پدر شهید آقاعبداللهی در گفت‌وگو با دفاع پرس:

عروسم در ثواب شهادت علی سهیم است/ همسایه بیت رهبری هستیم؛ اما سعادت دیدار رهبری را نداشتیم

پدر شهید آقاعبداللهی گفت: منزل ما در نزدیکی بیت رهبری است. دیدار با رهبر معظم انقلاب جزو آرزوهای خانواده ما است اما سعادت دیدار با ایشان را نداشتیم.
کد خبر: ۳۱۱۸۰۰
تاریخ انتشار: ۱۱ مهر ۱۳۹۷ - ۰۰:۳۰ - 03October 2018

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: «محمدعلی آقاعبداللهی» برای پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت‌های زیادی انجام داد و سرانجام در این راه جانباز شد. حدود 40 سال بعد تنها فرزند پسرش راه او را ادامه داد و برای دفاع از مرزهای کشور راهی سوریه شد و نامش در شمار شهدای جاویدالاثر قرار گرفت.

پدر شهید جاویدالاثر علی آقاعبداللهی به مناسبت سالروز ولادت این شهید بزرگوار با خبرنگار ما به گفت‌وگو پرداخت که در ادامه می‌خوانید:

علی سومین فرزند ماست که در سال 69 به دنیا آمد. مدتی پیش از اعزامش با مادرش صحبت می‌کرد و می‌گفت که دعا کن کارم درست شود. یک بار به ما گفت: «فکر می‌کنم شما دعا نمی‌کنید که کارم درست نمی‌شود.» آن زمان نمی‌دانستیم که منظورش از این حرف چیست. شنیده بودم که علی می‌خواست به عضویت سپاه قدس درآید، گمان می‌کردم که این دعاها بخاطر این کار است.

روزی مقابل من و مادرش نشست و گفت: «من می‌خواهم به سوریه بروم.» از شنیدن این حرف شوکه شدم و گفتم: «پس زن و بچه‌ات چه می‌شوند؟» علی پاسخ داد: «من رضایت فرمانده و همسرم را گرفته‌ام. بعد از خدا خانواده ام را به شما می‌سپارم.» همسرم برای اینکه علی خوشحال شود، همان موقع رضایت داد و گفت «اگر من موافقت نکنم در روز قیامت باید پاسخگوی حضرت زینب (س) باشم.» علی برای اینکه من خیالم راحت شود، ادامه داد: «شهدای زیادی هستند که فرزند داشتند و رفتند. شهید فرامرزی، شهید باقری و ... در جوانی از وابستگی‌هایشان دل بریدن و رفتند.» وقتی دیدم همه موافقت کردند و علی هم تصمیمش را گرفته است، رضایت دادم. گاهی دعا می‌کردم که کارش درست نشود و نرود.

شهادت به روایت فرمانده

دوست و فرمانده علی برایمان روایت کرد که علی و چند تن از دوستانش پیش از عملیات برای شناسایی به منطقه رفته بودند اما روز عملیات در محاصره می‌افتند. علی انصاری نیز همراه پسرم در این عملیات حضور داشت که در همان دقایق اولیه عملیات به شهادت می‌رسد. همرزم دیگر علی از او می‌خواهد تا عقب نشینی کنند اما پسرم قبول نمی‌کند. همرزم علی به عقب باز می‌گردد. علی با بی‌سیم از فرمانده درخواست اسلحه و مهمات می‌کند. فرمانده عملیات و چند تن از نیروها برای مهمات به سمت علی می‌روند اما از آنجایی که هوا تاریک و مه آلود بود، کند پیش‌روی می‌کنند. آن‌ها پیش از آنکه به علی برسند، از بی‌سیم میشنوند که علی می‌گوید دیگر دیر شده است، آمدن‌تان توفیقی ندارد. پس از این ارتباط قطع می‌شود.

دوست داشتم خانواده شهید یا سادات باشم

در دوران جوانی مقابل رژیم پهلوی مبارزه کردم و از ناحیه دست مجروح شدم. از آن زمان دلم می‌خواست خانواده شهید یا سادات باشم. سادات بودن که قسمت‌مان نشد اما علی من را به آرزویم رساند. پسرم مرگ را برای ما آسان کرد. فرزند عزیزترین فرد برای پدر و مادر است. علی از وابستگی و علایقش برای امنیت گذشت. پدر شهید بودن سخت است اما سخن علی در وصیت‌نامه اش که نوشته بود: اگر توفیق شهادت نصیب بنده شد برای شما دعا می کنم و می دانم که یک افتخار برای شما و خودم است، من را آرام کرد. امیدوارم لغزشی از سوی ما و ملت صورت نگیرد تا شرمنده شهدا باشیم.

