معرفی کتاب؛

«سربازی برای همیشه»

کتاب «سربازی برای همیشه» روایت زندگینامه و خاطرات فرمانده بسیجی سردار «حسین کارگر» در جنگ تحمیلی و سرگذشت استان بوشهر در طول هشت سال دفاع مقدس را بازگو کرده است.
کد خبر: ۳۵۴۰۸۰
تاریخ انتشار: ۲۶ تير ۱۳۹۸ - ۰۲:۴۰ - 17July 2019

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از بوشهر، کتاب «سربازی برای همیشه» روایت زندگینامه و خاطرات فرمانده بسیجی سردار «حسین کارگر» در جنگ تحمیلی و سرگذشت استان بوشهر در طول هشت سال دفاع مقدس را بازگو کرده است.

این کتاب در 10 فصل به همراه ضمائم به قلم «سیدقاسم یاحسینی» و تدوین «محمد مندنی پور» توسط انتشارات دریانورد به همت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان بوشهر به چاپ رسیده است.

در مقدمه این کتاب آمده است:

فصلی از این تاریخ را جنگ و دفاع هشت ساله ملت بزرگ ایران اسلامی رقم زده است این فراز تاریخی یکی از زیبا ترین و اساسی ترین تابلوهای زندگی بشر به شمار می‌آید. البته نه از آن رو که یک ملتی به تنهایی در مقابل آن استوار است بلکه از این رو که در این مسیر انسانهایی پا به عرصه تاریخ گذاشته اند که تمام همتشان انجام تکلیف الهی بوده و هر پیروزی و شکست را در راستای وظیفه می دانستند که خداوند بر عهده آن گذاشته بود و این برای انسانها نشیرینی پیروزی بر دشمن آنها را سر مست می نمود و نه شکست ها، بلکه به سرنوشت اعتقاد داشتند که آن را «احدی الحسنیین» می دانستند.

قسمتی از متن کتاب:

کانالی کنده بودند که ما با عبور از آن، به دشمن کاملا نزدیک شدیم، به طوری که به راحتی می‌توانستیم عراقی‌ها را ببینیم. به ما گفتند «اینجا منطقه عملیاتی شماست. ۲۴ ساعت قبل از حمله باید بیایید و این جا مستقر شوید ».  از خط دوم حرکت کردیم و آمدیم خط اول خودمان چون نیروهای قبل از ما کانال حفر کرده بودند ما برای رسیدن به خط اول خودی مشکلی نداشتیم و از همان کانال رد شدیم تا به خط رسیدیم.

حدود ساعت ۱۰ صبح روز پنجم مهرماه ۱۳۶۰ بود که تمام شرق کارون از وجود دشمن پاکسازی شد. عده ای از آنها کشته شدند و مابقی نیز اسیر ما گشتند. حدود ساعت ۱۱ صبح عملیات تمام شد به ما اطلاع دادند که داخل سنگرها برویم تا تکلیفمان روشن شود. در همین حین هواپیماهای عراقی آمدند و شروع به بمباران مواضع ما کردند.

چندین راکت انداختند که یک راکت درست به داخل سنگری افتاد که بچه‌ها آن را حفرکرده بودند. بچه‌ها سنگر را حفر کرده و رفته بودند که برای آن اطراف گونی بیاورند در همین زمان صدای سوتی را شنیدیم ناگهان بچه ها فریاد زدند: «هواپیما... هواپیما».

 

«سربازی برای همیشه»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها