به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، عملیات بیت المقدس ۴ در روز ۱۱ فروردین ماه سال ۱۳۶۷ انجام شد، یکی از تخریبچیهای لشکر ۱۰ سید الشهداء تهران با نام جعفر طهماسبی خاطرهای از این عملیات به نگارش در آورده است که در ادامه آن را میخوانید:
«بعد از عملیات بیت المقدس ۲ در زمستان ۶۶ با تعدادی از بچههای گردان تخریب لشگرده سیدالشهداء (ع) برای ماموریتهای تخریب و احیانا مین گذاری مقابل دشمن بر روی ارتفاعات پوشیده از برف قمیش که مشرف به شهر ماووت عراق اعزام شدند.
ارتفاع برف در آن منطقه بیش از دو متر بود وبرای تردد در بعضی از محورها داخل برفها تونل زده بودند وتردد میکردند. حدود ۱۵ روز بود که به خاطر برف و کولاک، جاده دسترسی به خط مقدم بسته شده بود و تدارک رزمندههای مستقر در خط با مشکل مواجه بود به طوریکه امکان توزیع غذای گرم وجود نداشت و بچهها مجبور بودند از کنسرو استفاده کنند. تانکرهای آب برایشان مقدور نبود که به خط آبرسانی کنند و رزمندههای مستقربر روی ارتفاعات مجبور بودند نیاز به آب خود را با برف تامین کنند و این موضوع باعث بیماری خیلی از رزمندگان مستقر در خط و تعدادی از بچههای گردان ما هم شده بود.
متاسفانه بچهها به اسهال خونی مبتلا شده بودند و سعی میکردند که بیماریشون را مخفی نگهدارند. وسطهای اسفند ماه بود که بچههای از خط مقدم به مقر تخریب در موقعیت شهید ضیایی در ماووت اومدند...
صورتهای رنگ پریده وزرد شده شان حکایت از بیماری داشت. اما چون بوی عملیات به مشامشون خورده بود سعی میکردند ضعف وبیماریشون رو کتمان کنند.
از جمله این بچهها شهید ابوطالب مبینی بود.
وقتی از خط برگشت خیلی ضعیف شده بود لاغر که بود و بیماری هم او رو آب کرده بود. بهش گفتم بچه چته؟ مدام آفتابه به دست دم در دستشویی ایستادی؟
گفت: سردیم کرده یک خورده نبات بخورم خوب میشم...
گفتم بریم بهداری دکترقرص دوا بده خوب بشی...
گفت:: نه چیزیم نیست...
اما شهید سید عباس میر نوری گفت: دروغ میگه... اسهال گرفته.
شهید علیرضا آقایی آنقدر مریض بود که قدرت ایستادن روی پاهاش رو نداشت، اما میگفت چیزیم نیست... گرم بشم خوب میشم..
روزهای آخر اسفند بود که ماشینها اومدند و به منطقه دزلی برای عملیات والفجر ۱۰ رفتیم.
در مقر دزلی هم حاضر نبودند به پست امداد مراجعه کنند. چون میدونستن با توجه به وضعیت بیماری قطعا به پشت جبهه اعزام خواهند شد.
به لشگرسیدالشهداء (ع) ماموریت تصرف شاخ شمیران رو دادند و ما به #بیاره وبعد هم کنار دریاچه دربندیخان اومدیم.
وقتی اسامی غواصها رو برای عملیات خوندند وقرار شد من هم با اونها جلوبرم خیلی نگران شدم. چون تعدادی از غواصهایی که باید به خط دشمن میزدند همین بچههایی بودند که از نظر جسمی مریض بودند. بعضی هاشون رو کنار کشیدم و گفتم درست نیست با این وضعیت شما جلو بیان.. اما اونها اصرار داشتند که وضعیت بیماریشون رو فرمانده گردان ندونه...
به شهید ابوطالب گفتم: بچه! تو دوسیر استخون جون عملیات نداری! حالا که مریض هم هستی چه بدتر...، اما او درجواب سعی میکرد با زدن #حرف_های_حماسی ما رو دلگرم کنه.
خلاصه ما حریف اینها نشدیم که نشدیم.
من میدیدم که درد میکشند و حتی شهید سید عباس میرنوری در تب میسوخت، اما خم به ابرو نمیآورد.
تا اینکه لب اسکله لشکر ده رفتیم تا از نزدیک بچهها سردی آب دریاچه دربندیخان رو احساس کنند و مسیر طولانی که باید درآب غواصی میکردند رو ببیند تا شاید به خاطر سختی کار وسردی آب منصرف شوند.
اما تعجب این بود که در مسیر برگشت برای آماده شدن برای شب عملیات با هم شوخی میکردند و همدیگر رو برای حمله به دشمن ترغیب میکردند.»
انتهای پیام/ 120