جبهه خواهم بود. من دوست دارم شما زندگی امام حسین (ع) را مطالعه کنید ببینید او برای شکوفایی ارزشهای انسانی چقدر شکنجه دید و همچنین خانوادهاش برای اسلام این شکنجه را دیدند ما رزمندگان هر هدفی را که امام حسین (ع) داشت ما هم هدف او را خواهانیم. شما هم باید هدف او و خانوادهاش را داشته باشید. پدر و مادر عزیز من شما را اینجا دعا میکنم شما هم مرا دعا کنید و من شدیدا محتاج دعای شما هستم.
شما خوب توانستید مرا تربیت کنید از نحوه تربیت شما تشکر میکنم و خدا انشاءالله شما را برای اسلام پیروز گرداند. اما برادر بزرگوارم که در سرنوشت من کلی راهنما بود از آن اول مرا به اجبار وارد مساجد میکرد و به کلاس قرآن میفرستاد و مرا در این کارها تشویق میکرد و ایشان مرا بارها از افراد بد به دور میکرد و تمام راههای صحیح را برادر عزیزم برایم باز کرد من امیدوارم همانطور که شما مرا در این راه راهنمایی کردید خداوند هم شما را در راه خودش موفق بدارد و اگر از من بدی دیدی مرا ببخش.
شهید شدیم و عمو نشدیم (شوخی) از برادرم اکبرآقا هم که مرا در کارهایم یاری میکرد تشکر میکنم و باید بگویم باید راه مرا تو ادامه دهید و درسهایت را بخوان و به مامان و آقاجان کمک کن و به قرآن خودت را نزدیک کن و سعی کن راه و روش قرآن را راه و روش زندگیت قرار بده و جبههها را پر کن.
از خواهرهایم هم تقاضا میکنم بیشتر به طرف قرآن بروید و سعی کنید علم تجوید و عربی را بخوانی و بیاموزید تا بتوانید بیشتر از قرآن بهرهبرداری کنید و همیشه من را دعا کنید من هم شما را دعا میکنم. من از تمام فامیلها یعنی: عمههایم، عموهایم، دخترعمههایم، پسرعمههایم، دخترخالههایم، پسرخالههایم، دخترعموهایم، پسرعموهایم میخواهم که اگر از من خطایی دیدند مرا ببخشند و مرا حلال کنند.
و اما دوستان گرانمایه من نمیدانم برایتان چه بگویم آنچه لازم میدانم این است که اهل دنیا همیشهخوار و ذلیلند و شما دوستان من اهل دنیا نباشید شما باید جبههها را پر کنید و خودتان را به قرآن نزدیک کنید. ما نمیتوانیم این قرآن را درک کنیم که چقدر کتاب عظیمی است. سعی کنید قرآن را از حالت مردهای زنده کنید؛ و از آن بهره ببرید چرا قرآنی که ما را از گمراهی نجات میدهد استفاده نکنیم. روز قیامت از ما شکایت میکند. قرآن به انسان نیروی ایمانی عطا میکند. اگر از من بدی دیدید مرا ببخشید.
حال خدمت دوستان طلابم عرایضی دارم. شما عزیزان همانطور که خودتان مطلعید: الان حوزه علمیه در جبههها حوزه علمیه شده. من از حضور شما خیلی استفاده کردم و اگر از من خطایی دیدید به آن به دیده اغماض بنگرید و حلالم کنید. استاد اخلاق ما در کلاس درس فرمود: هرگاه بین دو کار خیر قرار گرفتید ببینید کدام یک از آن کارهای خیر موافق نفس است انجام ندهید آن که مخالف نفس است انجام بدهید. من از درس خواندن خیلی لذت میبردم و دوست داشتم نزد شما مشغول درسهایم باشم، ولی دیدم نفسم خیلی موافق درس خواندن است و کاملا مخالف جبهه؛ لذا دل را به دریا زدم و به جبهه شتافتم و دوست دارم تا آخر جنگ باشم. شما بیایید و بسیجیها را ببینید خیلی از بسیجیهای بیسواد از عالمین باسواد ما جلو زدند. این بسیجیها جدا برای خدا هستند، چون کارشان خدایی است خستگی برایشان مفهوم ندارد. من آرزوی اولم بسیجی بودن است و دوست دارم به من بسیجی بگویند. بیسجی الان ازهمه قشرها به خدا نزدیکتر است. شما طلاب عزیز با سخنان گرانمایهتان باید بسیجیان را بسازید و به خدا بیشتر نزدیک کنید.
من از تمام اساتید حوزه که در پروراندن احکام اسلامی و راه و روش بهره برداری از قرآن برایم تلاش کردند تشکر میکنم و دوست دارم مرا حلال کنند. همچنین از اساتید بزرگوارم در مسجد امام رضا (ع) که در آموزش تربیت اسلامی مرا ساختند وعقیده مرا نسبت به خدا بالاتر بردند تشکر و قدردانی میکنم. اینجا لازم میدانم بگویم که چقدر پدر و مادر مرا در آموزش قرآن ترغیب و تشویق کردند. اگر این وصیتنامه بد خط و عبارات هم نادرست است مرا ببخشید، چون وقت نبود و من این را قبل از عملیات نوشتم. نمیدانم درمورد امام حسین (ع) و خانوادهاش چه بگویم و دشمنان اسلام چقدر اینها را اذیت و آزار دادند. مجتهدین ما چیزی در مورد مسائل فقهی گفتند که من همیشه دوست داشتم آن را از آنها سوال کنم تا این شبهات برایم از بین برود و آن این است که آنها میگویند اگر کسی در معرکه جنگ شهید شود احتیاج به کفن ندارد. اما حسینی که بدنش را به اسب بستند و در صحرا تازاندند و لباسش از بین رفت و بیلباس شد آیا کفن دارد یا نه تکلیف حسین در صحرای کربلا چیست که لباس ندارد. خدایا به حق حسین ما را هدایت کن. ما را از گناهان دور کن. خدایا پدر و مادر ما را راضی کن و ما را بسوی خودت بخوان. خدایا ما را از دنیا منصرفمان کن. عرایضم را تمام میکنم و از این که وقت گرانمایه شما را گرفتم معذرت میخواهم و امیدوارم در زندگیتان موفق باشید. این وصیتها را حتما اجرا کنید. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته».
انتهای پیام/ 181