زهرا تیموری مادر شهید سعید علیزاده در گفتوگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس به شهادت فرزندش اشاره کرد و اظهار داشت: پس از شهادت سعید همرزمان و فرماندهان وی به منزلمان میآمدند و از شجاعت و تخصص فرزندم میگفتند. سپس میگفتند که فردی به نام نوید میآید و برایتان بیشتر از سعید میگوید. مشتاق دیدن فردی بودم که قرار است از شهادت سعید برایم بگوید.
وی افزود: نوید تا پایان عملیات در سوریه مانده و سپس بر اثر مجروحیت به بیمارستان منتقل شده بود. به همین جهت دیدار من و نوید پس از مراسم چهلم سعید صورت گرفت.
مادر شهید علیزاده به روز دیدار با شهید صفری اشاره کرد و گفت: شهید نوید صفری به همراه دوستان و همرزمان سعید به منزلمان آمدند. یک نفر روضه میخواند و دیگری از سعید میگفت. حال و هوای عجیبی در میان حاضران ایجاد شده بود. آشنایی نوید و سعید ۴۰ روز طول کشید. در این مدت با هم بسیار صمیمی شده بودند.
وی خاطرنشان کرد: سعید در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا مسئولیت اطلاعات و عملیات را بر عهده داشت. پیش از عملیات فردی با نام جهادی ذوالفقار (اهل لبنان) به او گفته بود که تو در این عملیات شهید میشوی. تصاویری از شهدا را نیز نشان سعید داده و گفته بود: «پیش از شهادت این افراد به آنها هم گفته بودم که شهید میشوند. یقین دارم تو هم اولین شهید این عملیات خواهی بود. مدتی پس از تو، من هم شهید میشوم.»
مادر این شهید عنوان کرد: پس از شهادت پسرم، نوید صفری پیکرش را به عقب کشیده بود. نوید، شهادت سعید را اینگونه روایت کرد: «چشمهای باز سعید را بستم، رویش را بوسیدم و با او حرف زدم. بلندش کردم و زیر بغلش را گرفتم. یکی دیگر از بچهها هم پشت من آمده بود و رسید. کمک کرد پیکرش را به خاکریز رساندیم. آرام پیکرش را روی زمین گذاشتم. بغلش کردم و صورتش را بوسیدم. بچهها یکی یکی آمدند و دست و صورت سعید را بوسیدند. هنوز سربند یا زهرا (س) روی پیشانی داشت. شال سیاهی که همیشه دور گردنش بود را باز کردم و روی صورتش کشیدم. پیکرش را در جای امنی قرار دادیم. دور سعید خلوت شده بود. چند نفری بالای سرش روضه و همان شعری که دوست داشت را خواندیم: «بیا برگرد خیمه، ای کس و کارم!/ منو تنها نگذاری علمدارم!»
وی تصریح کرد: نوید همچنین روایت کرد که پیش از عملیات شبها با سعید و چند تن دیگر از رزمندگان زیارت عاشورا و دعای کمیل میخواندند.
مادر شهید علیزاده ادامه داد: شهید صفری پس از این دیدار، در مناسبهای مختلف مثل روز مادر، ایام ولادت و شهادت با من تماس میگرفت. چند مرتبهای هم به دیدنم آمد. روزی که میخواست ازدواج کند نیز با من تماس گرفت و اجازه خواست.
وی اظهار کرد: هر بار که بر مزار سعید میرفتم، مردمی که نمیشناختمشان هم برای زیارت آمده بودند. برایم روایت کردند که به شهید توسل کرده و حاجت گرفتهاند.
مادر این شهید بزرگوار در پایان به کتاب زندگینامه شهید سعید علیزاده اشاره کرد و گفت: پیش از این، مستند شهید علیزاده تهیه شده است. کتاب زندگینامه وی نیز نوشته شده و در روز تولدش منتشر میشود.
انتهای پیام/ 131