گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: پدر یک واژه نیست؛ بلکه قهرمانی است که هیچگاه مدالی را به گردن او نیانداختهاند. پدر نقطه اتکایی است که همچون کوه همیشه تکیهگاه فرزندانش میشود و هستند پدرانی که با ازخودگذشتگی بسیار، حامی تمام فرزندان ایران زمین میشوند. پدرانی که از فرزند عزیزتر از جان خود میگذرند تا پدران بیشتری ناچار نشوند از خانواده خود بگذرند. شهید مدافع حرم «حجتالله نوچمنی» یکی از این پدران است که داستان دلبستگی و وابستگی میان او و «النا» دختر سه ماههاش شهره آشنایان اوست.
وی متولد ۱۵ شهریور ۱۳۵۷ در روستای «نوچمن» بود. دوران تحصیل خود را در استان گلستان سپری کرد و برای سربازی به تهران آمد. حجتالله سال ۱۳۸۴ ازدواج کرد و ثمره این زندگی عاشقانه دو فرزند به نامهای «علیرضا» و «النا» است. سال ۱۳۹۱ وارد نیروی قدس سپاه پاسداران شد و ۲۰ فروردین ۱۳۹۷ در اولین مرتبه اعزام خود به سوریه، توسط جنگندههای رژیم صهیونیستی در پایگاه هوایی «حمص» به شهادت رسید.
شیرینکاریهای النای ۲۱ ماهه شهید نوچمنی در به آغوش گرفتن و بوسیدن عکس پدر، توجهمان را جلب کرد تا نزد همسر شهید برویم و جویای زندگی عاشقانهشان شویم. در ادامه بخش دوم گفتوگوی خبرنگار دفاعپرس با «مریم مطوایی» همسر شهید مدافع حرم «حجتالله نوچمنی» را میخوانید:
دفاعپرس: شهید نوچمنی از آرزو و خواسته خود در منزل سخنی میگفتند؟
بله، بارها آرزوی شهادت خود را به زبان آورد و از من تمنا کرد برایش دعا کنم. حتی مادربزرگم میگفت که حجت به من میگوید مادر برای رسیدن به آرزویم، دعا کن. من که نمیدانم خواستهاش چیست؛ اما از خدا میخواهم هرچه را که میخواهد، به او بدهد! حتی همسایهها از علاقه او به شهادت مطلع بودند.
حجت میگفت مریم تا به حال به مقام و عظمت شهدا فکر کردهای؟ تصور کن، چه زیباست زمانیکه اولین قطره خون در راه خدا ریخته و تمام گناهان بخشیده میشود... چه جایگاه و شکوهی دارند شهدا نزد پروردگار... من هم آرزو دارم عاقبتم همچون شهدا شود و با عزت دنیا را ترک کنم. همه یک روز میمیرند؛ اما ای کاش مرگ ما شهادت باشد تا برای همیشه جاودانه شویم.
پس از شهادت، همهجا حرف از شوکت و سرفرازی حجت بود. در برابر شنیدهها سکوت و فقط حرفهای همسرم را مرور میکردم. که می گفت دوست دارم با عزت دنیا را ترک کنم...
دفاعپرس: واکنش شما نسبت به چنین سخنانی چگونه بود؟
هربار که از شهادت میگفت، من مخالفت میکردم و میگفتم دوست ندارم ادامه حرفهایت را بشنوم. من میخواهم همیشه کنار ما باشی!
اما آخرین مرتبه با همیشه فرق داشت. آن روز پرسیدم حجت، اگر شهید شوی، میتوانی ما را هم شفاعت کنی؟! خندید و گفت بله، هر شهید میتواند ۷۲ نفر را شفاعت کند و من قول میدهم شما اولین نفر باشی! خندیدم و ادامه دادم این بار پاسخ شما با همیشه فرق میکرد...
الحمدلله که وعده شفاعت را از همسرم گرفتم و با شناختی که از او دارم مطمأن هستم به عهد و پیمانش وفا میکند.
