نگاهی گذرا به زندگی شهید حسن خوراکیان؛

جهادگری که جواز شهادتش را از حضرت مهدی (عج) گرفت

جهادگر شهید حسن خوراکیان در فرازی از وصیت‌نامه خود آورده است: شب اربعين بود كه در عالم رويا امام عزيزم، حضرت مهدی (عج) را ديدم. به حضورشان رفتم و ايشان هديه‌ای به من دادند، من نمي‌دانم هديه‌ی امام چه بود ولي مي‌دانم هر چه از دوست رسد نيكوست مخصوصاً اگر اين هديه، فيض شهادت باشد.
کد خبر: ۴۰۲۳۵۴
تاریخ انتشار: ۰۲ تير ۱۳۹۹ - ۱۰:۰۹ - 22June 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از مشهد، شهید «حسن خوراکیان» در سال 1336 در شهر مشهد و در خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود و در دامان پدر و مادری پرورش یافت که بعدها دو فرزندشان مجتبی و حسن را در راه اهداف مقدس انقلاب اسلامی تقدیم کردند. آثار ایمان به معبود از همان اوان کودکی در چهره‌ی حسن نمایان بود.

هوش و استعداد سرشاری که حسن از آن برخوردار بود او را در تمام دوران تحصیل در زمره‌ی دانش آموزان نمونه و ممتاز مدرسه قرار می‌داد و به همین دلیل توانست با موفقیت در کنکور سراسری سال 1353 در رشته‌ی مکانیک دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شود. اما شش ماه بیشتر از ورود او به دانشگاه نگذشته بود که با توصیه‌ی یکی از اساتید و همچنین نیاز کشور به ویژه مناطق محروم به پزشک، از رشته مکانیک انصراف داده و تصمیم می‌گیرد دوباره در کنکور شرکت کند. سال بعد در رشته‌ی پزشکی دانشگاه ملی پذیرفته شد.

زندگی دانشجویی حسن در حجره‌ای در روستای درکه، که مربوط به یک مرغداری نیمه‌کاره بود سپری گردید. او علی رغم رفاه مالی که از آن برخوردار بود در مواقع بیکاری به کارگری سپری می‌شد و دستمزدش را در راه خدا انفاق می‌کرد. با این کار سعی می‌کرد رنج مردم محروم و زحمتکش دورانش را از یاد نبرده و با آن همدردی کند.

از آنجا که دوران دانشجویی‌ حسن همراه با مبارزات مردم مسلمان ایران علیه رژیم ستمشاهی پهلوی بود، او نیز دوشادوش انقلابیون با پخش نوارها و اعلامیه‌های حضرت امام (ره) انجام وظیفه می‌کرد. در همین راستا در برگزاری تظاهرات‌ها و بسیج مردم درکه نقش به سزایی داشت. در همین ایام در جریان آزادی آیت‌الله طالقانی به زندان افتاد. شهید حسن خوراکیان در روزهای پیروزی انقلاب اولین بار طناب را بر گردن مجسمه شاه در دانشگاه انداخت و آن را به زیر کشاند.

شهید خوراکیان با پیروزی انقلاب نیز دست از فعالیت و تلاش در راه خدا برنداشت و در قالب نیروهای جهاد سازندگی به مسجد سلیمان رفت و در آنجا مدرسه‌ای تأسیس کرد که امروز به نام خود او نامگذاری شده و در آنجا به فعالیت‌های فرهنگی پرداخت.

این جهادگر شهید در ادامه‌ی مبارزات اسلامی و انقلابی خود، در 13 آبان 1358 در فتح لانه جاسوسی که توسط دانشجویان پیرو خط امام صورت گرفت حضور داشت و جزو فعالان سیاسی و اصلی این تشکل دانشجویی بود.

دکتر حسن خوراکیان در تابستان 1359 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. با شروع جنگ تحمیلی به خرمشهر و سپس به آبادان رفت و در بیمارستان طالقانی این شهر به مداوای مجروحان پرداخت اما روح پرتلاطم و خستگی‌ناپذیر و همچنین شعله‌های فروزان عشق به شهادت در وجودش، سبب ‌شد که بیشتر اوقات در خط مقدم حضور داشته باشد. بارها به خانواده‌ خود گفته بود: «هرگاه پیش امام رضا رفتید بگویید چیزی که حسن می‌خواهد به او بدهد».

سرانجام حسن خوراکیان پس از 23 سال عمری که در راه رضای پروردگار سپری کرده بود در روز سه شنبه هفتم بهمن 1359 در جبهه ذوالفقاریه آبادان، در حالیکه مشغول مداوای مجروحان و مصدومان بود بر اثر اصابت ترکش خمپاره به آرزوی دیرینه‌اش رسید و به مقام والای شهادت نائل آمد.

