یک خاطره:

زندگی ساده ی یک شهید

رفتیم توی شهر و یک اتاق کرایه کردیم. به من گفت زندگی ای که من می کنم سخته ها .
کد خبر: ۳۳۱۹۶
تاریخ انتشار: ۱۸ آبان ۱۳۹۳ - ۱۰:۴۴ - 09November 2014

زندگی ساده ی یک شهید

به گزارش گروه سایر رسانه های  دفاع پرس، رفتیم توی شهر و یک اتاق کرایه کردیم. به من گفت « زندگی ای که من می کنم سخته ها .»گفتم « قبول.» برای همه کاراش برنامه داشت؛ خیلی هم منظم و سخت گیر.

غذا خیلی کم می خورد. مطالعه خیلی می کرد. خیلی وقت ها می شد روزه می گرفت. معمولا همان روزهایی هم که روزه بود می رفت کوه.

به یاد ندارم روزی بوده باشد که دونفرمان دو تا غذا از سلف دانشگاه گرفته باشیم. همیشه یک غذا می گرفتیم، دو نفری می خوردیم .

خیلی وقت ها می شد نان خالی می خوردیم. شده بود سرتاسر زمستان ، آن هم توی تبریز ، یک لیتر نفت هم توی خانه مان نباشد. کف خانه مان هم نم داشت، برای این که اذیتمان نکند چند لا چند لا پتو و فرش و پوستین می انداختیم زمین.

 

نظر شما
پربیننده ها