خاطرات روزانه پاسدار شهید مهدی محمدباقری (۱۷)/ مناجات شهید بر سر مزار برادر شهیدش

پاسدار شهید «مهدی محمدباقری» در خاطرات خود شرح حالی از مناجات با برادرش شهید «هادی محمدباقری» را بیان کرده است.
کد خبر: ۳۴۰۵۹۱
تاریخ انتشار: ۲۰ فروردين ۱۳۹۸ - ۰۶:۰۰ - 09April 2019

به گزارش خبرنگار ساجد، پاسدار شهید «مهدی محمدباقری» در تاریخ یکم تیر ۱۳۳۷ در تهران چشم به جهان گشود. وی در تاریخ ۲۸ بهمن ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی منطقه فکه به درجه رفیع شهادت نائل آمد، برادر شهیدش «هادی محمدباقری» در تاریخ یکم خرداد ۱۳۳۹ در تهران چشم به جهان گشود و سرانجام در تاریخ ۱۹ فروردین ۱۳۶۰ در جبهه کرخه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

خاطرات روزانه پاسدار شهید مهدی محمدباقری (۱۷)/ مناجات شهید بر سر مزار برادر شهیدش

تصویر دفترچه خاطرات پاسدار شهید «مهدی محمدباقری»

خاطرات روزانه پاسدار شهید مهدی محمدباقری (۱۷)/ مناجات شهید بر سر مزار برادر شهیدش

ادامه متن دفترچه خاطرات را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه می‌خوانید:

«چهارشنبه ۱۳۶۰/۱/۲۶

امروز هم مثل دیروز گذشت و محمود نیکو کلام و عیال علی عرب (شهید) آمدند.

پنج شنبه ۱۳۶۰/۱/۲۷

از طرف عمو رمضان مجلس ختمی در مسجد محلشون برگزار کردند و من و خانواده‌ام به آن جا رفتیم بعد از ختم به بهشت زهرا رفتیم امروز هم مقداری حرف با هادی زدم و گفتم بخوابم بیا. موقع برگشتن هوا بارانی شد در ماشین هوشنگ خان مقداری درد و دل کردم و آخر شب مجلس دعای توسل برگزار کردیم و ضبط شد و نوار آن مال خاله بتول بود که دادم به خاله و الان ساعت ۱۲/۵ شب است که محسن خوابیده و من و مجتبی شمشکی و محمود بیدار هستیم که مجتبی در مورد عکس‌های گرفته صحبت می‌کنند و من در حال نوشتن هستم.

جمعه ۱۳۶۰/۱/۲۸

امروز ساعت ۲ الی ۴ بعدازظهر مجلس ختمی از طرف دایی عباس در حسینه اوره (دماوند تهران) برگزار می‌گردد که ما ساعت ۱ بعدازظهر حرکت کردیم که ساعت ۲ رسیدیم جمعیت زیادی جمع شدند که حسینه جا نبود در ضمن آقای ابراهیمی نژاد و آقای شجاعی هم در این مجلس شرکت داشتند.

و عصر برگشتیم و شب عبدالله و علی برادر زنش به منزل ما آمدند و فیلمی که مربوط به جشن عقدکنان عبدالله بود آوردیم و قسمتی که هادی در آن شرکت داشت دو بار تماشا کردیم و تا ساعت ۱۲ شب عبدالله خاطراتی که از هادی داشت برای ما تعریف کرد و ما هم لذت بردیم. من بودم محمود و محسن و عبدالله و علی (برادر زنش) و مجتبی شمشکی هم شرکت داشت و تا آخر شب باهم بودیم و عبدالله و علی رفتند و مجتبی همین جا خوابید.»

ادامه دارد...

نظر شما
پربیننده ها