وصیت‌نامه شهید

خدايا! از تو مي‌خواهم كه اگر شهادت را نصيبم كردی فقط و فقط به خاطر خودت و رضايت ذات مقدست باشد.

از تو می‌خواهم كه در لحظه‌ی مرگ، از تمام وابستگی‌ها جز وابستگی به خودت و از تمام عشق‌ها، جز عشق خودت و از تمام اميدها، به جز اميد به رحمتت آزادم سازی.

معبودم! از تو می‌خواهم كه هنگام جان دادن، مرا مشمول آيه‌ای كه بر زبان دوستت جاری كرده‌ای، قرار دهی كه «اللهم الرزقنا الشهاده خالصاً في سبيلك تحت رايه نبيك مع اوليائك».

الهی! از عذاب دوزخ كه ثمره‌ی طبيعی اعمالم در دنياست، به راحت رضوانت كه نشانه‌ی دريای بيكران رحمتت است، پناه می‌برم.

ای كريم! به من مقام اهل حق را عطا كن. اگر چه محق نيستم.

يا غفار من گويم كه طاعتم بپذير

قلم عفو بر گناهم كش

شب اربعين بود كه در عالم رويا امام عزيزم، حضرت مهدی (عج) را ديدم. در حالي كه لباسی يك دست سياه پوشيدند. انگار كه از قبل ايشان را می‌شناختم. به حضورشان رفتم و ايشان هديه‌ای به من دادند. يك دفعه از خواب بيدار شدم. آن شب تا صبح از خوشحالی گاهي می‌خنديدم و گاهی گريه می‌كردم. خوشحال بودم از اين كه با كفران نعمت و گناهان زياد و خيانت‌هایی كه مرتكب شده‌ام، باز هم ايشان به ياد من بودند. مغرور شده بودم كه با وجود اين همه غفلت از ايشان هديه دريافت كرده‌ام. من نمی‌دانم هديه‌ی امام چه بود ولی می‌دانم هر چه از دوست رسد نيكوست. مخصوصاً اگر اين هديه، فيض شهادت باشد. شهادتی كه آن عزيز بزرگ و آن حاضر غايب، عطا كرده باشد. حتماً مورد قبول درگاه خدای تبارك و تعالی نيز هست. چرا كه:

به ذره گر نظر لطف بوتراب كند

به آسمان رود و كار آفتاب كند

و من نمی‌دانم چگونه احساسم را درباره‌ی اين معراج با شما در ميان بگذارم. خدايا ما را از تسليمان به خودت، مومنين به پيامبرت محمد (صلي الله عليه و آله)، شيعيان وليت علی (عليه السلام)، و مطيعان والی امرت حضرت مهدی (عج) و نايب بزرگوارش خمينی عزيز قرار بده.

خدايا! ما را از شمار ظالين (شرق و مكتب الحاديش) و مغضوبين (غرب و مكتب ضدبشرش) پاك گردان. ای خدای قادر و ای هادی بزرگ! ما را به اسلام حقيقی كه در اين زمان امام بزرگمان، خمينی كبير، پرچمدار آن است، رهنمون باش.

از شما برادران خوب و خواهران مهربانم می‌خواهم كه مرا ببخشيد. اميدوارم كه هميشه مسلمان و معتقد به ولايت امام بزرگمان خمينی عزيز بايد و به چپ و راست منحرف نشويد و به تمام اقوام و آشنايان و دوستان كه هميشه در زندگی يار و ياورم بوده‌اند و در اين مختصر مجال نام بردن از يكايكشان نيست سلام می‌رسانم و طلب آمرزش و مغفرت دارم.

در مورد محل دفن جسدم (اگر به دستتان رسيد) اگر ممكن شد، مرا در كنار آرامگاه شهدای انقلاب و بهشت رضا يا جای ديگر كه پهلوی اين شهداء باشد، به خاك بسپاريد. شايد از وجود اين مقربان درگاه خدا من هم آمرزيده شوم. همه‌ی شما را به خدای سبحان می‌سپارم و برايتان ايمان راسخ همراه با خلوص نيت آرزو می‌كنم. «اللهم اجعلنا من الصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا لله و انا اليه راجعون». در ضمن به علت وضع اضطراری كه اكثر اوقات در جبهه‌ها داشتم. نمازهايم را شكسته و يا با پوتين و يا با لباس خون‌آلود می‌خواندم و فرصت قضای آن برايم به وجود نيامد. لطفاً اين مدت را برايم نماز بخوانيد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار