مروری بر آثار حمید حسام؛

حکایت نویسنده‌ای که از «دهلیز انتظار» گمگشتگی مهتاب را دید

«دهلیز انتظار» و «وقتی مهتاب گُم شد»؛ تنها بخشی از آثاری است که به همت حمید حِسام مکتوب شده است؛ نویسنده‌ای که سهمی مهم در ویترین ادبیات دفاع مقدس در سال ۹۶ داشت.
کد خبر: ۲۸۵۱۴۰
تاریخ انتشار: ۱۲ فروردين ۱۳۹۷ - ۰۹:۵۰ - 01April 2018

حکایت نویسنده‌ای که از «دهلیز انتظار» گمگشتگی مهتاب را دیدبه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع پرس، حمید حِسام متولد سال ۱۳۴۰ هجری شمسی، نامی‌آشنا در عرصه خاطره نگاری و داستان دفاع مقدس است. وی فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است که سابقه معاونت ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس را نیز در کارنامه دارد.

حسام پیش از همه این عناوین؛ جانباز سرافراز هشت سال دفاع مقدس است و نوشته‌های فراوانی از آن روزهای حماسه و ایثار دارد که البته بخشی از آن‌ها، موجود نیست.

وی خود در این باره گفته است: «شرایط آن روز آن قدر عرصه را بر من تنگ کرد که در یک لحظه دفتر خاطراتم را - که لحظه‌های تلخ و شیرین جبهه را از سال ۶۱ تا به آن روز در آن نوشته بودم - پاره کردم و به باد بیابان سپردم؛ اما چیزی که نمی‌گذاشت من هم مثل دیگر بچه‌های گردان ناراحتی ‌ام را بروز دهم؛ مسئولیتی بود که بر عهده داشتم. من معاون دوم گردان ادوات تیپ کربلا بودم و به عنوان یک مسئول باید مایه آرامش و روحیه بچه‌ها می‌شدم...»

نکته اشاره شده حمید حسام، مربوط به روزهای پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی‌است؛ موقعیتی که وی از آن به عنوان دلگیرترین غروب جبهه یاد می‌کند.

و اما علاقه وی به ادبیات سبب شد تا وی در سال‌های پس از جنگ تحمیلی، به عرصه ادبیات دفاع مقدس روی آوَرَد؛ جایی که خودش بر این باور است که بخش خاطره‌گاری آن، بیش از بخش ادبیات داستانی و رُمان، رشد داشته و به آن توجه شده است. او خود با داستان کوتاه «دهلیز انتظار» پا در این وادی نهاد و پس از چندی به خاطره نگاری روی آورد که «غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند» نمونه‌ای از کارهایش است.

«دلیل»، عنوان کتاب دیگری از اوست که به خاطرات شهید علی چیت سازیان، فرمانده اطلاعات عملیات لشکر انصار الحسین(ع) می‌پردازد.

و اما دو کتاب اخیر حمید حِسام، بیشتر بر سر زبان‌ها افتاد؛ وقتی که رهبر ادیب انقلاب اسلامی‌ پس از مطالعه‌شان، تقریظی بر آنها نوشتند که نشان‌دهنده اهمیت آن‌ها در این عرصه است.

«آب هرگز نمی‌میرد»؛ یکی از همین کتاب‌هاست که رهبر جانباز انقلاب در بخشی از یادداشت خود بر این کتاب، هم از شهید زنده میرزا محمد سُلگی و همسر مؤمن و صبور وی سخن به میان می‌آورند و بر آن‌ها درود می‌فرستند و هم این کتاب را از بهترین کتاب‌های خاطرات جنگ می‌دانند: «و سلام بر شهیدان، دلاوران، فدائیان، شیران روز و عابدان شب؛ و سلام بر شهید زنده میرزا محمد سُلگی و بر همسر باایمان و صبور او؛ و سلام بر حمید حسام که دردانه‌هایی چون سُلگی و خوش‌لفظ را به ما شناساند.  ساعت‌های خوش و باصفائی را با این کتاب گذراندم و بارها با دریغ و حسرت گفتم:

درنگی کرده بودم کاش در بزمِ جنون من هم
لبی تر کرده زان صهبای جام پُرفسون من هم

هزاران کام در راه است و دل، مشتاق و من، حیران
که ره چون می‌توانم یافتن سوی درون، من هم.

در میان کتاب‌های خاطرات جنگ، این، یکی از بهترین‌ها است. نگارش درست و قوی، ذوق سرشار، سلیقه و حوصله، همّت بلند، همه با هم دست به کار تولید این اثر شده‌ اند. کتاب خانم ضرّابی در شرح حال شهید عالی‌ مقام علی چیت ‌سازیان نیز دارای همین برجستگی‌ها است...»

«آب هرگز نمی‌میرد» در حقیقت، خاطرات شفاهی جانباز ۷۰ درصد، میرزا محمد سُلگی است که در ایام دفاع مقدس ملت ایران، از ناحیه هر دو پا مجروح شد. او عاشق حضرت اباالفضل العباس (ع) است و شاید به همین دلیل، ابر و باد و مه و خورشید و فَلَک دست به دست هم دادند تا وی به فرماندهی گردانی مزیّن به نام آن حضرت برسد:

ما تشنه ی یک جرعه سخاوت هستیم
مشک تو هنوز آب دارد عباس

و اما کتاب دیگری که حمید حِسام مفتخر به تدوین آن شد؛ «وقتی مهتاب گم شد» نام گرفت؛ خاطرات جانباز شیمیایی جنگ تحمیلی، علی خوش لفظ که از ۱۶ سالگی به جبهه رفت و در رکاب جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان بود.

