به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، شهید محمدحسین بهشتی که به تعبیر امام راحل به تنهایی یک ملت بود، از شخصیتهای تراز نظام اسلامی بودد که متاسفانه در حساسترین مقطع از عمر انقلاب به دست منافقین به شهادت رسید.
حقیقت بهشتی، همان حقیقت انقلاب اسلامی است که دشمنان به خوبی آن را دریافته بودند و بهترین سرمایه نظام را هدف کینهورزی خود قرار دادند. آرا و اندیشههای شهید بهشتی نهفقط برای تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی که برای صدور و توسعه آن نیز از اهمیت بالایی برخودار است.
تعیین استراتژی امروز ایران اسلامی برای مواجه با دولتهای دیگر بدون شناخت بهشتی ممکن نیست با لااقل کامل نخواهد بود. شهید بهشتی بعد مهم از ابعاد انقلاب اسلامی است که نمیتوان آن را از قاموس آن حذف کرد.
متاسفانه آرای شهید بهشتی چنان که ضرورت امروز ما میطلبد مورد بررسی، تبیین و تحلیل قرار نگرفته است. در آستانه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر 1360 و در سلسله یادداشت «ملت بهشتی» سعی میشود در حد بضاعت به گوشهای از اندیشههای آن شهید مظلوم اشاره شود. باشد که گفتمان بهشتی در سطحی وسیعتر و با حضور اندیشمندان و صاحبنظران مطرح شود.
متن زیر از کتاب «آزادی، هرج و مرج، زورمداری» گرفته شده است که شامل مناظره «محمد حسینی بهشتی»، «حبیبالله پیمان»، «مهدی فتاپور» و «نورالدین کیانور» که توسط «بنیاد نشر آثار و اندیشههای آیت الله شهید دکتر بهشتی» و «نشر روزنه» منتشر شده است.
آزادی انقلابی
«بیشک در یک جامعه زنده، برخورد سالم و سازنده آراء و افکار، شرط زنده ماندن و پیشرفت کردن است. ما در طول مدت چندین ده سالهای که در رابطه با اسلام و مبارزه مسلمانان بر ضد هر گونه جباریت، سخن گفتهایم، یا نوشتهایم، یا بحث کردهایم، همیشه بر این نکته تکیه کردهایم که اسلام از نظر جهانبینی و ایدئولوژی، از نظر نظام عقیده و رفتاری، بر آزادی انسان تأکید دارد. حزب جمهوری اسلامی هم از آغاز که کلیات مرامنامهاش منتشر شد، از همان آغاز تأسیس حزب، این مطلب را تأکید کرد. در مقالات مفصلی که در شرح مواضع حزب منتشر شده، این مطلب را با تفصیل بیشتر بیان کردهایم.
آزادی در جهانبینی اسلام، انسان شدنی است مستمر و پویشی است خودآگاه، انتخابگر و خودساز. ما بر این چهار عنوان تأکید داریم. در جهانبینی اسلام، انسانْ شدن است؛ شدنی است مستمر. همواره یک شدن است؛ و پویش است؛ تلاش است.
پویشی است خودآگاه و انتخابگر. انتخاب کننده، و خودساز. در نهاد و نهانش، کششها، خواستها و انگیزههایی آفریده شده که او را به این حرکت و پویش خودساز وامی دارد و او بر اساس آگاهیهایی که در فطرتش زمینه دارد و در پرتو تجربه و عمل، بارور میشود و با قدرت گزینشی آزاد که به او داده شده جهت این پویش سازنده را آگاهانه و آزادانه برمیگزیند و در جهتی که خود انتخاب و اختیار کرده است، رشد میکند، جلو میرود و ساخته میشود. ویژگی اساسی انسان همین خودسازی و محیطسازی آگاهانه و آزادانه اوست.
ارزش او در همین است که میتواند آزادانه به راه خیر و فضیلت درآید، یا آزادانه به راه زشتی و شر و پستی و ناپاکی فروغلتد و این است آزمون بزرگی که در آن شرکت دارد. اصل در زندگی این انسان این است که آزاد بماند و این آزادی او محدود نگردد، مگر محدودیتهایی که اگر رعایت نشود، به آزادی واقعی خود او، یا به آزادی دیگران لطمه زند.
بهطور کلی، وقتی انسان دارای یک نظام بینشی فکری است، همه مسائل از اصول و ریشهها مایه میگیرد. اینکه ما مسلمانها همیشه در فرهنگمان» اصول دین» داشتهایم؛ البته حتی به آن معنای گستردهتر، فروع دین، به همین دلیل است که اسلام یک نظام عقیده و اندیشه و رفتار است؛ به هم پیوسته است. طبعاً وقتی میخواهیم درباره مقررات و قوانین و شکل و فُرم آزادیهای فردی و اجتماعی، در شکل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، هنری، و بهطور کلی آزادیهای رفتاری، بحث بکنیم، اگر بخواهیم از دیدگاه اسلام حرف بزنیم، باید به ریشه برویم.
ما گفتیم که از دیدگاه اسلام یکی از بزرگترین امتیازات انسان همین است که آزاد آفریده شده. آن چیزی که در آفرینش، در آن نقطه عطف و نقطه اوج، یعنی نقطه پیدایش انسان، به وجود آمد، این بود که یک موجود آگاه، خودآگاه، محیط آگاه، و آزاد و خودساز و محیطساز پدید آمد. خداوند انسان را طوری ساخت و به او مواهبی داد که در پرتو آن مواهب میتوانست خداگونه در طبیعت عمل کند. بنابراین، اولین مسأله این بود که او از اسارت و بردگی و بندگی طبیعت آزاد شد؛ البته نه آزادی مطلق، بلکه آزادی نسبی.
اولین مسأله این است که انسان از بردگی و بندگی طبیعت آزاد است. یعنی قوانین طبیعت بر موجودات دیگر حاکمیت مطلق، یا چیزی نزدیک به حاکمیت مطلق، دارد. ولی وقتی نوبت به انسان میرسد، انسان آن توان را دارد که طبیعت را هم رام و مهار کند؛ قوانین طبیعت را بشناسد، و ببیند چگونه میتواند در این گستره طبیعت حرکت کند تا همیشه محکوم این قوانین نباشد. البته انسان نمیتواند قوانین طبیعت را عوض کند.
اما انسان میتواند در میدان بسیار وسیعی چنان حرکت بکند که همواره اسیر و برده و محکوم این قوانین نباشد. در حقیقت خداوند به انسان این آزادی را داده که در پرتو آگاهی و در پرتو اِعمال آزادی بتواند خودش را، محیط زندگیِ مورد تمایل و خواست خودش را، از قلمرو یک قانون بیرون بیاورد و به قلمرو آن قانونی که دلخواه اوست ببرد.»
ادامه دارد...