به گزارش خبرنگار دفاعپرس از خرم آباد، «داراب محمدی منش» یکم آذر ماه سال ۱۳۴۵ در روستای دم سرخ از توابع شهرستان کوهدشت، در خانواده ای مذهبی و کشاورز چشم به جهان گشود.
وی دوره ی طفولیتش را در کانون پر مهر و عطوفت خانواده سپری کرد. پس از گذشت هفت بهار از دفتر زندگیش، در دبستان روستا ثبت نام کرد. پنج سال بعد وقتی که دوره ی ابتدایی را پشت سر گذاشت، همراه با خانواده از روستا کوچ کرد و در شهرستان کوهدشت ساکن شد.
داراب در مدرسه راهنمایی شهید نواب صفوی این شهرستان مشغول تحصیل شد. هنوز دوره راهنمایی را به پایان نرسانیده بود که حضور در جبهه را بر تحصیل علم ترجیح داد و راهی مناطق عملیاتی شد تا از کشور و آیینش دفاع کند. در هفتم بهمن سال ۱۳۶۱ در منطقه فکه بر اثر اصابت گلوله از ناحیه ی پای راست و چپ مجروح جنگی شد.
این مجروحیت مانع حضورش در جبهه نشد و به محض بهبودی با عزمی راسخ تر لباس بسیجی پوشید و راهی سنگرهای دفاع در مناطق مورد هجوم دشمن شد.
وی در مراحل مختلف اعزام مدت بیست و دو ماه با لباس بسیجی در جبهه های نبرد حضور داشت، تا این که در سال ۶۵ ملبس به لباس سبز پاسداری شد و به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. «داراب» در پنجم خرداد سال 1367 تا ششم مرداد سال 1367 دوره آموزشی فرماندهای آتشبار را در مرکز آموزش پدافند هوایی نیروی زمینی (شهید قبادی) با موفقیت به پایان رساند.
در همان سال ازدواج کرد و صاحب یک فرزند دختر شد. ایشان در سال ۱۳۷۰ در آموزشگاه ایثارگران محبین موفق به اخذ گواهینامه سوم راهنمایی شد.
پس از اتمام جنگ بازهم به حراست از مرزهای جمهوری اسلامی پرداخت تا این که در ششم تیر سال 1371 در حین درگیری با منافقین کوردل در روستای حسن سالار شهرستان سقز به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
وصیت نامه شهید
به نام الله یاری دهنده ی روح الله و درهم کوبنده ی کاخ ستمگران.
در مکتب ما شهادت یک سفر عاشقانه است که نتیجه ی آن سعادت و رستگاری است. ما همگی به ندای «هل من ناصر ینصرنی امام حسین(ع)» جواب مثبت می دهیم.
خداوندا به ما قدرتی عطا فرما تا جانی را که به ما بخشید های، آن را به تو ببخشیم که معامله گری بهتر از تو پیدا نخواهد شد. یاران حسین (ع) مردانه جان خویش را فدای اسلام و قرآن کردند و با نیتی پاک از تمام وابستگی های این دنیای مادی دل بریدند.
من به شما برادران عزیزم توصیه می کنم، اگر شهید شدم، سلاحم را به دوش بگیرید و راهم را ادامه دهید. از خون شهدای اسلام پاسداری کنید. باشد، که با خون خود مشت محکمی بر دهن متجاوزان به کشور بزنیم و این نهال انقلاب اسلامی را با خون خود به ثمر برسانیم.
آری برادران عزیزم خوب حواستان را جمع کنید که یک موقع خدای نکرده هوای نفس بر شما غلبه نکند. هر قدم که برمیدارید برای رضای خدا باشد.
مادر جان تو شغل مادری و تربیت فرزندانت را به عنوان عبادتی بزرگ و تکلیف الهی می دانستی و در قبال آن خود را در برابر خدا مسئول میدیدی.
تو گویی با تمام وجودت باور داشتی که اگر بچه ی خوب به جامعه تحویل دهی، خیلی ارزش دارد. سعادت جامعه با تربیت درست بچه ها میسر می گردد.
مادرم تو در پیشگاه حق تعالی خیلی قرب و منزلت داری.
مادرم من همیشه خود را از این شرمنده میدانم که نتوانستم همه ی زحمات و محبت های شما را جبران نمایم. قول می دهم که با دعای خیر شما و به یاری خدا همیشه در صراط مستقیم قدم بردارم و به طور مسلم این از بزرگترین آرزوهای شما برای فرزندتان می باشد.
آری، به خدا قسم مادرم، کاری می کنم که روز قیامت شما را شفاعت کنم.
خواهر عزیزم شما مثل حضرت زینب (س) قلبی از فولاد داشته باشید، هیچ ضعف و سستی از خود نشان ندهید که دستاویزی برای منافقان کوردل باشد.
از شما می خواهم که برای من لباس سیاه نپوشید، گریه و زاری نکنید و هر وقت خواستید گریه کنید، برای رضای خدا گریه کنید.
من برای رضای خدا می جنگم و به شما توصیه می کنم که قرآن بخوانید و در جلسات و مراسم مذهبی شرکت کنید.
انتهای پیام/