به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس فصلهایی از زندگی شهید «فتحالله حیدری» از شهدای آمل را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
شهید «فتحالله حیدری» شب چهارشنبه چهارم مهرماه 1343 در خانوادهای مذهبی در روستای «سرخکلاء» در منطقه «دشت سر» شهرستان آمل به دنیا آمد. پدرش -یدالله - کشاورز و مادرش خانهدار بود. او پس از پشت سر گذاشتن دوران طفولیت در مهرماه سال 1351 به مدرسه رفت و دوران ابتدایی را در دبستان امیر کبیر روستای محل سکونت گذراند.
به تحصیل بسیار علاقهمند بود و با همکلاسیهایش درسها را مرور میکرد. دوچرخه سواری و فوتبال از بازیهای مورد علاقه او بود. فتحاللّه همانند سایر بچههای روستا از همان سنین کودکی در کار کشاورزی به خانواده کمک میکرد و گاهی در کوره پزخانه در خشت زدن به یاری پدر میرفت. تکلیف خود را معمولاً در مدرسه انجام میداد و چون زمین کشاورزی به مدرسه نزدیک بود به آنجا میرفت و مشغول به کار میشد.
بعد از اتمام دوران راهنمایی و شروع جنگ تحمیلی فعالیتهای خود را معطوف به امور فرهنگی و سیاسی کرد. در نتیجه به خاطر فعالیتهای گسترده از ادامه تحصیل بازماند. در چهاردهم آذر ماه 1360 برای گذراندن آموزش نظامی به همراه بسیجیان دیگر به پادگان آموزشی منجیل اعزام شد.
پس از اتمام دوره آموزش یک ماهه در 15 دی ماه به جبهه های غرب کشور اعزام گردید و تا 25 اسفند ماه 1360 به عنوان تک تیرانداز در مریوان بود. با پایان یافتن اولین تجربه در جبهههای جنگ به زادگاهش بازگشت اما چند ماهی نگذشته بود که در 11 خرداد 1361 به منطقه جنگی جنوب رفت و با لشکر 25 کربلا در عملیات رمضان (22 مرداد 1361) شرکت کرد. در این مرحله قریب به سه ماه در جبههها حضور داشت. در دهم آبان 1361 برای گذراندن آموزش امدادگری به هلال احمر رفت و بعد از یک دوره آموزش یک ماهه در 11 آذر 1361 از سوی هلال احمر به عنوان امدادگر به جبهه اعزام شد. در عملیات والفجر مقدماتی (18 بهمن 61) شرکت کرد و تا سوم اسفند 1361 در جبهه حضور داشت. فتحاللّه در 22 آذر 1362 به عضویت رسمی سپاه پاسداران در آمد.
در اسفند 1363 در عملیات والفجر 6 شرکت کرد. در 13 فروردین 1363 با خانم «مریم محمدی» ازدواج کرد و چند روز بعد از ازدواج عازم جبهه شد و از آن طریق به پادگان امام حسین (ع) تهران برای آموزش فرماندهی اعزام گردید. چند ماهی مشغول فراگیری آموزش تخصصی فرماندهی بود و بعد از اتمام دوره آموزشی در پادگان شهید «بیگلو» اهواز به عنوان مسئول آموزش نظامی منصوب شد. مدتی هم جانشینی فرمانده گروهان یگان دریایی لشکر 25کربلا را به عهده داشت.
در مدت حضور در جبهه چندین بار بر اثر اصابت ترکش مجروح شد و تعدادی ترکش در بدنش باقی مانده بود ولی حاضر به عمل جراحی نمیشد و میگفت: «حالا وقتش نیست.» از جمله در 23 مرداد 1363 در پاسگاه زید بر اثر موج گرفتگی و اصابت ترکش به دست و گردن مجروح و در بیمارستان بستری شد. کمیسیون پزشکی با توجه به جراحت دستها، گردن، صورت، پیشانی و سر و گوشها که در اثر اصابت ترکش و موج انفجار پدید آمده، درصد جانبازی او را 30 در صد تعیین کرد. فتحاللّه بعد از بیستویک ماه حضور مستمر در جبهههای جنگ در 22 مرداد 1364 به سپاه آمل منتقل شد و مدتی مسئولیت ستاد ناحیه 6 خیبر و مسئول دفتر حفاظت سپاه رادر آمل به عهده داشت.
