به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، نفوذ ایران در خاورمیانه از سال ۲۰۰۳ همزمان با حمله آمریکا به عراق به صورت تصاعدی رو به افزایش گذاشته است. طی سالهای اخیر، تحولات سوریه و یمن حکم نقطه عطف در تاریخ منطقه را داشته و به خوبی اثبات کردهاند که اکنون ورق خاورمیانه به سود جمهوری اسلامی برگشته است. تهران اگرچه با جنگ عراق مخالف بود، اما لزوماً انگیزه کافی برای جلوگیری از سرنگونی رژیم صدام در این کشور را نداشت. این در حالی است که جمهوری اسلامی با ایفای نقش در سوریه و یمن نشان داد که عزل و نصب افراد در رأس قدرت کشورهای خاورمیانه دیگر با تصمیم واشینگتن و متحدانش ممکن نیست.
نفوذ منطقهای ایران: مهمتر از برنامه موشکی و برنامه هستهای
اندیشکدههای غربی بارها به مسئله نفوذ ایران در خاورمیانه و توان تأثیرگذاری جمهوری اسلامی بر معادلات منطقهای پرداختهاند. اندیشکده «مؤسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک» انگلیس نیز اخیراً با انتشار کتابی تحت عنوان «شبکههای نفوذ ایران در خاورمیانه» همین موضوع را مفصلاً بررسی کرده است. این اندیشکده که البته سال ۲۰۱۶ با دریافت محرمانه ۲۵ میلیون پوند از خاندان سلطنتی بحرین (که طبق برخی گزارشها، برخی سالها حدود نیمی از درآمد کل این اندیشکده را تأمین کرده است) خبرساز شد، در مقدمه کتاب جدیدش توضیح میدهد که سال ۲۰۰۸ پروندهای با موضوع موشکهای بالستیک ایران کار کرده و سال ۲۰۱۱ پرونده دیگری را درباره برنامه هستهای تهران منتشر نموده، اما آنچه امروز نفوذ بیشتری را در منطقه برای جمهوری اسلامی فراهم کرده، هیچکدام از این دو برنامه نیستند، بلکه شبکه گسترده نیروهای نیابتی تهران است.
مقدمه کتاب با این نقلقول از رهبر ایران آغاز میشود: «ما در بیرون کشور هم ظرفیتهای مهمی داریم؛ طرفدارانی داریم، عمق راهبردی داریم؛ در منطقه، در کشور؛ بعضی به خاطر اسلام، بعضی به خاطر زبان، بعضی به خاطر مذهب شیعه؛ اینها عمق راهبردی کشور هستند.» مؤسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک سپس در طول این کتاب ۲۱۷ صفحهای توضیح میدهد که چگونه ایران به کمک شبکهای گسترده از نیروهای نیابتی موفق شده تا علاوه بر تعمیق نفوذ خود در خاورمیانه، در رقابت استراتژیک مقابل نزدیکترین رقیبش یعنی رژیم سعودی نیز به برتری دست یابد. کتاب از یک «مقدمه» در ابتدا، یک «نتیجهگیری» در انتها و شش فصل تشکیل شده است که عناوین آنها عبارتند از: «مقصود استراتژیک تهران»، «حزبالله لبنان»، «سوریه»، «عراق»، «یمن» و «بحرین، عربستان سعودی و کویت». آنچه در ادامه میآید، خلاصهای از مهمترین نکات فصل اول کتاب است.
رهبریِ انقلابی: عامل ثبات دکترین ایران موفقترین بازیگر منطقهای در عصر حاضر
۱۹ مارس ۲۰۰۳، موشکهای کروز آمریکایی به بغداد اصابت کردند و پس از آن مجموعهای از حملات پرقدرت و دقیق آغاز شد. در عرض سه هفته، ائتلاف بینالمللی به رهبری آمریکا پایتخت عراق را اشغال کرد و عملاً رژیمی را سرنگون کرد که ایران در جنگ هشتساله نتوانسته بود آن را ساقط کند. در عرض تنها چند ماه، ایران مراحل اولیه یک استراتژی تهاجمی جنگ ترکیبی را برای ناکام گذاشتن اهداف آمریکا در عراق اجرا کرد و همزمان تلاش نمود تا معادلات سیاسی عراق را به نفع جمهوری اسلامی تغییر دهد. این عملیات مبتنی بر دکترین نظامیای بود که به ضعف نیروی نظامی متعارف ایران اذعان داشت و از رویارویی مستقیم با دشمنان قدرتمند خودداری میکرد. این دکترین همچنین از انجام عملیاتهایی که ممکن بود تلفات سنگین به دنبال داشته باشد اجتناب میکرد و در عوض روی استفاده از نیروهای غیرمتعارف و نیابتی تمرکز داشت.