عروسم در ثواب شهادت علی سهیم است/ همسایه بیت رهبری هستیم؛ اما سعادت دیدار رهبری را نداشتیم

حادثه تروریستی مجلس و احترام به شهدای مدافع حرم

از دست دادن جوانان برومند این مرز و بوم برای همه ما سخت است اما حفظ انقلاب اسلامی و ایجاد امنیت در کشور نیاز به از خودگذشتی و اهدای جان دارد. مدافعان حرم هم همچون شهدای انقلاب، دفاع مقدس و مدافعان وطن برای حفظ امنیت در کشور جان‌شان را اهدا کردند.

چند تن از خانواده شهدا می‌گویند که مورد بی‌احترامی برخی قرار می‌گیرند. به لطف الهی ما در معرض چنین امری قرار نگرفتیم. بعد از شهادت علی دو نفر از من پرسیدند که چرا اجازه دادم علی به سوریه برود؟ برای یک نفر از آن‌ها دلیل آوردم و او قانع شد. یکی دیگر از کسانی که از من پرسید چرا علی به سوریه رفته است، همکارم بود که در مجلس جمهوری اسلامی مشغول به کار است. او به من گفت که دو فرزند پسر دارد و حاضر نیست هیچ کدام یک از آن‌ها را برای دفاع به سوریه بفرستد.

بعد از حمله تروریست‌ها به مجلس شورای اسلامی، همکارم روزی به من گفت که آن روز حین حمله تروریست‌ها متوجه بزرگی کار شهدای مدافع حرم شدم. می‌گفت: «من دست و پای شما را می‌بوسم که اجازه دادید پسرتان برای حفظ امنیت به سوریه برود.»

ما بنر منقش به تصویر علی را سر کوچه‌مان نصب کردیم. چندین بار دیدم که جوانان با عکس علی عکس می‌گیرند. روزی پیرمردی نزد من آمد و گفت: «هر بار که عکس پسر شما را می‌بینم، می‌ایستم و فاتحه می‌خوانم».

عروسم در ثواب شهادت علی سهیم است

10 مهر ماه سالروز تولد علی است. هر سال که نزدیک سالروز تولدش می‌شویم، دلمان پیش از بیش برایش تنگ می‌شود. همسرم با وجود اینکه راضی بود تا علی به سوریه برود اما بی‌تاب دیدن فرزندش است. همسرم روزی خطاب به من گفت: «یادت هست که علی را به روضه امام حسین (ع) می‌بردی و اشک چشمانت را به صورت علی می‌کشیدی. آن اشک‌ها منجر شد که علی این راه را ادامه دهد.» با وجود اینکه شهادت علی را اعلام کردند اما مادرش هنوز یقین دارد که فرزندش سالم به خانه برمی‌گردد. گاهی هم خواب می‌بیند که علی برگشته است.

عروسم در ثواب شهادت علی سهیم است اما هر بار که عروسم را می‌بینم، دلم می‌لرزد. او در اوج جوانی همسرش را از دست داده است و من سختی بار زندگی را بر دوشش احساس می‌کنم. پیش از آن که نوه‌ام بزرگ شود، برای او توضیح می‌دهیم که پدرش چرا به سوریه رفت. دخترم زمانی که با فرزند علی صحبت می‌کند از شجاعت و ازخودگذشتی پدرش می‌گوید. علی هم وقتی بچه‌ بود من با او صحبت می‌کردم و برایش توضیح می‌دادم که انقلاب اسلامی چگونه پیروز شد. همچنین از فعالیت‌های منافقین در کشور برایش می‌گفتم. علی هم مشتاقانه گوش می‌کرد. الگوی علی شهید صیاد شیرازی بود. از آنجایی که علی به حضرت زهرا (س) ارادت داشت، بی‌نشانی‌اش را به همین خاطر می‌دانم.

متاسفانه رسانه‌ها و مسوولین گرفتار روزمرگی و سیاست شده‌اند و برایشان از حضور منافقین و ساواک کمتر گفته‌اند. داعش برای ما گروه تروریستی جدیدی نیست ما در دوران انقلاب از این دست افراد را زیاد دیدیم.

2 خواسته خانواده شهید

طبق صحبت‌هایی که با شهردار منطقه 11 انجام دادم، قرار شد که یک دیوار از سطح منطقه را به تصویر شهید آقاعبداللهی اختصاص یابد. تا تصویر شهید نقاشی شود اما متاسفانه این امر صورت نگرفت.

از سوی دیگر باید بگویم که منزل ما در نزدیکی بیت رهبری است. دیدار با رهبر معظم انقلاب جزو آرزوهای خانواده ما است اما سعادت دیدار با ایشان را نداشتیم.

انتهای پیام/ 131

نظر شما
پربیننده ها