دفاعپرس: تصمیمشان برای حضور در سوریه را چگونه مطرح کردند؟
النا کمی زودتر از موعد مقرر متولد شد و همین امر سبب شد دو ماه پس از تولد در بیمارستان بستری شود. النا بیمارستان بود که حجت آمد و گفت مریم نامهای آمده که باید به سوریه اعزام شوم. با ناراحتی گفتم در چنین وضعیتی میخواهی به ماموریت بروی؟ من و النا در بیمارستان هستیم و علیرضا منزل مادرم هست... مدرسه علیرضا چه میشود؟! حجت گفت قول میدهم آخرین سفرم باشد! وقتی برگشتم، به فرماندهمان اطلاع میدهم که دیگر امکان حضور در ماموریتهای خارجی را ندارم. اشکهایم سرازیر شد. با بغض گفتم چگونه میتوانی در این شرایط تنهایم بگذاری؟! پاسخ داد شاید قیاس صحیحی نباشد؛ اما در کربلا نیز شرایطی به وجود آمد که حضرت زینب (س) باید صبوری میکردند... همسرم شما باید از حضرت زینب (س)، الگو بگیری. گفتم حجت من کجا و حضرت زینب (س) کجا؟! گفت اگر ما نرویم، کشور خودمان در خطر خواهد بود. تصور کن دوباره جنگ به داخل کشور کشیده شود... چه تعداد خانواده درگیر مشکلات جنگ میشوند؟! خودت میدانی که شغل ما حفاظت از مردم، رهبر و کشورمان است و اگر ما نرویم داعش و تکفیریها به کرمانشاه و همدان و شهرهای دیگر نفوذ میکنند. همسر عزیزم ما مجبور هستیم که خانوادههایمان را حتی در شرایط سخت به خدا بسپاریم...
دفاعپرس: چند مرتبه به سوریه اعزام شدند؟
در اولین مرتبه اعزام به سوریه به آرزوی دیرینه خود رسید. ۲۱ اسفند ۱۳۹۶ ماموریت دو ماهه او آغاز شد و یک ماه بعد، در بیستمین روز از بهار ۱۳۹۷ در سوریه به شهادت رسید.
دفاعپرس: از نحوه شهادتشان اطلاع دارید؟
چند روز پیش از شهادت در تماس تلفنی از وضعیت نامناسب جسمی خود اطلاع داد و گفت به شدت سرما خوردهام. فرماندهان گفتهاند اگر حالت بدتر شود، به ایران بازمیگردی!
پس از شهادت فرماندهشان میگفت عدهای برای تهیه مهمات نزدش میروند و متوجه تنهایی او میشوند. به همین سبب او را دعوت میکنند تا مهمان آنها شود. آن شب حجت مهمان شهدای هوافضای سپاه بود که موشکهای اسراییلی فرودگاه تیفور را هدف قرار میدهد و تعدادی از جوانان مدافع حرم را به شهادت میرساند. همسر من نیز یکی از شهدای ۲۰ فروردین ۱۳۹۷ پایگاه هوایی «تیفور» در «حمص» سوریه است که هرچند آن شب مهمان بود اما سرنوشت او اینگونه رقم خورد.
دفاعپرس: خبر شهادت چگونه به شما رسید؟
منزل پدرم بود. ساعت شش صبح تلفن همراه وی به صدا درآمد. کنجکاو شدم که چه کسی میتواند در این ساعت با پدرم کار داشته باشد؟! بابا گفت بله تشریف بیاورید! پرسیدم چه اتفاقی افتاده؟! گفت از دوستان حجت بود! اطلاع داد که میخواهد به منزل ما بیاید! ناگهان روی زمین نشستم و گریه کردم. از خودم پرسیدم نکند بی قراری دیشب بچهها اتفاقی نباشد... نکند برای پدرشان اتفاقی افتاده؟! دو روز بود که خبری از حجت نداشتم و نگرانش بودم. نکند تماس دوستانش این وقت صبح، هدفمند باشد؟! گفتم بابا من یقین دارم حجت به شهادت رسیده! پدرم انکار کرد. گفتم مجدد با دوستش تماس بگیرید! زمانیکه پدر جویای حال حجت شد، دوستش از مجروحیت او خبر داد. دقایقی بعد دوستانش آمدند. هنگامی که تعدادشان را دیدم، متوجه واقعیت شدم؛ اما نمیخواستم باور کنم. وقتی پرسیدم حجت کجاست؟! گفتند مجروح شده. ما نیز دنبال شما آمدهایم تا برویم بیمارستان! گفتم واقعا برای گفتن خبر مجروحیت، همه دوستانش آمدهاند؟!
دیگر از آن روز خاطرهای به خاطر ندارم. فقط میدانم خود را سرزنش میکردم که چرا هیچگاه معنای حقیقی گفته حجت که «من روزی به شهادت میرسم!» را باور نکردم... چرا تصور نمیکردم که او حتی میتواند از النای عزیزتر از جانش نیز بگذرد...
