به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران دفاع پرس، متولد ۹ اسفند سال 1366 در تهران بود؛ جوانی باهوش، بامحبت و صادق. در «تیر اندازی» تبحر خاصی داشت. دورههای مختلف «راپل»، «غواصی» و «پاراگلایدر» را با موفقیت طی کرده بود. مرتبه دوم برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) به سوریه رفته بود که در ۲۳ آبان ماه سال ۹۶ به شهادت میرسد. همسر شهید معتقد است در این سالهای زندگی مشترک با محمد «زندگی را با هم زندگی کردیم». در ادامه گفتوگوی خبرنگار دفاع پرس با همسر شهید مدافع حرم «محمد عبداللهی» را میخوانید:
دفاع پرس: در خصوص معیارهای ازدواج خود بگویید؟
آقا محمد درحالی تصمیم به ازدواج گرفتند که دانشجو سال سوم مهندسی عمران بودند و نه کار مشخصی داشتند و نه به سربازی رفته بودند. تاکید بر احترام به والدین، دغدغه و پشتکار شهید برای انجام تکالیف الهی از جمله خصوصیاتی بود که باعث شد با اطمینان محمد را انتخاب کنم. آذر ماه سال ۱۳۸۷ به عقد هم درآمدیم. در تمام این سالها ما زندگی را با هم زندگی کردیم. من به همه پیشنهاد میکنم که زود ازدواج کنید تا تفریحات و لذتهای زیادی از زندگی با یکدیگر ببرید.
دفاع پرس: از خاطرات زندگی مشترک خود بگویید؟
اولین خرید زندگی ما عکس حضرت آقا بود که در کنار تابلوهایی که حاوی نام چهارده معصوم (ع) بود، به دیوار زدیم. آقا محمد همیشه با خوشرویی و لبخند وارد منزل میشدند و به خانه میگفتند: خانه قشنگ ما. به یاد دارم روزی به شوخی گفتند: اگر شما برای من آب بیآورید، به توفیقات شما افزوده میشود. پاسخ دادم: اگر شما هم ظرفها را بشویید به اندازه موهای بدن خود ثواب میبرید. سپس گفتند: کاری خواهم کرد که تا همیشه ثواب شستن ظرفها برای من شود، و رفته بودند، ماشین ظرفشویی خریده بودند.
دفاع پرس: در خصوص ویژگیهای اخلاقی شهید بگویید؟
آقا محمد بسیار قدرشناس و صادق بودند، به نحویکه طی 10 سال زندگی مشترک، هیچگاه از همسرم دروغ نشنیدم. همچنین وی همواره به دنبال رفاه و آسایش خانواده بودند؛ حتی اگر خود در سختی قرار میگرفتند. همیشه میگفتند: از امام حسین (ع) شرم دارم که در کربلا به فکر آسایش همسر و خانوادهام باشم، به همین خاطر هیچگاه با هم کربلا نرفتیم. شهید عبداللهی ارادت ویژهای به حضرت زهرا (س) داشتند و میگفتند: چادر، حجاب حضرت زهرا (س) است. اگر مشاهده میکردند خانم چادری به زمین میخورد، همانجا ایستاده و گریه میکردند. آقا محمد علاقه بسیاری به امام رضا (ع) داشتند. مدتی بود که دایم میگفتند: دلتنگ زیارت امام رضا (ع) هستم، اما میترسم اگر به مشهد بروم از اعزام جا بمانم. رفتند و پیکر مطهر شهید بازگشت. زمانیکه داخل معراج شهدا بودیم، به یاد حسرت زیارتی که بر دل شهید مانده بود، افتادم. روز خاکسپاری که مصادف با شهادت امام رضا (ع) بود، پرچم حرم امام رضا (ع) را برای او آوردند.
دفاع پرس: به نظر شما مهمترین دستاورد زندگی مشترک شما با شهید چه بود؟
سراسر زندگی ما سرشار از درس و آزمون بود. برای مثال گاهی میپرسیدند: ولایت من بیشتر است یا پدر؟ با نتیجهای که میگرفتند، درس ولایتمداری میدادند. به یاد دارم روزی پدر همسرم ما را برای شام دعوت کرده بودند. آقا محمد، چون خسته بودند، گفتند: عذرخواهی کرده و میگویم: انشاءالله فردا خدمت میرسیم. هنگامیکه پدر آقا محمد تماس گرفتند، گفتند: چشم پدر، الان حرکت میکنیم. درحالیکه خندهام گرفته بود، گفتند: با اینکه از میزان علاقه من به پدرم آگاه هستید؛ اما من حضرت آقا را بیشتر از پدر خود دوست دارم و حرف آقا مهمتر است.
دفاع پرس: چطور راضی به رفتن ایشان به سوریه شدید؟
زمانیکه موضوع نبش قبر حجر بن عدی در سوریه توسط تکفیریها مطرح شد، آنقدر آشفته شدند که مدتی خواب آرام نداشتند. میگفتند: تصور کنید که در کربلا بوده و امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) کمک میخواستند. چطور با این وابستگی کنار آمده و اجازه جهاد میدادید؟ پاسخ دادم: علاوه بر آنکه شما را تشویق به جهاد میکردم خود نیز همراه شما میآمدم. گفتند: اکنون هم همین وضعیت است.