استراتژی منطقهای ایران تکیه بر شرکا و نیروهای نیابتی به جای استفاده از قدرت مستقیم نظامی است
عراق: تهران با تکیه بر خطوط لجستیکی نامحدودش گروه نسبتاً مجربی از نیروهای عراقی تحت حمایت و مستقر در ایران را به این کشور فرستاد و اولین گروه شبهنظامی خارجی خود پس از حزبالله لبنان را ایجاد کرد. فناوریهای نظامیای که ایران برای تقویت این شبهنظامیان در اختیار آنها گذاشت به طور ویژهای علیه نیروهای نظامی غربی طراحی شده و مرگبار بودند. تا سال ۲۰۱۱، نیروها و متحدان سیاسی ایران در عراق ریشه دوانده بودند و جامعه جهانی هم نفوذ تهران در این کشور را به رسمیت شناخته بود.
سوریه: بحران سال ۲۰۱۱ در سوریه، ایران را با تهدیدی جدی مواجه کرد: از دست رفتن تنها متحد دولتیاش و همچنین ساختار لجستیکی لازم برای تأمین حزبالله لبنان. علاوه بر این، سطح بالای درگیریها در جنگ داخلی سوریه، دکترین نظامیای را به چالش کشید که برای درگیری سطح پایین طراحی شده بود. با این حال، باز هم وجود یک کانال لجستیکی نامحدود در قالب یک «پل هوایی»، دسترسی نزدیک به نیروهای نیابتی، و عدم ممانعت غربیها از دخالت ایران در سوریه در دوران تعامل دیپلماتیک در مورد مسائل هستهای، به تهران زمان کافی را داد تا بتواند استراتژیای را شکل دهد که در عین دستیابی به اهداف، اصول اساسی دکترین ایران را هم به چالش نکشد.
یمن: تسلط غیرمنتظره انصارالله بر صنعا، پایتخت یمن، در سال ۲۰۱۴ فرصتی برای ایران فراهم کرد تا برای اولین بار از زمان انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ به عربستان و امارات خسارت وارد کند. تهران که دیگر به عدم واکنش غربیها به مداخلاتش عادت کرده بود، احتمالاً مناقشه یمن را همچنین فرصتی برای گسترش نفوذش در جنوب دریای سرخ میدانست. با این حال، مداخله در این درگیری آسان نمیبود. تهران در آن مقطع نمیتوانست تمرکزش را از سوریه بردارد؛ تأسیس کانال لجستیکی از ایران تا یمن هم دشوار بود. با همه اینها، یک بار دیگر، کانال لجستیکی نامحدود (اگرچه با کارآمدی کمتر) و عدم مخالفت بینالمللی سرانجام ایران را قادر ساخت تا [به ادعای این اندیشکده انگلیسی]مستشار، بودجه، فناوری پیشرفته موشکهای بالستیک، پهپادهای مسلح و قایقهای انفجاری کنترل از راه دور در اختیار انصارالله قرار دهد، تحولی که ورق جنگ را به طور قابلتوجهی برگرداند.
