گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس: دفاع از حرم محصور در جنگ و شهادت نیست. دفاع از حرم حدُ حدود مشخصی ندارد. یک نفر با پوشیدن لباس رزمُ محکم کردن بند پوتینهایش به جنگ با کفار میرود و میشود مدافع حرم و شخص دیگری با حجاب و متانت زینب گونهاش میشود مدافع حریم آل الله (علیهم السلام). قطع به یقین مدافع حرم که باشی سرمشق زندگیات میشود آیاتُ روایات و سبک زندگیات میشود سبک زندگی اهل بیت (علیهم السلام).
رامین فرهادی یکی از مدافعان حریم آل الله (علیهم السلام) در سلسله یادداشتهایی از چگونگی ترغیب خود به امر ازدواج توسط همرزمانش میگوید.
وی در هفتمین شماره از یادداشت های خود آورده است:
رسیدیم منزل عروس خانم. وارد حیاط خانه که شدیم همه چیز دست به دست هم داده بود تا حال مرا خوب کند. حوض پر از آبُ درختان قد کشیده. قبل از آمدنمان حیاط را آب پاشیده بودنُ بوی گل نرگس فضا را عطراگین کرده بود. پس از حضورُ گَپُ گفت های معمول، مادرم شروع کردُ سریعا رفت سر اصل مطلب. حضرت پدر برای اینکه جای خالی پدر عروس خانم دیده نشود زیاد صحبت نمی کردُ فقط حضورشان برای من آرامش دهنده بود. مادرم گفت من از مالُ منال پسرم حرفی نمی زنم. نمی گویم فلان مدرک را داردُ فلان ماشین را. فقط می توان بگویم من از او راضی هستم. آنقدری هم به او اعتماد دارم که فکر می کنم بتواند یک زندگی را بچرخاند. قبل از اینکه مادر عروس خانم بخواهند از من بپرسند کار تو چیستُ درآمدت چقدر است، گفتند آقا رامین؛ همین که مادر شما با اعتماد بالا می گوید از شما راضی است برای ما هم کافی است. ان شاالله مبارک باشدُ به پای هم پیر بشوید. ما خودمان هم مانده بودیم که چرا آنقدر زود! مادرم گفت فاطمه خانم حالا هرچه از خود آقا داماد می خواهید بپرسیدُ جواب بگیرید. فاطمه خانم هم گفت نه. خیلی ها برای خواستگاری آمدند. اینکه شما همراه خودتان اعتماد آورده اید برایمان کافی است. در ضمن پسری که مادرش از او راضی باشد، می تواند برای همسرش هم خوب باشد. بعد از آن، چند دقیقه ای با عروس خانم حرف زدیمُ قرار صیغه محرمیت هم توسط خانواده ها مشخص شد. عروس خانم شروطی داشتندُ قبل از اینکه من حرفی بزنم، شروع کردند به صحبت! محوریت حرف های ایشان برایم جالب بود. ببینید آقا رامین! سری قبل که در بهشت زهرا (سلام الله علیها) با هم صحبت کردیم، فرمودید 14 سکه! اما من چون امام حسنی ام، دوست دارم مهر من به تعداد حروف ابجد ایشان باشد. یعنی 118 سکه. گفتم اینکه امام حسنی هستید برای من مایه ی مباهات است. اما 118 سکه را قبول نمی کنم! سوال کردند خب برای چه قبول نمی کنید؟ لطفا بنده را قانع کنید. نمی خواستم بروم روی منبر. چون اگر این اتفاق می افتاد حالا حالا ها پایین نمی آمدم. خیلی کوتاه عرض کردم سرکار خانم شما اگر در حساب بانکی تان 10 میلیون پول داشته باشید این اجازه را به خودتان می دهید که به مبلغ 50 میلیون تومان چک بکشید؟ ایشان گفت مسلما نه! گفتم اگر 20 هزارتومان پول داشته باشید تشریف می برید یک رستوران خیلی خوب و لاکچری که قیمت غذاهایش سر به فلک می کشد غذا بخورید؟ گفتند نه!
گفتم مهریه عندالمطالبه استُ شما میتوانی از فردای روز عقد سکه ها را طلب کنیدُ من هم موظف هستم برای پرداختش. وقتی آنهمه پول ندارم، چطور 118 سکه که حدودا 130 میلیون تومان می شود را مهر شما کنم؟
فکر می کردم شاید دلایلم را قبول نکنند. اما خوشبختانه با روی گشاده پذیرفتند. می گفتند چون حرفتان صادقانه و منطقی است به دلم نشستُ قبولش می کنم. این خیلی خوب است که برای دلخوشی من تعهد الکی نمی دهیدُ اندازه داشته هایتان قدم برمیدارید. بعد که دیدم نظرشان مثبت است، گفتم حالا شما اوامرتان را بفرمایید. فرمودید چند شرط دارید! درست است؟ گفتند بله و شروع کردن به بیان شروط.
آقا رامین! نه من، نه خانواده من، اهل عروسی نیستیم. بی خبر از مرادشان گفتم بله خب! ما هم اهل جشن هایی که با گناه همراه هستند، نیستیم. گفتند نه منظور من چیز دیگری است!
ادامه دارد...
انتهای پیام/