به خاطر دارم مرتبه اول که از سوریه بازگشتند، داخل فرودگاه پرسیدند: اگر الان مجدد بخواهم به سوریه بروم، نظر شما چیست؟ گفتم: همین که شما را دیدم و مطمین شدم، سلامت هستید، برای من کافی است، مخالفتی نمیکنم. آقا محمد گفتند: اما واقعیت آن است که درباره این مسایل نباید اجازه گرفت؛ اگر نیاز باشد، باید رفت. البته به شوخی میگفتند که ناراحت نشوم. به این شکل امتحان میگرفتند.
دفاع پرس: مهارت در رشتههای غواصی، راپل، پاراگلایدر و تیراندازی را چگونه کسب کردند؟
آقا محمد پشتکار بسیاری داشتند و معتقد بودند: سرباز امام زمان (عج) باید همیشه آماده باشد. در راه رسیدن به این هدف هم بسیار سختی کشیدند. به خاطر دارم دوره آموزشی به مدت یک هفته از پنج صبح تا نیمه شب در سمنان در حال برگزاری بود. من سعی میکردم دلتنگی خود را بروز ندهم؛ اما آقا محمد با وجود تمام خستگیها دو مرتبه از خواب خود گذشتند، به تهران آمدند، همدیگر را دیدیم و مجدد شبانه برگشتند.
دفاع پرس: از شهادت هم صحبت میکردند؟
بله، شهریور ۱۳۹۶ تصمیم گرفتیم به تفریح برویم. با وجود آنکه دوست داشتیم تفریحات ما خانوادگی باشد، آن سفر جزء معدود سفرهایی بود که زودتر حرکت کردیم و ابتدا به گلزار شهدای بهشت زهرا (س) رفتیم. زمانیکه به مزار شهید علی امرایی رسیدیم، آقا محمد گفتند، دوستانم میگویند: شبیه شهید امرایی هستم. سپس با خنده ادامه دادند: اگر شهید شدم، من را هم در قطعه ۲۶ خاک کنید. به شوخی گفتم: بالاخره شما میخواهید پیکر داشته باشید یا خیر؟ چون همیشه دعا میکردند هنگام شهادت ذرهای از بدن خود باقی نماند. پاسخ دادند: انشاءلله پیکری باقی نمیماند؛ اما اگر پیکرم بازگشت در این قطعه به خاک سپرده شوم؛ اما سنگ مزار نداشته باشم، چراکه به دلیل بازگشت پیکر شرمنده امام حسین (ع) هستم، دیگر شرمنده حضرت زهرا (س) نباشم.
دفاع پرس: روزهایی که برای مرتبه دوم به سوریه اعزام شدند، چگونه گذشت؟
شب قبل از اعزام برای زیارت به قم رفتند. مرتبه دوم اعزام، هم من و هم همسرم حال عجیبی داشتیم؛ اما در مورد آن با یکدیگر صحبت نمیکردیم. از روزی که اعزام شدند تا دو هفته تب و لرز داشتم؛ اما به دلیل مراعات حال همسرم، دلتنگی خود را بروز نمیدادم. ۲۹ روز از نبودن همسرم میگذشت که عکس شهید را با نام شهید در اینترنت دیدم. آقا محمد سپرده بودند زمانیکه به شهادت رسیدم بیتابی نکنید و برای امام حسین (ع) گریه کنید و فقط برای شهادت ائمه (ع) مشکی بپوشید.
دفاع پرس: از شهید دست نوشتهای به یادگار مانده است؟
آخرین نوشته شهید «شفاعتنامهای» با جمله «لا یوم کیومک یا اباعبدلله» است.
دفاع پرس: همرزمان شهید خاطرهای از رشادتهای وی نقل کردند؟
آقا محمد در مسیر حرکت خود در منطقهای که خالی از سکنه بود، زیر آتش شدید دشمن، خانوادهای را میبینند که برای نجات فرزند مریض خود تقاضای کمک میکند. وی ابتدا مسلح وارد خانه شده تا یقین حاصل کند، تله نمیباشد؛ سپس با تمام وجود برای نجات جان کودک تلاش میکنند و دکتر میآورند. آن خانواده نیز برای وی دعا میکند. ساعاتی بعد در همان عملیات آقا محمد به شهادت میرسند.
دفاع پرس: به عنوان سخن پایانی برای مخاطبان خبرگزاری چه صحبتی دارید؟
گاهی که فرصتی پیش میآمد، ما به رفتارهای یکدیگر نمره میدادیم. به یاد دارم روزی پرسیدم: دوست دارید دیگران از کدام خصوصیات اخلاقی شما یاد کنند؟ آقا محمد گفتند: شجاعت؛ من گفتم: صبوری. با شهادت محمد هر دو به خواسته خود رسیدیم. وی معنای شجاعت، دلیری و غیرت را به کمال خود رساند و با شهادت خود نیز درس صبر را به من آموخت.
پینوشت: بنا بر درخواست همسر شهید، از آوردن نام وی خودداری شده است.
انتهای خبر/ 711