در سال 1364 فرزندش متولد شد و نام او را حسین نهادند. او به همراه همسر و فرزندش در خانه پدری زندگی می کردند. به پدر و مادرش خیلی احترام می گذاشت و میکوشید خواسته هایشان را در حد مقدورات بر آورده کند. در فعالیتهای اجتماعی و مراسم مذهبی فعالانه شرکت میجست از جمله در سازمانی بسیج محله نقش به سزایی داشت. همه را ترغیب به حضور در جبهه میکرد حتی به عمویش میگفت: «مسجد و حسینیه میسازی اما بدانکه ثوابش به اندازه یک روز حضور نیست چون اسلام در خطر است همه ما باید در جبهه حضور داشته باشیم.» در کنار حضور جبهه در کلاسهای ایثارگری شرکت جست و تحصیلات خود را ادامه داد.
اهل مسجد و نماز شب بود. دوستانش میگویند: بعضی وقتها شب به بیرون سنگر میرفت بعدها فهمیدم که در دل شب به نماز و راز و نیاز میایستد. به همه سلام میکرد. اگر چه از او کوچکتر بودند حتی وقتی برادر کوچکش وارد اطاقش میشد به احترام از جای خود بر میخاست.
فتحاللّه بعد از سیزده ماه خدمت در سپاه آمل در 13 شهریور 1365 به جبهه اعزام شد و در یگان دریایی لشکر 25 کربلا مشغول به کار گردید. بعد از مدتی به عنوان فرمانده گردان علیبنابیطالب (یگان دریایی) منصوب شد و در عملیات کربلای 2 شرکت کرد و به خاطر شایستگیهایی که از خود نشان داد توسط مرتضی قربانی فرمانده لشکر 25 کربلا در طراحی عملیاتهای کربلای 4 و 5 شرکت داده شد. فتح اللّه در طول زندگی مشترک خود با همسرش بیشتر اوقات را در جبهه گذارند.
قبل از عملیات کربلای 5 به مرخصی آمد و به همسرش گفت: «مریم! خدا خواست که حداقل بار دیگر بیایم شما را ببینم. چون امام زمان (عج) را در خواب دیدم و گفت: برو خانه که آخرین دیدار تو خواهد بود. مریم من از تو راضی هستم امیدوارم که خدا هم از تو راضی باشد.»
فتحاللّه حیدری در عملیات کربلای 5 شرکت جست و در ساعت 9 صبح روز جمعه دهم بهمن 1365 به هنگام عزیمت برای شناسایی خطوط دشمن در عمق 1500 متری داخل خاک عراق مورد اصابت گلوله مستقیم تانک قرار گرفت و به شهادت رسید.
به فرزندش علاقه بسیار داشت. هنگامی که در جبهه بودم، دیدم که عکس فرزندش را داخل جیبش گذاشته است وقتی که شهید شد عکس همچنان در جیبش بود. حیدری فرمانده گردان علیبنابیطالب (ع) (یگان دریایی) با بیشتر از سیوشش ماه حضور مستمر در مناطق جنگی و با سی درصد جانبازی در منطقه عملیاتی کربلای 5 مفقودالاثر شد. سرانجام پیکر او در تاریخ 7 مرداد 1374 توسط گروه تفحص کشف و از طریق پلاک هویت شناسایی شد. در 8 مرداد 1374 در شهرستان آمل تشییع شد و در زادگاهش روستای «سرخکلا» به خاک سپرده شد. فتحاللّه به هنگام شهادت پسری یک ساله داشت.
وصیتنامه شهید:
یا أیتها النَفسُ المطمئنة ارجعی إلی رَبِّك راضیة مَرضیه فَادخُلُنی فِی عبادی وَادخُلُی جنَّتی.
