به گزارش خبرنگار دفاعپرس از تهران، کتاب «بلند آسمان، جایگاه من است» از مجموعه کتابهای تاریخ شفاهی دفاع مقدس است که در برگیرنده خاطرات جانباز خلبان «ایرج میرزایی» است که مصاحبه و تدوین آن توسط «بهرام مرادی» انجام گرفته است.
این کتاب در سال 1398 و در 160 صفحه توسط انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و با حمایت ادارهکل حفظ آثار دفاع مقدس استان تهران به زیور طبع آراسته و منتشر شده است.
بخشی از کتاب
بچهها به سرعت بالگردها را مسلح و آماده نبرد میكردند. من و سایر خلبانها به سرعت به سمت دشت ذهاب به پرواز در میآمدیم. در حالی که تعداد ما كمتر از بيست نفر بود، سلسلهوار با پروازهاي پشت سر هم به سمت هدفهای دشمن پرواز میكرديم. هوای گرم وآفتاب سوزان بدن ما را نشانه گرفته بود، بالگردها پشت سر هم با موشکها، راكتها و گلولههای آتشين مسلح و تجهيز میشدند، هر بار خلبانان با تلفات سنگینی بر پیکره دشمن امید و شادی را به پرسنل فنی به ارمغان میآوردند. آنها چهار چشمی اطرافشان را میپایدند تا افراد شرور به پادگان نزدیک نشوند.
نیروها با نگاهی نگران و دلواپس نسبت به امنيت پادگان؛ اما خستگی ناپذیر حمل و نقل وسايل سنگين نظامی را با كمترين امكانات، جابهجا و به بالگردها منتقل میكردند. ما در خطر محاصره دشمن قرار داشتيم و خطر بيخ گوشمان قرار داشت، بالگردها در حالت روشن سوختگيری و مهمات گذاری می شدند. خلبانان لحظهای از كابين پياده نمیشدند، چنان شور و هیجانی در بین پرسنل هوانیروز افتاده بود که حداكثر استفاده را از بالگردها میکردند. هر دقيقه بر عمليات بالگردها اضافه میشد، طوری كه دشمن خيال میكرد هزاران بالگرد درون پادگان در حال عمليات هستند. متجاوزين مثل مرغانی كه سرشان را كنده باشند پرپر میزدند و عملاً به بن بست رسيده بودند.
فشار سنگين عمليات، گرمای شديد و جنب و جوش سخت و توان فرسا بيداد می كرد. كادر فنی و خلبانان با همدلی و همكاري مثال زدنی به همديگر ياری میرساندند. قطرات عرق از شيارهای پيشانی و سر و صورتمان بر روی دکمهها و دستگيرهها و سكان بالگرد میريخت. قمقمههای پر از آب جوابگوی تشنگیمان نبود. دشمن فرسنگها درون خاک كشور اسلامیمان پيشروی كرده بود، ديگر كسی به گرما، خستگی، گرسنگی و تشنگی فكر نمیكرد. بايد دشمن را عقب میزديم.
انتهای پیام/