به گزارش خبرنگار ساجد، پاسدرا شهید «ابوالفضل نانگیر» در تاریخ ۱۴ مهر ۱۳۴۳ در تهران چشم به جهان گشود. وی در تاریخ پنجم اسفند ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ منطقه فاو به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
تصاویر نامه نوشته شده پاسدار شهید «ابوالفضل نانگیر»
ادامه متن نامهای را که از این شهید والامقام نوشته شده است، در ادامه میخوانید:
«...سخنی با برادر عزیزم، سلام به برادران خوبم، امیر، ماشاءالله، عباس، حمید، مجید.
برادران عزیزم انشاءالله که حالتان خوب باشد و ازدوری من ناراحت نباشید که من در پیش شما هستم و اگر امیر هم در جبهه هست باز هم ناراحت نباشید و سلام مرا به او برسانید به او از قول من بگویید که تا پیروز نشدیم جنگ را رها نکند، که پیروزی خیلی، خیلی نزدیک است انشاءالله؛ و شما برادرانم درسهایتان را بخوانید که جبهه شما هم درسهایتان است و بدانید که واقعاً جهاد بالا و فی سبیل را شما میکنید که انشاءالله همیشه موفق و پیروز باشید.
و برادران عزیزم کار مغازه را هم ترک نکنید و بیشتر به کارش وارد بشوید که در آینده بتوانید برای خودتان کار بکنید و این را هم یادتان نرود همیشه در همه وقت کمک پدر بکنید و نگذارید او کاری را انجام دهد به الخص به ماشاءالله میگویم که تمامی کارهای دکان آقا را او بکند و نگذارد برای او ناراحتی ایجاد بشود و عباس هم کارهای آن مغازه را بیشتر انجام بدهد و، چون نزدیک شب عید است و مشتری بیشتر خواهد شد و هواسش خیلی باید جمع باشد که هست و میخواستم بگویم درستان را نگذارید عقب بیفتاد و همش به درستان فکر بکنید، دیگر عرضی ندارم جز اینکه مرا حلالم کنید و ناراحتی برای پدر و مادر خود ایجاد نکنید و سنگر درس را ترک نکنید. انشاءالله. موفق باشید.
سلام من به خواهرم زهرا و به بچههایش مسعود و سعید برسانید و سلام من به لیلا و اشرف خانم خواهران کوچکم برسانید و بگویید که حتماً شلوار کُردی را برایتان میخرم و از شما میخواهم که درسهایتان را خوب بخوانید و کمک مادر هم بکنید و به لیلا بگویید که مادر را اذیت نکند که اگر اذیت بکند من از او راضی نخواهم بود و مواظب مجید برادر کوچک خود باشید و به او نماز خواندن و اصول دین را یاد بدهید و به عباس بگویید که هر چه مجید میخواهد به او بدهید از لحاظ پول و اسباب بازی و ... دیگر عرضی ندارم خواهران عزیزم از دوری من ناراحت نباشید که خدا پشتیبان همه مسلمین است.
تذکر اول: عباس سلام من به سید اکبر برسان و به او بگو که آن چیز را که به تو گفتم آن را بگیرد و به تو بدهد و تو کاغذ را باز کن و در آخر آن این جمله را من نوشتهام که میخواهم او را خط بزنی به این قرار است.
پیش به سوی جامعه بیطبقه توحیدی به رهبری نایب الامام خمینی کبیر. میخواهم این جمله را که خط زیر آن کشیدم تو خط بزنی، که من اشتباه کرده بودم و آن را نوشتهام و حتماً این کار را بکنی و بعد همان کاغذ را به دست آقا بده و در کمدش بگذارد و به او بگو که از آن کاغذ جداً مواظبت کند. با تشکر فراوان از برادرم عباس.
تذکر دوم: پدر و مادرم من به دلیل اینکه منطقه ما مشخص نیست، من آدرس خود را در پشت پاکت نامه ننوشتهام و شما ناراحت نباشید من برای دفعه دیگر که نامه بنویسم و آدرسم را حتماً خواهم گفت. دیگر عرضی ندارم سلام من به کلیه فامیل و دوستان و آشنایان برسانید و از آنها حلالیت مرا بطلبید. سلام من را به سید اکبر هاشمی و برادرش هم برسانید.
ساید این کاغذ آخرین برگهای است که بوسیله خودکار من سیاه و تباه میگردد، اما چه کنم که مرگ برای هر انسانی در پیش است هرکس چه زود و چه دیر خواهد مرد، اما من نمیخواهم بمیرم، من نمردهام من شهید خواهم شد من از این زندگی سیرم، زندگی من سرای بهشت جاویدان است. من با چشم باز به سوی مرگ میروم.
اطاعت کورکورانه نکردهام و نخواهم کرد خدا شاهد است که من به سویش میروم. ای کسی که این آخرین حرفهای مرا میخوانی، ای کسی که چشمت به دنبال کلمات از بالا تا اینجا رسیده من میروم اگر خدا قبول کند شهید میشوم. دلم نمیخواهد که پدر یا مادر عزیزم در فقدان من گریه کنند.
دوست دارم خوشحال باشند از دادن عزیز خود در راه خدا، نگران نباشید، چون خدا خالق ماست. فدا کردن جان برای خدا و خالق خود خشنودی خالق را به همراه خواهد داشت. اکنون که به جبهه جنگ میروم میدانم که برای اسلام عزیزم و کشور محبوبم و وطن قهرمانم کشته میشوم، پس چرا باید نگران باشیم و امید که تو هم غمناک نگردی در آخر چیزی که میخواهم بگویم.
از تو ای خواننده این نامه خواهش است که به پدر و مادر من بگو که من حقیر را حلالم کنند.
قال الحسین (ع): إنَّ الحَیاةَ عَقیدَةٌ و جِهادٌ.
حسین بن علی (ع) میفرماید: براستی زندگی بر اساس دو چیز است عقیده و جهاد.
والسلام علی عبادة الصالحین
خدمتگذار همیشگی شما برادر ابوالفضل نانگیر
۱۳۶۰/۱۲/۸
ساعت ۱۲ ظهر شرعی
شهرستان بستان
طریق القدس»
انتهای پیام/ 900