گروه فرهنگ و هنر دفاعپرسـ رسول حسنی؛ بسیاری از صاحبنظران حوزه فرهنگ اذعان دارند که هیچ جامعهای شکست نخواهد خورد، مگر آنکه به لحاظ فرهنگی مورد هجمه قرار بگیرد و فرهنگ جامعه با هر میزان قدمت و پشتوانه از بیرون مورد حمله قرار بگیرد و عواملی نیز از درون و بهآرامی آن را مانند سلولهای سرطانی بخراشد.
کشور ایران به دلایلی متحمل بیشترین هجمههای فرهنگی است؛ اول اینکه این کشور قدمت بسیار طولانی و چند هزارساله در حوزه تمدن و فرهنگسازی دارد، دوم اینکه در بهترین نقطه جغرافیایی و به تعبیری در موقعیتی سوقالجیشی قرار دارد و درنهایت با وقوع انقلاب اسلامی، ایران به کشوری تعیینکننده در جهان بدل شده است. همه این موارد باعث شده بیشترین هجمههای فرهنگی را متحمل شود. در این هجمهها نیز عوامل خارجی و داخلی نیز به یکمیزان تأثیرگذار هستند و به بیان بهتر یکدیگر را تقویت میکنند.
یکی از استراتژیکترین سیاستهای ضدفرهنگی غرب که وابسته به حضور قدرتمند عوامل فرهنگی داخلی است، بحث «سلبریتیسازی» است تا به اتکای آن بخشی از افکار عمومی و ذهنیت قسمتی از جامعه را در مواقع خاصی که کشور دچار التهاب میشود، مدیریت کنند. برنامهریزی برای اغتشاش و ایجاد فتنه از مهمترین وظایف سلبریتیهایی است که با صرف هزینههای مالی و زمان بسیار تربیت شدهاند.
میزان تأثیرگذاری سلبریتیها تا حدی است که حتی میتوانند بر رأی عامه مردم را تغییر دهند و یا در ایجاد شایعه و ناامنی روانی جامعه نقش داشته باشند. نمونه بارز این امر را میتوان در حادثه سقوط هواپیمای مسافربری اوکراینی مشاهده کرد. بسیاری از سلبریتیها بهمحض اینکه سپاه پاسداران مسئولیت حادثه را یکتنه پذیرفت و اعلام کرد بقیه نهادها و دستگاههای کشور در این حادثه دخیل نیستند. بهیکباره موجی از اعتراضات گسترده از سوی سلبریتیها علیه شهید سلیمانی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و حتی انقلاب اسلامی آغاز شد.
اگر سلبریتیها دغدغه مردم را داشتند، چرا از همان روز اول پیام تسلیت ندادند و مشخص شدن وضعیت عاملین این حادثه را مطالبه نکردند؟ و چرا نوع درخواست و پیامهای منتشر شده از سلبریتیها، همان ادبیات سیاستمداران غربی است؟ سلبریتیها درواقع سربازان جنگ نرم غرب هستند که با پولهای عوامل داخلی رشد کردهاند تا در شرایط خاصی وارد میدان شوند.
همه دیدیم که «مهناز افشار»، یکی از همان سلبریتیهای پرورشیافته در ایران چگونه با انتشار پیامهایی در فضای مجازی علیه ایران و انقلاب اسلامی و حتی ارزشهای دینی نظیر حج، عاشورا، پیادهروی اربعین و... در حال پیادهسازی سیاستهای ضد فرهنگی غرب بود. این مثلاً هنرمند ایرانی که شعار «ایران یجمعنا» را سر میداد، به شبکه mbc پیوست تا بیش از این آلت دست سرمایهدارن عربستان سعودی باشد.
مانند این بازیگر در ایران کم نیستند که جشنوارههای غربی با دادن جوایز ریز و درشتشان در سلبریتی شدن آنها نقشی اساسی داشتند. نمونه حضور سربازان جنگ نرم غرب علیه انقلاب اسلامی را در ایجاد موج انصراف از جشنوارههای فیلم، تئاتر و هنرهای تجسمی فجر نیز میبینیم؛ هنرمندانی که با سرمایههای انقلاب اسلامی و رسانههای وطن خود رشد کردهاند، حالا در اعتراض به اقدام سهوی سپاه پاسداران در جریان سقوط هواپیمای اوکراینی بیانیه صادر کرده و ضمن آن جشنواره فجر را تحریم میکنند. این اقدام عملاً مخالفت و تعارض با انقلاب اسلامی است.
نضج گرفتن شبکههای خانگی و وفور تولید سریالهای ضد فرهنگی که در تعارض کامل با فرهنگ اسلامی ایرانی است، علاوه بر عادیسازی مؤلفههای ضد فرهنگی سیاست سلبریتی سازی را پیمیگیرد تا با صرف پولهای بسیار چهرههایی را برای پیاده کردن اهداف خود در مواقعی که احساس نیاز میکنند، به میدان بفرستد. در این میان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که باید متولی اصلی فرهنگ در ایران اسلامی باشد، معلوم نیست به کدام دلیل موجه در این موضوع سکوت کرده است.
چگونه سلبریتیهای هنجارشکن میتوانند جشنوارههایی نظیر فجر را تحریم کنند اما وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نمیتواند چنین هنرمندان هنجارشکنی را تحریم کنند. مماشات با این قبیل هنرمندان نتیجهای ندارد جز اینکه ماجرای «گلشیفته فراهانی»، «مهناز افشار» و حتی «محسن مخملباف» تکرار شود.
بهتر این است در این شرایط حساس وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در اقدامی جوانمردانه نظیر آنچه سپاه انجام داد، تکلیف خود را با سلبریتیها و هنرمندان هنجارشکنی که نه درد دین دارند و نه درد وطن مشخص کند، تا در این شرایط نهتنها مردم بلکه اصحاب رسانه بدانند با مهمترین نهاد فرهنگی کشور یعنی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چگونه برخورد کنند.
انتهای پیام/ 161