تأملی بر کل‌نگری در تربیت اسلامی؛

تربیت اسلامی تلاشی در راستای تحول ربّانی انسان است

تربیت اسلامی تلاشی در راستای تحول ربّانی انسان است؛ یعنی انتقال جان آدمی از حیات حیوانی به حیات معقول و از حیات معقول به حیات الهی.
کد خبر: ۳۸۵۸۷۳
تاریخ انتشار: ۰۸ اسفند ۱۳۹۸ - ۲۱:۳۲ - 27February 2020

تربیت اسلامی تلاشی در راستای تحول ربّانی انسان استبه گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، متن زیر با عنوان تأملی بر کل‌نگری در تربیت اسلامی توسط «رضا محمدی چابکی» عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی به مناسبت روز امور تربیتی و تعلیم و تربیت اسلامی نگاشته شده است.

اگر تربیت تلاشی در راستای تحول ممکن و مطلوب آدمی باشد، شناخت مبدأ و مقصد این تحول می‌تواند مشمول صفاتی همچون دینی یا غیردینی شود.

به‌عبارتی، نوع نگاه به ماهیت انسان و غایت وجودش از منظری دینی یا غیردینی، شرط اتصاف تربیت به صفات دینی یا غیردینی است.

از این‌رو، «تربیت اسلامی» تلاشی در راستای تحول ربّانی انسان است؛ یعنی انتقال جان آدمی از حیات حیوانی به حیات معقول و از حیات معقول به حیات الهی. بر این اساس، صیرورت جان آدمی به‌سوی حیات طیبه الهی معرّف جریان مرکزی تربیت اسلامی است. با این حال، شرح چگونگی این صیرورت یا فرایند تربیت اسلامی همیشه یکی از چالش‌های مهم متفکران بوده است. بررسی پاسخ‌های گوناگون اندیشمندان تربیت دینی در جهان که برگرفته از آموزه‌ها و تجارب متنوع است، می‌تواند مقدمه مناسبی برای بحث باشد. این پاسخ‌ها ذیل پارادایم‌ها یا الگو‌های کلان تربیت دینی معرفی شده‌اند.

۱- پارادایم متن‌محور-الهیاتی (The Scriptural-Theological Paradigm):

این الگوی کلان تربیت دینی، بر متن مقدس متمرکز بوده و یادگیری خواندن و فهم متن، هدف اصلی آن به‌شمار می‌رود. در کشور ما نیز دیدگاه افرادی که بر آشنایی با روخوانی و روان‌خوانی و فهم اولیه متن قرآن تأکید دارند، ذیل این الگو قرار می‌گیرند.

۲- پارادایم پدیدارشناختی (The Phenomenological Paradigm):

بر اساس این الگو، دریافت و تفسیر هر فرد دیندار، محترم شمرده شده و دین خاصی مبنای تربیت دینی قرار نمی‌گیرد، بلکه تربیت دینی به آموزش ادیان فروکاسته شده و معلم موظف است دانش‌آموزان را با آموزه‌ها و احکام ادیان گوناگون آشنا کند. این الگو که ریشه در لیبرالیسم دینی دارد، در کشور‌های چندفرهنگی بسیار استفاده می‌شود. همچنین، این نوع آموزش به‌طور خاص در دانشکده‌های ادیان و مذاهب کاربرد دارد.

۳- پارادایم روان‌شناختی-تجربی (The Psychological-Experiential Paradigm):

این الگوی کلان مبتنی بر دیدگاهی است که تجربه دینی را زمینه و بنیاد دین‌شناسی افراد می‌داند. بر این اساس، زمینه‌سازی شکل‌گیری تجربه‌های دینی متربیان به‌کمک برنامه‌های معنوی (زیارتی و مناسک جمعی) مهم‌ترین اصل این الگوی تربیت دینی است. علاقه برخی مربیان به استفاده از اردو‌های زیارتی و اجرای برنامه‌های معنوی در ایام محرم و رمضان در کشور ما، ذیل این الگو می‌گنجد.

۴- فلسفی-فکری (The Philosophical-Conceptual Paradigm):

این الگوی کلان تربیت دینی، تأکید بسیاری بر فهم عقلانی و شکل‌گیری معرفت دینی در متربیان دارد. توانایی فهم و استدلال درباره آموزه‌های اعتقادی مهم‌ترین هدف تربیت دینی طبق این الگو است. به‌نظر می‌رسد برنامه‌درسی تعلیمات اسلامی در سال‌های اولیه پس از انقلاب اسلامی ایران، کاملاً مبتنی بر این تفکر طراحی شده و آموزه‌های اسلامی درباره توحید، نبوت، معاد، عدل الهی و امامت به‌طور مبسوط در کتاب‌های تعلیمات دینی دوره متوسطه گنجانده شده بودند.

۵- پارادایم اجتماعی-فرهنگی (The Socio-Cultural Paradigm):

بر اساس این الگو، نگاه اجتماعی به دین با هدف ایجاد یک جامعه مؤمنانه محور اساسی تربیت دینی است. در نتیجه، آموزه‌های اخلاقی برگرفته از دین و روند اصلاح رفتار فردی و اجتماعی در چارچوب دین بسیار مهم شمرده می‌شوند. در کشور ما، با وجود اندیشه‌های غنی اسلام درباره اهمیت شکل‌گیری جامعه اسلامی، برنامه‌های تربیتی جدّی در این باره طراحی و اجرا نمی‌شود.

۶- پارادایم تاریخی-سیاسی (The Historical-Political Paradigm):

تأکید اساسی این الگو، آشناسازی و تحکیم بنیان‌های تاریخی دین و آموزش مقابله با دشمنان بیرونی و جریان‌های انحرافی درونی است. به‌طور خاص، آشنایی با جریان‌های الحادی و تفکرات سکولار و القا هویتی سیاسی دینی به متربیان و برانگیختن آن‌ها برای کنش‌ورزی سیاسی مرتبط، از برنامه‌های اصلی این الگوی کلان تربیت دینی محسوب می‌شود.

با توجه به پارادایم‌های مذکور به‌نظر می‌رسد اغلب متفکران تربیت دینی صرفاً به یک جنبه از وجود انسان توجه داشته و موضوع تربیت دینی را به باور، معرفت، احساسات و عواطف، رفتار و عملکرد فردی یا روابط اجتماعی فرو کاسته‌اند؛ در صورتی که موضوع تربیت دینی، جان آدمی است که ابعاد گوناگونی دارد.

بر این اساس، تربیت اسلامی همان آموزش اسلام نیست. هرچند فراگیری آموزه‌ها و احکام اسلامی شرط لازم تربیت اسلامی محسوب می‌شود، اما شرط کافی نیست. یعنی نمی‌توان با این نوع آموزش انتظار داشت متربیان به اهداف غایی تربیت اسلامی دست‌یابند. چه‌بسیار افرادی که پس از سال‌ها فراگیری اندیشه‌های اسلامی به معاندان و مخالفان جدّی اسلام و جامعه مسلمین تبدیل شده‌اند.

همچنین، تربیت اسلامی همان تحول احساسی و عاطفی نسبت به اسلام نیست. هرچند از نظر برخی اندیشمندان، ایجاد پیوند‌های عاطفی کودکان با اسوه‌های دینی و افراد متدین جامعه و کسب تجربه‌های معنوی در دوران کودکی و نوجوانی می‌تواند مقدمه بسیار خوبی برای جذب و اعتماد متربی به آموزه‌های دینی و عمل به آن‌ها باشد، اما این مورد نیز شرط کافی محسوب نمی‌شود. اگر علایق و پیوند‌های عاطفی با فراگیری مستدل معارف، محکم و استوار نشود، دیر یا زود، جایگزین‌های عاطفی می‌توانند موجب گسست این پیوند‌ها بشوند.

علاوه بر این، تربیت اسلامی همان عادت بر انجام اعمال و مناسک اسلامی نیست. هرچند مناسک و عبادات اسلامی به‌عنوان ارکان و بنیاد‌های اساسی شناخته شده‌اند، اما عادت بر انجام آن‌ها و تحمیل و اجبار متربیان بر این اعمال، ثمره چندانی در تربیت اسلامی نخواهد داشت. عادت و مداومت بر رفتار‌هایی که معنا و اهمیت آن در شبکه اعتقادی هنوز مشخص نشده و انگیزه‌های درونی برای آن ایجاد نشده باشد، دوام نداشته و به‌زودی کنار گذاشته خواهند شد.

بر این اساس، برنامه‌های تربیت اسلامی هنگامی مفید فایده خواهد بود که از نگاه‌های فروکاستی دور مانده و به‌نحوی کل‌نگر مدنظر قرار گیرد. در این خصوص، علاوه بر توجه به تمام ابعاد وجودی آدمی (به‌لحاظ فردی و اجتماعی) ملاحظات مربوط به ویژگی‌های شخصیتی و تفاوت‌های فردی متربیان، مراحل گوناگون رشد آنها، زمینه‌ها و محیط‌های تربیت، و عوامل و موانع بیرونی متعدد نیز باید مدنظر قرار گیرد. همچنین، با توجه به تأثیر غیرمستقیم نهاد‌های گوناگون بر تربیت همچون فرهنگ، اقتصاد و سیاست، تربیت اسلامی را بایستی به‌مثابه شبکه‌ای پیچیده حاوی نظام‌های متنوع در سطوح و لایه‌های چندگانه ملاحظه کرد. بر همین اساس، تربیت انسان به‌عنوان محور اساسی تمام تلاش‌های دینی در سطوح گوناگون محسوب شده و در تمام برنامه‌ریزی‌های کلان جامعه باید بدان توجه شود.

با این حال، هنوز دیدگاه‌های متفاوتی درباره ضرورت و اهمیت برنامه‌های درسی تربیت اسلامی در نظام آموزش و پرورش رسمی و حتی نظام آموزش عالی کشورمان وجود دارد. هرچند بسیاری از اندیشمندان بر ضرورت برنامه‌های رسمی (به‌صورت خاص یا تلفیقی) تأکید دارند، اما برخی دیگر، نقش برنامه‌های غیررسمی و فوق‌برنامه‌ها را مهمتر دانسته و حتی بر لزوم خروج برنامه‌های تربیت اسلامی از نظام رسمی آموزش و پرورش رأی می‌دهند.

در این میان، اغلب اندیشمندان در اهمیت دوران کودکی و به‌طور خاص، نقش خانواده در تربیت اسلامی فرزندان، اتفاق نظر دارند. این در حالی است که مطالعات جدّی پیرامون برنامه‌های تربیت اوان کودکی (تاک) بر اساس آموزه‌های اسلامی به‌تازگی مدّنظر پژوهشگران و متفکران قرار گرفته است. با وجود این، خلأ پژوهشی درباره مطالعات راهبردی و میان‌رشته‌ای مفصل و مبسوط در حوزه تربیت اسلامی کاملاً مشهود است.

منبع: مهر

انتهای پیام/ 900

نظر شما
پربیننده ها