به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس، علیرضا قزوه شعری را برای مرحوم حسین آهی با مضمون خاطراتی که با هم داشتهاند، سرودهاست.
یادت هست...؟
با همان تی شرت مشکی با همان شلوار ساده
لنگ لنگان دیدم از حافظ میآیی بیافاده
مشت بر پشتت زدم استادنا آهی! کجایی
تنگ میگیری چرا بر ما؟ چرا دستت گشاده؟
راستی از خاطرات دور با نیما چه داری؟
ما ارادتمند استادیم یک هو، بی اراده
رستم میدان خراسانی و گیو آب منگل
نیست در دروازه ی دولاب چونان تو نژاده
باب شوخی تا که میشد باز، میخندید غش غش
نقل و قول و شعر میخواندیم با رویی گشاده
راستی استاد! غیبت کرده این پرویز چرچیل
گفته چون استاد آهی مردی از مادر نزاده!
میشود آهنگری باشیم و آهنگی بخوانیم
حال من یک مشت آهن بود و حال او براده
- چند سال پیش یادت هست با استاد مشفق
در کجا بودیم؟ کاشان یا همان دارالعباده
گفتی ای استاد مشفق، خوش به حال شور و حالت
ما ز دنیا باد خوردیم و شما خوردید باده
دختری گل داد دستت، بعد چندی گفتی این را
جان من! جان حسین، این گل برای خانواده ...
راستی استاد! میبینی چه دنیایی شد آخر
روی دست زندگی ماندیم ما بی استفاده!
**
خواب میدیدم کنارم در خیابانهای دهلی
لنگ لنگان میروی با زلفهای تاب داده
بعد میخندی به من، بی جامه و بی جامه دانی
میروی تنها به جایی، میزنی تنها به جاده
انتهای پیام/ 121