به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس، «حبیب احمدزاده» در یادداشتی نوشت: نمیدانم چندمین روز سیل در خوزستان بود که دیگر همه متوجه وخامت روبه تزاید اوضاع شده بودند. در شادگان بودیم و هر دقیقه آب بالا و بالاتر میآمد. با گروه جشنواره دانشآموزی روستا به روستا میرفتیم تا بتوانیم با حضور هنرمندان و پخش عروسک و گرفتن جشنهایی کوچک در حد و اندازه هر ده، به بچههای روستایی روحیه دهیم که غروبی گفتند حاج قاسم در راه است. آقای شوشتری از ستاد عتبات خوزستان و اقا مکی دبیر جشنواره خودمان خودجوش خانهای پیدا کردند و وقتی او رسید این دو رفیقمان برای تهیه مختصر شامی همراه با صاحبخانه بیرون رفتند و به سردار گفتم که دوستان برمیگردند و شما حتما امشب شام اینجا مهمان هستید. که ایشان با لحن معترضانه و محجوبانهای اعلام کرد که ما واقعا راضی به زحمت نیستیم، من هم به شوخی جواب دادم فعلا که زحمت دادید، دیگه نمیشه کاریش کرد! خندید و گفت راست میگی، این چه حرفی بود که زدم و سری تکان داد و نشست.
از همان لحظه اول رفتارشان با جوانان بومی و روستایی و افراد تازهوارد کاملا به چشم میخورد. خودشان بلند شده و به طرفشان رفته و با آنان چاق سلامتی کرده و آنها را در کنار خود مینشاندند و از احوالاتشان ریز و درشت میپرسیدند.
در این هنگام ابومهدی مهندس هم وارد و جمعشان تکمیل شد. نماز را همگی پشت سر ابومهدی خواندیم. و بعد با سادگی و بدون توجه به بزرگی یا کوچکی یا رتبه و جایگاه به دیوار هال منزل تکیه زده و سفره انداختیم. سردار هم با ذکر نام همه را بر سر سفره خواند و عجیبتر آنکه برای نیروهای همراهش لقمه میگرفت و به دستشان میداد!
تلفنم زنگ خورد، خانم کارگردان معروفی بود که تحت تاثیر احساسات و شایعات فضای مجازی میگفت که چهجورغیرت افراد محلی قبول میکند که نیروهای عراقی وسط زن و بچه آنان باشند. گفتم فلانی ما هشت سال با ارتش عراق جنگیدیم و میدانیم چه جور از ناموسمان دفاع کنیم و در ضمن اینها که به کمک آمدهاند در زمان جنگ هم کنار ما با همان بهقول شما ارتش صدام در جنگ بودند! چند لحظه بعد دوباره گوشی زنگ خورد، ایندفعه همسر یکی از کارگردانان معروف سینما بود که میپرسید: شنیدم حشدالشعبی با تانک در حال اشغال خوزستان است و حتی وارد شادگان شده، راست است؟ نگاهی به صورت آرام و درحال غذاخوردن ابومهدی کردم و به خانمِ دوستم گفتم آخه این همه نقطه سوقالجیشی در خوزستان، جا قحطی است که کسی بخواهد بهجای مثلا آبادان و یا اهواز، شادگان را بگیرد؟ انشاالله خدمتتان زنگ میزنم، بعد از شام، قضیه تلفن را به ابومهدی گفتم خندید و گفت هرکس جز لودر و بیلمکانیکی چیزی همراه ما دید، غنیمت بگیرد و آهناش را بفروشد و خرج سیلزدهها بکند! زمان داعش ملت ایران خالصانه و بیتوقع کمک ملت عراق کردند، الان که در کشور شما سیل آمده هم ما احساس وظیفه کردیم برای جبران قسمت کوتاهی از محبتهایتان به کمک بیاییم.
البته ما فقط وسایل مهندسی آوردهایم برای کمک به جلوگیری از پیشرفت سیل و گروه بهداری برای اینکه امراض بومی ما با منطقه شما یکی است و پزشک و پرستار ما عرب زبان است و راحتتر با مردم عربزبان شادگان و سوسنگرد ارتباط برقرار میکند.
گوشی را به سمتاش گرفته و عرض کردم همینها را با ذکر نام همسر آن کارگردان بگوید تا تصویربرداری و برایش ارسال کنم، خندید و با تعجب پرسید صحبت کنم؟ چشم، بعد با همان شیرینی لهجه عربی، به فارسی سلامی دوستانه به خانم آن طرف خط کرد و مانند آنکه باخواهرش صحبت میکند بسیار صمیمی و دلسوزانه همه چیز را برایش توضیح داد. فیلم را با این عنوان برای آن خانم ارسال کردم: «سخنرانی تکی ابومهندس رهبر حشدالشعبی برای هموطنی دلنگران از سقوط شهر فوقسری و استراتژیک شادگان به دست عراقیها، درست سیوخوردهای سال پس از اتمام جنگ تحمیلی!»
پس از لحظاتی شکلک صورتکهای تعجب بهجای جواب، صفحه خانم موردنظر را پرکرد!
پس از اندکی استراحت نشسته، حاجقاسم به نیروهایش گفت ما که با اینهمه نیرو درست نیست مزاحم صاحبخانه باشیم، پس عزیزان حرکت! که بعدا مشخص شد پس از ساعتها بازدید و فعالیت در مناطق مصیبتدیده در پایگاه بسیج مسجد کوچکی در همان محل، شبانه اطراق کردهاند.
فردا که کار شروع شد تازه متوجه ورود دهها دستگاه ادوات مهندسی دوستان عراقی شدیم. بیل مکانیکیهای آنان با لاستیکهای تیوپی برخلاف بیل مکانیکیهای معمولی و زنجیری ما میتوانستند که بهراحتی در آب وارد و به سهولت درون کانالها و پلهای زیر جاده را از حجم عظیم رسوبات سیل پاکسازی کنند. یعنی کار چند دهساعته و ناقص ادوات زنجیری ما را در عرض کمتر از یکساعت انجام میدادند و اینجوری حضور گروه مهندسی حشد الشعبی به جز در حل مشکلات بهداشتی و آذوقهای مردم، توانست از به زیر سیل رفتن و نیز تخریب جاده آبادان ماهشهر و ورود موج دوم سیل به شادگان و سوسنگرد و آبادان جلوگیری کند.
انتهای پیام/ 121