تا سال ۲۰۱۹، نفوذ جمهوری اسلامی در عراق، لبنان، سوریه و یمن تبدیل به واقعیت جدید در منطقهای شده بود که رهبران آن (از جمله در خود تهران) تا مدتی قبل چنین واقعیتی برایشان غیرقابلتصور بود. ایران توانسته بود با استفاده از یک شبکه فراملی شبهنظامیان شیعه به این موفقیتها دست یابد که بهرغم وجود درجات مختلف مهارت و دیسیپلین قادر به جنگ بودند و علیه دشمنان متفاوت ایران در جبهههای جدا از هم به طور همزمان مبارزه میکردند. هیچ کشور دیگری در عصر مدرن به اندازه ایران در درگیریهای منطقهای فعال، و چهبسا کارآمد، نبوده است. یک عامل مهم در ثبات دکترین جمهوری اسلامی، ثبات قدمِ رهبریِ انقلابی آن است. آیتالله علی خامنهای، رهبر عالی ایران، از سال ۱۹۸۹ تا کنون پاسدار نهایی موضع استراتژیک ایران بوده و در رأس امور در عناصر امنیتی کشورش مقامات ارشدی را منصوب کرده که به آنها در داشتن دیدگاه مشابه با خودش اعتماد دارد. به همین ترتیب، مقامات نظامی ایران هم غالباً برای دورههای طولانی در سِمت خود باقی میمانند. تعداد معدودی از دشمنان ایران هستند که این سطح از ثبات در رهبری را داشته باشند.
ثبات مواضع رهبری در جمهوری اسلامی موجب دلگرمی و اعتماد متحدان ایران است
نقش نیروی قدس و قاسم سلیمانی
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که ۲۲ آوریل ۱۹۷۹ [دوم اردیبهشت ۱۳۵۸] توسط آیتالله روحالله خمینی تأسیس شده بود، نهایتاً تبدیل به مهمترین بازیگر تدافعی و تهاجمی ایران تبدیل شد. این نهاد که با ارزشهای اجتماعی-سیاسی رهبری انقلاب همراستا بود، همچنین موظف شد تا از جنبشهای آزادیخواه و مسلمانان مظلوم در خارج از ایران حمایت کند.
مأموریت حمایت از جنبشهای انقلابی در سپاه پاسداران به زیرمجموعهای تحت عنوان «نیروی قدس» سپرده شد؛ نیرویی نامتعارف که طی سالهای ابتدایی جنگ با عراق از دل یگانهای اطلاعاتی و عملیات ویژه و با هدف حضور در درگیریهای فرامرزی با سطح پایین در حمایت از مسلمانان مظلوم تشکیل شده بود.
این نیرو در دوره فرماندهی سرتیپ «احمد وحیدی» (اولین فرمانده نیروی قدس) خود را برای عملیات در افغانستان، آفریقا، آسیا، آسیای مرکزی، عراق، لبنان، آمریکای لاتین و شبهجزیره عربستان آماده کرد. همچنین حدود ۲۰ پایگاه آموزش نظامی در داخل ایران و همچنین پایگاههایی در لبنان و نهایتاً سودان تأسیس نمود. به علاوه، ایجاد یک بخش مختص تأمین لجستیک موجب شد تا این نیرو بتواند اقدام به انتقال محرمانه تسلیحات به صورت بینالمللی کند. نیروی قدس انعطافپذیری ایدئولوژیک دارد و از گروههایی حمایت میکند که آنها را عضو «محور مقاومت» تلقی نماید و حاضرند با دشمنان ایران مقابله و نفوذ منطقهای تهران را تعمیق کنند.
حوالی سال ۱۹۹۸ بود که وحیدی به وزارت دفاع رفت و قاسم سلیمانی (آن زمان «سرتیپ» قاسم سلیمانی) جایگزین او شد. سلیمانی ماه مارس سال ۱۹۵۷ [اسفند ۱۳۳۵]در خانوادهای کشاورز در شرق ایران به دنیا آمد و در سن ۱۳ سالگی به دنبال کار، خانه را ترک کرد و در سازمان آب کرمان مشغول به کار شد.
اولین نقش سلیمانی در جنگ با عراق هم تضمین رسیدن منابع آبی به دست سربازان خط مقدم بود. با این حال، با توجه به تلفات فرماندهان ایرانی در جنگ، به جبهههای نبرد اعزام شد و آنجا اگرچه آموزش نظامی (و حتی آموزش تحصیلی رسمی) ندیده بود، اما پیشرفت کرد و به شجاعت شهرت یافت.
پس از جنگ فرمانده بخشی از سپاه پاسداران شد که مسئولیتش سرکوب شورشها و مبارزه با قاچاق مواد مخدر در مرزهای شرقی ایران بود. سلیمانی در همین دوره روابط نیروی قدس با حزبالله لبنان را حفظ کرد و پایگاههای آموزشی در لبنان و سودان را نیز گسترش داد.
عراق: حمله آمریکا به عراق با تشدید فعالیتهای نیروی قدس در این کشور همراه بود، تا جایی که بین سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ مقامات عراقی نقش پیامرسان میان قاسم سلیمانی و «دیوید پترائوس» فرمانده وقت آمریکا در عراق را ایفا میکردند. از جمله، یکی از پیامهایی که سلیمانی برای پترائوس ارسال کرد این بود: «ژنرال پترائوس، باید بدانید که من، قاسم سلیمانی، سیاست ایران درباره عراق، لبنان، غزه و افغانستان را کنترل میکنم. واقعیتش را بخواهید سفیر [ایران]در بغداد یکی از اعضای نیروی قدس است. فردی که جایگزین او خواهد شد هم یکی از اعضای نیروی قدس است.» تا سال ۲۰۱۱، تهران به هدف استراتژیک خود یعنی «تبدیل عراق به کشوری باثبات بدون تهدید نظامی برای ایران» دست پیدا کرده بود. یکی از چالشهای مهم پیش روی ایران در عراق، پیدایش داعش در سال ۲۰۱۴ بود که سلیمانی را وادار به ایفای نقشی پررنگتر در این کشور کرد.
ایران در واکنش به این تهدید قویاً از تشکیل حشدالشعبی حمایت کرد تا کارآمدی نیروهای شبهنظامی عراق را تقویت کند. در حال حاضر نیز نفوذ چشمگیر ایران هم در عراق و هم در عناصر شیعی در این کشور به قوت خود باقی است.
سوریه: پس از موج بهار عربی و پیدایش داعش، رفتهرفته به نظر میرسید جنگ داخلی در سوریه نیز حکومت بشار اسد را به پایان عمر خود رسانده باشد. جنگ سوریه آزمون مهمی برای دکترین نظامی خارجی ایران و دقیقاً نقطه مقابل میدان نبرد در عراق بود.
سلیمانی در عراق باید نیروهای مختلف شبهنظامی را برای مقابله با ارتش متعارف آمریکا بسیج میکردند، اما در سوریه باید ارتش متعارف بشار اسد را برای مبارزه با شورشیان چندملیتی تحت حمایت آمریکا تقویت و سازماندهی میکرد. پل هوایی میان ایران و سوریه نقش مهمی در موفقیت نیروی قدس در جبهه سوریه داشت و به انتقال مستشار، تجهیزات، تسلیحات و نیروهای نظامی کمک کرد. نهایتاً در حالی که به نظر میرسید سقوط حکومت اسد فقط دیر یا زود دارد.
قاسم سلیمانی با طراحی دفاعی ارتش سوریه، ساختاربندی نیروهای شبهنظامی این کشور، افزایش شمار نیروهای حزبالله و شبهنظامیان عراقی، و محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران، با آغاز یک عملیات گسترده دیپلماتیک در محکومیت دخالتهای آمریکا و کشورهای عربی سُنی در سوریه ورق جنگ را برگرداندند.
پس از آن، دخالت روسیه در سوریه، که از سال ۲۰۱۵ آغاز شد، عامل تعیینکنندهای در پس گرفتن اراضی اشغالی از شورشیان بود و روابط تهران-مسکو را نیز تقویت کرد. از اواخر سال ۲۰۱۶ (و تسلط دولت سوریه بر حلب) به بعد اگرچه درگیریها همچنان ادامه داشت، اما به نظر میرسید حکومت اسد از مهلکه جان سالم به در خواهد برد.
همچنین حملات موشکی ایران علیه داعش در سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ علاوه بر گذر از آسمان عراق و اثبات نفوذ تهران در این کشور، قدرت موشکی ایران را به رخ اسرائیل و دولتهای سنی منطقه خلیج فارس کشید.