او آنچنان در واحد اطلاعات و عملیات خوش درخشید و مشهور شد که تلاش کرد تا در ادامهی راه حماسه و ایثار، از شُهرت فرار کند و به عنوان یک نیروی گُمنام به خدمت به ملت و کشور بپردازد.

و این هم، بخشی از تقریظ حضرت آقاست بر این کتاب: «یاران حسین (علیه ‌السّلام)؛ یاوران دین خدا ... و آنگاه مادران؛ مردآفرینان شجاع و صبور ... و آنگاه فضای معنویّت و معرفت؛ دلهای روشن، همّت‌ها و عزم‌های راسخ؛ بصیرت‌ها و دیدهای ماورائی ... اینها و بسی جویبارهای شیرین و خوشگوار دیگر از سرچشمه‌ ی این روایت صادقانه و نگارش استادانه، کام دل مُشتاق را غرق لذّت می‌کند و آتش شوق را در آن سرکش ‌تر می‌سازد. راوی، خود یک شهید زنده است. تنِ به شدّت آزرده‌ ی او نتوانسته از سرزندگی و بیداری دل او بکاهد. نویسنده نیز خود از خیل همین دلدادگان و تجربه ‌دیدگان است. بر او و بر همه‌ ی آنان گوارا باد فیض رضای الهی؛ إن ‌شاء ‌الله. درباره ‌ی نگارش این کتاب، آنچه نوشتم کم است؛ لطف این نگارش بیش از اینها است. مقدّمه‌ ی کتاب یک غزل به تمام معنی است.»

و اینک کمتر از سه ماه است که این شهید زنده، به حقیقت شهادت رسیده و در جوار رحمت حق آرمیده است.

پس از شهادتش بود که حمید حِسام، باز هم دست به قلم بُرد و برای «مهتابِ به مقصد رسیده»، یادداشتی نوشت که بخشی از آن اینچنین است:

«یَقولونَ إنَّ المَوتَ صعبٌ
و اللهِ مُفارقهُ الأحِبّاء أَصعَبُ.

سلام صبورِ بی‌ادعا، ‌ سلام ای کتیبه زخم.

همه ‌جا پُر شده که تو پر کشیدی و پریدی و رسیدی به قرارگاه محضر حق، کنارِ رفقا و سر روی زانوی سیّدالشهدا (علیه‌السلام) و چشم در چشم ۹۰ شهیدی که با هم عهدنامه ی شفاعت نوشتید. دو هفته پیش که روی تخت دیدم ات؛ برای اولین بار پس از سی سال رفاقت، «خوش‌ لفظ» نبودی! حرف نمی‌زدی؛ فقط نگاهم می‌کردی با آن دو چشمی‌که آینه ی حماسه‌ها بود و من اشک می‌ریختم و لال شده بودم. می‌ خواستم بگویم علی جان! سال گذشته در همین روزها به دیدار آقا رسیدیم؛ آن دیدار که تو در آغوش آقا آرام گرفتی و گفتی آقاجان! من خیلی درد دارم؛ اما شما را که دیدم، همه ی دردهایم را فراموش کردم. تو، سی سال رفیقِ درد بودی و جامانده ی قافله ‌ی مردانِ مرد. جسمت میان ما بود و جانت در ملکوتِ مهتاب‌ها و حتماً مانده بودی که هر کس دلش برای متوسلیان، همت، شهبازی و چیت ‌سازیان و ۸۰۰ همرزم شهیدت تنگ شد، تو را ببیند؛ تو را که آینه شکسته اما بی‌غبار حماسه‌ها بودی.

علی جان! آن روزها که به بهانه ی نوشتن خاطراتت، شناسنامه ی رزمِ تو را می‌ کاویدم؛ می‌دانستم که «درد» نامِ دیگر شناسنامه ی توست. نه درد ده‌ها زخمِ تیر و ترکش و موج انفجار و گازهای شیمیایی که دردِ هجرانِ نیمه‌های گمشده ی تو.

علیِ خوش‌معنا! تو با خدایت در این سال‌های قحطی رفاقت، چه میثاقی گذاشتی که قافله ‌سالار شهدای حرم - سرلشکر شهید حاج حسین همدانی- دو ماه پیش از شهادتش در مراسم رونمایی کتاب خاطرات به حال تو غبطه خورد و گفت: مهتاب که گم نمی‌شود؛ علی خوش ‌لفظ تازه پیدا شده و دارد نورافشانی می‌کند. و حاج قاسم سلیمانی هم برایت نوشت: علیِ عزیز، تمام گذشته‌هایم را به رُخَم کشیدی.

علیِ خوش ‌مرام! لبخندِ شفاعتی به ما قبرستان ‌نشینانِ عاداتِ سخیف- بزن؛ ای خوش ‌رفیقِ رسیده به رفیقِ اعلی.»

کوتاه سخن آنکه «مسیح رزم»، «فقط غلامحسین باش» و «عطر شب بوها»، بخشی دیگر از آثار قلمی‌حمید حِسام است و البته برخی از آثار او نیز به دیگر زبان‌ها ترجمه شده است. او همچنین زندگی سردار شهید محمود شهبازی را به صورت رُمان و با عنوان «راز نگین سُرخ» به علاقمندان به ادبیات مقاومت تقدیم کرده است.

منبع: مهر

نظر شما
پربیننده ها