چند كلام هدیه به پیشگاه با عظمت آخرین ستاره درخشان و فروزان امامت و تقدیم به حضور رهبر بزرگوار، حضرت امام و امت شهید داده و سلام و درود بر شهیدان گلگون كفن و خانواده معظمشان. و سلام بر پدر و مادرم و تمامی برادران و خواهرانم و همسرم و فرزندم. اینك كه جمهوری اسلامی ایران میرود تا رفته رفته شاخ و برگاش و ریشه و میوهاش را اولاً به كشورهای مسلماننشین و سپس به سایر كشورها پهن و گسترده كند، میرود تا محرومین و مظلومین جهان را از زیر شكنجه و اسارت جباران و ستمگران نجات بخشد و وعده حق تعالی را كه فرموده است و تحقق بخشید و وعده عدل اسلامی را در جهان بر قلمرو و به جای ظلم و جور و قتل و غارت و هزاران بیگناه دیگر، معیار قرآن و قوانین و احكام اسلام و انقلاب را جایگزین آن كند تا در سراسر جهان امتی واحد تشكیل داده و زمینه را برای ظهور حضرت مهدی بقیةالله (عج) آماده و مهیا كند. پس چه بهتر كه با نثار جان خویش از این انقلاب و اسلام حمایت كنیم و كشته شدن در این راه را افتخاری بزرگ برای خود بدانید.
این حقیر به فرمان الهی حضرت امام روحالله و با آگاهی و شناخت كامل به نظام اسلامی ایران و جبهههای جنگ به سرزمین خون و شهادت و مكان ملاقات با امام زمان (عج) و محل شهادت عزیزانی كه جان شریفشان را همانند سایر شهیدان چون حسینبنعلی (ع) مظلومانه تقدیم كردهاند، روانه شدم تا اولاً سنگرهای خالی شهیدان را پر كنم و همچنین تكلیف واجب كفایی را انجام داده و ثانیاً با شهادتام در راه رضای خدا در روز قیامت در مقابل رسولالله و اماممان و دیگر شهیدان سرافراز و سربلند باشم.
سفارش من به شما این امت جان بركف كه انقلاب شكوهمند اسلامی نصیبتان شده و فرزندان دلیرتان روز به روز و لحظه به لحظه به سوی دیار عاشقان سرازیر میشود تا از مرز و بوم و حیثیت و ناموس دفاع كرده و با توجه به اینكه نصرت خداوند هر روز ملت اسلامی را قویتر و مقاومتر میكند قدر و ارزش این انقلاب باعظمت و بزرگی رهبر بزرگوارمان حضرت امام خمینی و امام و دلاوریهای رزمندگان و قدر كسانی كه بر روی تختهای بیمارستان بستری هستند و ارزش و اهمیت معلولین كه شاهدان عینی جنایات سلاطین ظلم و ستم هستند را بدانیم و قدر و مقام عزیزانی را كه در قبرستانها در زیر خاك دفن شدهاند و پایههای محكم و استواری بوده كه با خودشان انقلاب را حافظ بودهاند و با نصب پرچم جمهوری اسلامی بر بالای مقبره و بارگاهشان خواستار به اهتزاز درآوردن پرچم لاالهالاالله در سراسر جهان هستند را بدانید و همچنین قدر خودتان را بدانید كه اسلام را هزار و چهارصد سال دوباره زنده كردهاید.
و از خواهران و همسرم میخواهم اگر گناهی از من سر زده، مرا عفو كنید. و مخصوصاً دوستان و فامیلان و بستگان كه این دنیای نامعلوم و زودگذر میگذرد، میخواهم كه مرا عفو كنید. من نتوانستم آن فرزندی باشم كه دل شما را خوش كرده بلكه همیشه شما را ناراحت میكردم و نتوانستم آن زحمتهایی را كه برایم كشیدهاید، جبران كنم و ضمناً پدر عزیزم باید چنان فرزندم حسین را ادب كنید كه از او یك رجایی و باهنر و امثالشان بسازید. اگر فرزندم به راه راست هدایت شود، پاداش شما با خداست و در اولین فرصت نماز و قرآن را به او بیاموزید. در خاتمه چند كلامی به همسرم كه همچون زینبوار مقاوم بوده و در تربیت صحیح فرزندم كوشا باشید.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
خدایا رزمندگان اسلام پیروزشان بگردان.
خداوندا ما را آن توفیق ده تا در راه تو و برای تو به میدانها رفته و به سوی تو برگردیم.
والسلام علیكم رحمةالله و بركاته.
انتهای پیام/