یمن: انصارالله یمن از اولین روزهای انقلاب اسلامی در ایران با تهران رابطه خوبی داشتند، اما این رابطه هیچگاه برای هیچیک از دو طرف، اولویت اصلی محسوب نمیشود؛ تا سال ۲۰۱۱، زمانی که دولت یمن نشانههای فروپاشی را از خود نشان داد. نقطه عطف این روابط ۲۱ سپتامبر ۲۰۱۴ [۳۰ شهریور ۱۳۹۰]بود، وقتی انصارالله توسط کنترل صنعا، پایتخت یمن، را به دست بگیرد و سپس بندر عدن را در اختیار بگیرد. عربستان و امارات به سرعت ائتلافی تشکیل دادند تا دولت سابق یمن را دوباره به قدرت برگردانند.
ایران اولویتهای مهمتری در عراق و سوریه داشت، اما در عین حال متوجه بود که این درگیری فرصتی برای ضربه زدن به ریاض و چهبسا به دست آوردن شریکی است که بتواند کنترل نیابی بر جنوب دریای سرخ و تنگه استراتژیک بابالمندب را در اختیار تهران بگذارد.
کنترل ایران بر این تنگه در کنار تنگه هرمز به جمهوری اسلامی اجازه میداد تا هر اقدامی از جانب آمریکا را با تهدید نامتقارن علیه محمولههای انرژی و تجاری جهان پاسخ بدهد. بهرغم موفقیتهای ایران در یمن، از آنجایی که ایران در آن نزدیکی متحدان زیادی نداشت، روابط با انصارالله برای تهران دشوار بود. با این وجود و با توجه به دشمنی عمیق انصارالله با عربستان و غرب، خیلی زود مشخص شد که ایران میتواند با هزینهای اندک شامل [به ادعای اندیشکده مؤسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک]اعزام تعداد محدودی مستشار و سلاح، آموزش نیروهای انصارالله در یمن و ایران، و ارائه بودجه کافی برای جلب حمایت از انصارالله در میان قبایل یمنی، میتواند به تضعیف سعودیها ادامه دهد.
پیشرفت تدریجی ظرفیتهای موشکی و پهپادی انصارالله و شباهتهای چشمگیر و روابط نزدیک این سازمان با حزبالله حکایت از آن دارد که ایران تا اندازهای در ایجاد یک حزبالله دیگر موفق عمل کرده است. همچنین حملات انصارالله به شناورها، نفتکشها و پایگاههای نفتی سعودی، اماراتی و حتی (شناورهای) آمریکایی، به علاوه شلیک موشکهای انصارالله به سوی جده، سپس ریاض، پایتخت عربستان، و بالأخره کاخ ملک سلمان در این شهر، سعودیها و اماراتیها را متقاعد کرده که تهران به دنبال تشکیل یک پایگاه موشکی و پهپادی علیه آنهاست، همانگونه که از سال ۲۰۰۶ به این سو پایگاهی در لبنان علیه اسرائیل ایجاد کرده است. جمهوری اسلامی در یمن هم دقیقاً مانند عراق توانسته نه تنها در قالب یک درگیری به دشمنان خود ضربه بزند، بلکه از همان درگیری برای خدشهدار کردن اعتبار بینالمللی دشمنش استفاده نماید.
دلایل موفقیت دکترین نظامی ایران در منطقه
موفقیت دکترین نظامی ایران در منطقه ریشه در دلایل و عواملی دارد که در زیر آمدهاند.
اجرای پایدار تکنیکهای جنگ ترکیبی: در حالی که موفقیت منطقهای ایران به هیچ عنوان از قبل تضمینشده نبوده، این کشور توانسته با خودداری از اعزام نیروهای پرشمار به درگیریهای منطقه، خود را از خطرات مداخله بیش از حد گسترده در امان نگه دارد. عناصر اصلی دخالت ایران در درگیریهای منطقهای از این قرارند:
اعزام اعضای ارشد نیروی قدس به عنوان مستشار
حمایت مالی، مادی، ارتباطاتی و سایبری
آموزش شبهنظامیان ثالث به صورت محلی و در ایران
اعزام شمار اندکی از نیروهای متخصص سپاه پاسداران و حزبالله لبنان
ارائه تسلیحات پیشرفته و متناسب با همان میدان جنگ خاص
دخالت تدریجی عناصر ایرانی غیر از سپاه پاسداران؛ مثلاً ارتش، وزارت خارجه و سایر وزارتخانههای غیرنظامی
تبدیل گروههای شبهنظامی به سازمانهای حزباللهمانند با نقشهای امنیتی و سیاسی محلی تحت نفوذ ایران
استفاده از پتانسیل قدرت نرم
صرف هزینههای مالی: در حالی که درگیریهایی که ایران در آنها دخالت میکند، نیازمند هزینههای گزاف جانی هستند، اما تهران اعزام پرسنل به این درگیریها را محدود کرده و به جای آن از منابع مالیاش استفاده میکند.
هزینههای مالی و مادی ایران شامل پرداخت مستقیم به نیروهای نیابتی، ارسال نفت، انتقال تسلیحات و تجهیزات، و آموزش شبهنظامیان میشود. اگرچه تخمینهای مختلفی درباره هزینههای ایران در درگیریهای منطقهای وجود دارد، اما میزان دقیق این ارقام مشخص نیست و همچنین نمیتوان ارزیابی کرد که چه مقدار از هزینههای ایران فوراً پرداخت میشود و چه مقدار از این هزینهها در قالب تجهیزات و تسلیحاتی است که پیشاپیش تولید شده و صرفاً به فراخور وضعیت به میدانهای نبرد ارسال میشود.
تکیه بر طرفهای ثالث برای جنگ: نیروی قدس از سال ۲۰۰۳ به این سو سپاه ورزیده و میداندیدهای از نیروهای شبهنظامی شیعه و گاهاً سنی را ایجاد یا حمایت، تسلیح، تأمین مالی، اعزام و تربیت کرده است که شمار آنها ممکن است حتی تا ۲۰۰ هزار نفر هم باشد. تهران سطوح متفاوتی از روابط را با شرکای شبهنظامی خود دارد؛ برخی از آنها صرفاً در رفتارهایشان از ایران تأثیر میپذیرند، برخی منافع مشترکی با تهران دارند، و برخی تحت نفوذ دائمی جمهوری اسلامی هستند.
با این حال، وجود عناصر سُنی در میان این نیروها نشان میدهد که انگیزهها و منافع ژئوپلتیک هم بر رابطه ایران با شرکایش تأثیرگذار هستند. در عین حال، وفاداری این نیروها به ایران تا الآن برای تحقق اهداف منطقهای تهران و مبارزه با دشمنان جمهوری اسلامی کافی بوده است.
اتخاذ یک سیاست خارجی راسخ: علاوه بر خستگی جامعه جهانی از بحرانهای بینالمللی، وجود اولویتهای مختلف، بیمیلی آمریکا به دخالت در منطقه و نقش روسیه در وتوی قطعنامههای سازمان ملل، تهران نیز به صراحت اراده خود در بهکارگیری سیاست خارجی برای استفاده از شکافهای بینالمللی را نشان داده است. این سیاست خارجی توسط رهبر عالی ایران مدیریت میشود، اما اجرای آن عمدتاً به عهده دو نفر است: قاسم سلیمانی که مستقیماً با رؤسایجمهور عراق، سوریه و روسیه رابطه برقرار کرده و محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران که روی ارتباط با جامعه جهانی در سطح گستردهتر تمرکز دارد. هر دوی این افراد، بهرغم تفاوت در سبک و شخصیت، ویژگیهای مشترکی دارند که از این قرارند:
هر دو نماد نسل آینده رهبران ایران هستند: راسخ، عملگرا و متعهد به اصول انقلاب. حاضر نیستند درباره نقش ایران به عنوان قدرت مطلق منطقه کوتاه بیایند و متعهدند که محور مقاومت را علیه اسرائیل حفظ کنند و بر لزوم خروج آمریکا از منطقه تأکید نمایند.
هر کدام اتکا به حامیان قدرتمندی دارند. روابط سلیمانی با رهبر عالی و همینطور روابط ظریف با پرزیدنت روحانی بر هیچکس پوشیده نیستند.
هر دو جایگاهشان را تا اندازهای مدیون دوران طولانی خدمتشان هستند. سلیمانی از سال ۱۹۹۸ فرماندهی نیروی قدس را به عهده داشته و تجربه برخورد با معضلات در افغانستان و کردستان را دارد و ظریف پیش از انتصاب به وزارت خارجه در سال ۲۰۱۳ تجربه تعامل با مقامات آمریکایی و سابقه طولانیمدت در سازمان ملل را دارد.
هر دو موقعیتشان را پس از تصمیمات مهم سیاست خارجی در دولت آمریکا به دست آوردهاند. سلیمانی پس از حمله آمریکا به عراق در دنیای نظامی شناخته شد. ظریف هم طی مذاکرات بر سر برنامه جامع اقدام مشترک تجربه بیسابقهای را در تعامل با رهبران چین، روسیه، آمریکا و اروپا کسب کرد.
هر دو با غرب ارتباط داشتهاند. سلیمانی اگرچه رابطه مستقیم با غربیها را رد میکند، اما دستکم از طریق میانجی با آمریکاییها همکاری [یا هماهنگی عملیاتی]کرده است. ظریف هم با استفاده از مذاکرات هستهای، رابطه کاری محکمی با وزیر خارجه آمریکا و سایر مقامات ارشد بینالمللی برقرار کرد.
هر دو از تمایل غرب به مذاکره در مواقع ضعف یا اضطرار ژئوپلتیک استفاده کردهاند. به عنوان نمونه، سلیمانی پیش از حملات آمریکا به عراق و افغانستان با آمریکاییها به طور غیرمستقیم پیام ردوبدل کرد. ظریف هم پیش از حملات آمریکا، پس از تشدید تحریمها و همزمان با نزدیک شدن حکومت اسد به سقوط همین کار را انجام داده است.
هر دو در استفاده از رسانهها و شبکههای اجتماعی مهارت دارند. سلیمانی در شبکههای اجتماعی سخنرانیهای ضدغربی میکند که به شدت پخش میشوند. ظریف هم مرتباً با رسانههای غربی مصاحبه میکند و در شبکههای مجازی حضور فعال دارد.
دکترین جنگی ایران در دوران صلح
دخالتهای منطقهای ایران موجب محک خوردن دکترین نظامی خارجیای شدهاند که روی تکنیکهای جنگ ترکیبی و همکاری با بازیگران دولتی و وابسته به دولت تأکید دارد. شماری از پرسنل نظامی ایران در جنگهای دشوار و چندینسالهای حضور داشتهاند که معتقدند در آنها نه تنها به اهداف استراتژیک جمهوری اسلامی دست پیدا کردهاند، بلکه این موفقیتها را با هزینه کشورهای عربی منطقه، اسرائیل و آمریکا به دست آوردهاند.
همین اعتمادبهنفس احتمالاً سرلوحه مدیریت تهران درباره درگیریهای آینده قرار خواهد گرفت. درگیریها در سوریه و یمن با نقطه پایان فاصله زیادی دارند، اما همزمان با کاهش سطح این درگیریها ایران با چالشهای مختلفی مواجه خواهد شد. نیروهای نیابتی تهران در جایگاه قدرتمندی قرار دارند که میتوانند از آن برای دفاع از منافع ایران استفاده کنند و جامعه جهانی هنوز استراتژی مناسبتی تدوین نکرده است که بتواند نیروهای شبهنظامی تحت امر تهران را منحل کند. با این وجود، یکی از چالشهای پیش روی ایران، تأمین منابع کافی برای بازسازی پساجنگ در کشورهایی است در آنها حضور دارد. اگر تهران موفق به حل این چالش نشود، نفوذ در این کشورها رو به کاهش خواهد گذاشت و فضا برای قدرتهای خارجی دیگر باز خواهد کرد.
دکترین نظامی ایران نفوذ بیسابقهای را در دورهای از درگیریهای بیسابقه برای تهران به دنبال داشته است. توانایی این دکترین در به بار آوردن نتایج چشمگیر برای تهران در دوران صلح، آنگونه که در لبنان شاهد بودهایم، در سوریه و کشورهای دیگر در بوته آزمایش قرار خواهد گرفت.
منبع:مشرق
انتهای پیام/ 900