گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: ۲۷ دی ماه یادآور سالگرد شهادت نواب صفوی و یاران پاکباختهاش، فدائیان راستین اسلام، شهید محمد واحدی، شهید خلیل طهماسبی و شهید مظفر ذوالقدر است.
بیشک به تصویر کشیدن لحظات پر شکوه و حماسه ساز قبل از شهادت شهید نواب صفوی و مجاهدان پاکباخته اسلام، قلب هر انسانی را میفشرد و قطرات اشک را بر گونهها جاری میسازد. شهید نواب صفوی در آخرین لحظات حیات به همسرش گفته بود: «زینبگونه زندگی کن و زینبگونه پیام را برسان» و در آخرین لحظاتی که او را به طرف میدان تیر میبردند، گفته بود: «محمدم (شهید سید محمد واحدی)، خلیلم (شهید خلیل طهماسبی) و مظفرم (شهید مظفر ذوالقدر)، فاطمه زهرا منتظر ماست، غسل شهادت کنید. به پیشواز خاندان رسول الله (ص) بروید. آنها به دیدار ما خواهند آمد». در لحظاتی که او را به چوبه تیر میبستند، گفته بود: «چشمانم را نبندید، چون میخواهم با چشمان باز بمیرم». در آخرین ساعات عمرش از مامورین تقاضا کرد تا لباس روحانی را بر تن کند، زیرا میگفت: «این لباس، لباس شرف و لباس افتخار من است».
در ادامه فرازی از زندگی نامه شهید «مجتبی نواب صفوی» را میخوانید:
نواب در سال ۱۳۳۰ در مرحله خانی آباد تهران در کوچه مسجد قندی متولد شد، پدرش ابتدا روحانی و سپس وکیل دعاوی حقوقی شد، در زمان وزارت دادگستری به علت درگیری با داور، وزیر دادگستری رضاخان، زندانی شد و پس از زندان به خاطر لطمات روحی ـ دار فانی را وداع گفت.
شهید نواب دوره ابتدایی را در حکیم نظامی قم به پایان رساند و سپس به مدرسه صنعتی جهت آموزش راه یافت، او در دوران مدرسه تحت کفالت دائی خود درآمد ـ که ایشان هم وکیل دعاوی بود ـ هنگامی که در مدرسه صنعتی مشغول تحصیل بود، به طور خودجوش به آموختن عربی و علوم دینی پرداخت.
به خاطر علاقه فراوان به آموزشهای دینی، تصمیم گرفت به نجف مشرف شود، اما چون بیبضاعت بود به آبادان رفته و در رشته سوهانکاری مشغول شد.
به علت درگیری با مأمورین انگلیس و ایجاد راهپیمایی مردم و سخنرانی آتشین علیه استعمار انگلیس، تحت تعقیب قرار گرفت، ولی به همت عدهای از یاران، به نجف فراری شد.
در نجف تصمیم گرفت برای مقابله و مبارزه با کسروی به ایران برگردد. پس از مصدوم کردن کسروی به زندان افتاد. بعد از آزادی به دانشکده الهیات وارد شد. پس از اعدام کسروی که به دستور وی و به وسیله سید حسین امامی صورت گرفت، دوباره به نجف برگشت. این بار به محضر اساتیدی، چون علامه امینی، صاحب الغدیر و آیت الله سید هادی میلانی، راه یافت. در غائله آذربایجان به ایران آمد، به آن خطه مسافرت و سعی کرد، عشایر را به مسائل روز آگاه سازد. در سال ۱۳۲۷ اولین راهپیمایی را علیه نخستوزیری هژیر به راه انداخت، که منجر به سقوط دولت وی شد. در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ مورد تعقیب قرار گرفت و از این تاریخ مبارزه زیرزمینی را آغاز کرد. مبارزه وی جهت بازگشت آیت الله کاشانی از تبعید، گویای علاقهی وی به روحانیت اصیل است.
کابینه نظامی رزمآرا که برای برقراری دیکتاتوری روی کار آمده بود، با اعدام رزمآرا به دستور نواب و به وسیله خلیل طهماسبی از هم پاشیده شد. پس از روی کار آمدن مصدق بر سر سه موضوع اساسی با او مخالفت کرد:
۱- توافق دربار و مصدق
۲- عدم اجرای احکام اسلامی
۳- باز شدن پای آمریکا و قرارداد اصل چهار ترومن
مصدق ناچار او را زندانی کرد، این زندانی تا سقوط مصدق ادامه داشت.
پس از توطئه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، اولین اعلامیه خود را تحت عنوان «شاه و نخستوزیر تا عملاً در برابر قانون اسلام تسلیم نشوند قانونیت ندارند!» صادر کرد.
نواب در اوایل سال ۱۳۳۳ به کشورهای عربی مسافرت کرد. در آنجا عرفات را سخت تحت تاثیر خود قرار داد. در مصر با نجیب، ناصر، سید قطب و رهبران اخوان المسلمین ملاقات کرد. در دانشگاه قاهره در حین انجام سخنرانی ضد انگلیس، شعار «یا نجیب! الی الکانال» سر داد و تقاضای ملی کردن کانال سوئز را کرد. در موقع انعقاد قرارداد کنسرسیوم، تصمیم گرفت زاهدی، امینی، باتما نقلیج، اعلم، و تیمور بختیار را اعدام کند که میسر نشد.
در سال ۱۳۳۴، حسین علاء نخستوزیر به وسیله مظفر ذوالقدر و به دستور نواب صفوی ترور شد، که نافرجام ماند. پس از این واقعه مورد تعقیب قرار گرفت و در روز ۲۷ آبان ۱۳۳۴ دستگیر شد. محاکمه او و یاران وفادارش دو ماه به طول انجامید. در بیدادگاه شاه حماسهها آفریدند و سرانجام در سحرگاه ۲۷ دی ۱۳۳۴ در حالی که با صدای بلند قرآن میخواند، به شهادت رسید، ولی هر چند به آرزوی تشکیل حکومت اسلامی نرسید، ولی مبارزات قهرمانانه وی پس از گذشت ۲۳ سال از شهادتش به ثمر رسید.
انتهای پیام/ 131