به گزارش خبرنگار اعزامی دفاع پرس از اهواز، باران آمد. آن کاروان آمد. آن کاروان از گلستان آمد. آن کاروان در باران از استان گلستان آمد. بی هراس از سیل و طوفان آمد و آمد تا رسید به معراج شهدای اهواز.
مادران و خواهران وقتی از ماشین هایشان پیاده شدند، بوی بهار و نم باران پیچید. لباس هایشان پر از شکوفه های بهاری بود و دستانشان قاب شده در عکس مردانی آسمانی که برای رسیدن به ضریح چوبی معطر بی قراری می کرد.
رسیدند به حسینیه. دامن های پر از شکوفه مادران مردان بهشتی پهن می شود کف حسینیه و دستان پینه بسته شان تابوت های سه رنگ وسط حسینیه را سخت در آغوش می فشارند. گمان می کنم این دلتنگی نه مال این روزها، بلکه قدمتی طولانی دارد. قدمتی به بلندای نغمه ی باد میان نیزارهای کربلای چهار. قدمتی به درازای دیر زمانی که غواصان کربلای ۴ غسل شهادت کردند و دل به دریا زدند و سال های سال بعد با دستانی بسته بازگشتند.خواهری کنار ضریح چوبی معطر می نشیند و انگشتانش را قفل می کند میان پنجره های ضریح و با عطر گل های بهار نارنج شعری را زمزمه می کند، شعری تلخ ولی پر از خاطراتی شیرین از دوران شیطنت ها و بازی های کودکانه اش همراه با برادری که آسمانی شده است.
صدای برخورد قطره های باران بهاری بر سقف حسینیه با نوای زنان و مردانی غیور از استان گلستان روح را می نوازد. به صف می ایستند و اقتدا می کنند. به سنت دیارشان موقع نماز دست ها را روی سینه جمع می کنند و به سمت همان قبله ای نماز می خوانند که شیعیان می خوانند و همان خدایی را نیایش می کنند که این مردان آسمانی خفته در تابوت های سه رنگ وسط حسینیه نیایش کرده اند.
بعد از نماز خواهری که عطر بهارنارنج را با خود به همراه آورده است از شجاعت برادر می گوید و از تمسخر معدود بی فکران آن روزگار، که این جنگ ما نیست و برادر آسمانی پاسخ داده است که این خاک پاک سرزمین شیعه و سنی است و کرد و لر و ترک همه یک سهم ودر دفاع از خاک و ناموسش دارند.
برادر آسمانی شجاع می رود و سال های سال بعد با دستانی بسته به سرزمین سرسبز مادری خود بازمی گردد، اما فقط نه با همان قامت رشید که به سان کودکی اش پنهان شده در بقچه ای سپید، تا مادر دوباره برایش لالایی بخواند. لالایی که تمام مادران مهربان این سرزمین آنرا برای کودکانشان می خوانند:
بخواب ای غنچه پرپر
بخواب ای کودک مادر
بخواب ای شیرخوار اصغر
لالایی اصغرم لای لای
عزیزم از چه بیتابی؟
چرا مادر نمیخوابی؟
گمانم تشنه آبی
لالایی اصغرم لای لای
چنین مادر مکن زاری
چه شور است این به سرداری
مگر میل سفر داری
لالایی اصغرم لای لای
ادامه دارد...