دفاعپرس: چه زمانی پیکر مطهرشان بازگشت؟
ساعاتی پس از شهادت پیکر مطهرش به تهران منتقل شد و ظهر همان روز در معراج شهدا سرباز فدا شده حضرت زینب (س) را زیارت کردیم.
پیش از اعزام به سوریه، مادرم از تصمیم حجت ابراز ناراحتی میکند و میگوید صحیح نیست که همسرت در بیمارستان باشد و شما به ماموریت بروی! حجت پاسخ میدهد قول میدهم هرچه سریعتر بازگردم! پس از شهادت، مادرم گلایه میکند که مگر قرار نبود بازگردی؟! شب خواب میبیند که حجت نزد وی آمده و میگوید مادر عزیزم، چرا انقدر اندوهگین هستید؟! من که برگشتم، همان روز هم برگشتم. هرچند شما من را نمیبینید؛ اما حتما مطلع هستید که چه تعداد از خانوادههای دوستانم چشم انتظار بازگشت فرزندشان هستند؟! فرزندی که هنوز مفقود است... اما من برگشتم.
دفاعپرس: فیلمی از روز وداع همسرتان منتشر شده که در آن دختر سه ماههتان روی پیکر پدر قرار گرفته است. پیرامون این مساله فرمایشی دارید؟
بله، درست است. نمیدانم چه کسی النا را روی پیکر پدرش گذاشت؛ اما این تصمیم دلیل خاص خود را دارد. علیرضا و النا هر دو در دوران نوزادی بسیار بی قراری و گریه میکردند. علیرضا را میتوانستم آرام کنم؛ اما النا مجبورم میکرد شبها پدرش را بیدار کنم و به محض آنکه النا به آغوش پدر میرسید، آرام میشد. حجت روی مبل و النا در آغوش پدرش راحت میخوابید. اگر او را از پدر جدا میکردم، بیدار و گریههایش از سر گرفته میشد.
در معراج نیز همین اتفاق تکرار شد. حتی پیکر بی جان پدر، دخترک بی قرار من را آرام کرد.
دفاعپرس: شما گمان میکنید رمز رسیدن به شهادت چیست؟
فداکاری و گذشت، من فکر میکنم هرگاه هر فردی با وجود تمام وابستگیها و دلبستگیها به خاطر خدا، بتواند از تعلقات مادی و عاطفی خود بگذرد، میتواند به شهادت برسد. همسر من وابستگی بسیاری به خانواده و به خصوص فرزندان خود داشت؛ به نحویکه در هر تماس تلفنی تمنا میکرد که با النای سه ماهه خود حرف بزند. النا نیز به محض شنیدن صدای پدر سکوت میکرد و به حرفهایش گوش میداد. دل بریدن از تمام این تعلقات بسیار دشوار است.
یقین دارم شهادت پاداش معامله با پروردگار است.
دفاعپرس: همسرتان به کدامیک از اهل بیت (ع) ارادت داشتند؟
علاقه بسیاری به امام حسین (ع) داشت و دو ماهه محرم و صفر مشکیپوش آن حضرت میشد. هرشب به هیات میرفت و عزاداری میکرد. حجت میگفت عزاداری حضرت اباعبدالله (ع) به یک دهه محرم خلاصه نمیشود؛ بلکه تازه از ظهر عاشورا تمام سوگواریها آغاز میشود. حجت در حماسه پیادهروی اربعین نیز حضور چشمگیری داشت و با لباس خدمت حاضر میشد.
دفاعپرس: از سفر کربلای خانوادگی محروم ماندید...
بله، هرچند که حجت برای ماموریت زیاد به کربلا میرفت اما روزگار این فرصت را از ما گرفت که با همدیگر این سفر معنوی را تجربه کنیم. حجت قول داده بود که بالاخره روزی من را هم به زیارت امام حسین (ع) میبرد. دو سه روز پیش از عید غدیر سال ۱۳۹۸ به من گفته شد که گذرنامه خود و بچهها را آمده کنید که انشاءالله عید غدیر در کربلا هستید.» یقین داشتم این سفر ناگهانی هدیه همسرم است. چون او همیشه به قولهایش عمل می کرد.
در تمام طول سفر نیز حضورش را احساس میکردم. هرچند هوا بسیار گرم بود اما هیچ مشکلی برای بچهها به وجود نیامد. از هر بابی که عبور میکردیم از خود میپرسیدم یعنی حجت چند مرتبه از این در گذر کرده؟!
انتهای پیام/ ۷۱۱