گروه حماسه و جهاد دفاعپرس: «بابانفسی» عنوان لطیفی برای مردی ۵۱ ساله است که روزی در جوانی سر از جبهههای جنگ تحمیلی حزب بعث علیه ایران درآورد. روزگاری بعد از آن به حکم منسب شغلیاش مرد سیاست شد، سرد و گرم روزگار کشید، غم غربت دوری از وطن دید و حالا فرزندانش به او لقب «بابانفسی» دادهاند، مردی که تا پای حرف نزدیکان و اطرافیانش ننشینیم و صفحه به صفحه خاطراتش را در قاب کلمات و تصاویر دخترش ورق نزنیم روی دیگر چهره او را نخواهیم دید.
کافی است تنها چند پست از صفحه اینستاگرامی دخترش را باز کنیم و چند سطری از نوشتهها را بخوانیم تا دریابیم چطور این پدر با ویژگیهای خاصش بخشی از وجود اهل خانه شده و نفس بچهها بسته به نفس اوست. خاطراتش هرچند ساده و بیشیله پیله، اما در خود دارای نکات مهم و عمیق اخلاقی است، همین موضوع به خوبی نگاه خانواده به پدر و ارتباط ساده و صمیمی در عین حال ارزشمند و گرانبهای آنان با یکدیگر را نشان میدهد.
ماجرای بابانفسی به قاب کوچک صفحه اینستاگرامی «حبیبه آقاییپور» بازمیگردد، قابی که خاطرات پدر را درون خود جای داده و از آنجا که هرچه از دل برآید بر دل مینشیند، خاطراتش به دل خوانندگان و مخاطبان نشسته است. این صفحه حالا بیش از پنج هزار دنبالکننده دارد و روایتهای زیبا از پدری مومن و انقلابی با نام بابانفسی را سر زبانها انداخته.
بابانفسی شهید حادثه مناست، «محمدرحیم آقاییپور» سفیر اسبق ایران در اسلوونی و یکی از ۴۶۴ حاجی به شهادت رسیده در فاجعه منا در حج تمتع سال ۱۳۹۴ است که به گفته دخترش در سرزمین امن الهی، شهادت، پدرش را در آغوش گرفت و او را مهاجر الیالله کرد. مدتی پس از آن حادثه، در حالی که هنوز شعلههای داغ از دست دادن پدر در دل دختر سرد نشده بود، حبیبه برای تسکین دلتنگی خود تعدادی از تصاویر پدر را در صفحه اینستاگرامش منتشر میکند و این میشود آغاز ماجرای بابانفسی؛ خودش میگوید: «با انتشار تصاویر پدر پس از چند ماه از شهادت در شرایطی که هنوز دلتنگ او بودیم، بازخوردهای همدردانه زیادی از دوستان و نزدیکان گرفتیم. ابتدا هدف، تنها بیان دلتنگی و خاطرات بود، تا اینکه پستی گذاشتم و توضیح دادم چرا پدر را «بابانفسی» صدا میکردیم. این پست با استقبال خوبی همراه شد، کمکم متوجه شدم خاطرات بابا برای مخاطب نیز جذاب است و واکنشهای خوبی از مخاطبان گرفتم که بعد از مدتی با مسلط شدن به شرایط روحی، با فکر بیشتر، صفحه را جلو بردم.»
نگاه مردم به سفرا و خانواده هایشان درست نیست/ همچنان مسوولین پاکدست خدمتگزار مردمند
هرچند صفحه اینستاگرام با نیت و هدفی دیگر شکل گرفت اما رفته رفته مسیرش تغییر کرد و حالا شده است آیینهای از پدر شهید؛ حبیبه ادامه میدهد: «اینستاگرام را برای ثبت خاطرات انتخاب کردم، چون مخاطب دارد، جوانان استقبال بیشتری میکنند و بین نویسنده و خواننده ارتباط دوسویه شکل میگیرد. بحث چاپ کتاب هم هست، اما همچنان قصد دارم در صفحه اینستاگرام بنویسیم چرا که تصویری از یک مسوول نظام جمهوری اسلامی بعضا در ذهن برخی از مردم شکل گرفته که سیاه و دور از واقعیت است، اینکه خانواده مسوولین درگیر حواشی و مسائل زاویهدار با نظام جمهوری اسلامی ایران هستند قاعده کلی ندارد و مسوولین پاکدست و متدین و بااخلاص نیز هنوز هستند. این نگاه که سفرا به خاطر زندگی در خارج از کشور در رفاه و تجمل هستند باید اصلاح شود.»
حبیبه ماجرای انتخاب عنوان بابانفسی را در یکی از پستهای اینستاگرامش اینطور روایت کرده «چند سالی میشد که بچهها دیگر بابا صدایت نمیکردند. عاشقت بودند، آن قدر که دل به دلشان میداد، مهربانی ات از جنس دیگری بود، فاطمه بانو اگر چیزی میخواست پچ پچهای دخترانه اش با شما بود و برادر جانی که حرف هایش را در خلوت پدر پسری تان میزد و شمایی که پدرانه دل به دل هر دو میدادی، آنقدر که دیگر بابا صدایت نمیزدند، به جای بابا، «نفسی» صدایت میکردند. یادت که هست؟ دستهایت را میبوسیدند، و صورتت را، که تو نفس مایی، نفسی. کمکم همه عادت کردیم شمارهات را حتی «نفسی» ذخیره کرده بودیم. همه میگفتند: نفسی زنگ زد، نفسی آمد، نفسی رفت، رفت!»
میخواهیم شبیه بابانفسی باشیم
از آن روز که دختر بابانفسی نوشتههایش را با اهالی مجازستان به اشتراک گذاشته حدود سه سالی میگذرد، در این میان به واسطه آشنایی با شهید، خیلیها بابانفسی را بهتر شناختند، رفتار، اخلاق و ویژگیهای او را در موقعیتهای مختلف خواندند و با حضور در کنار مزار شهید یاد او را زنده کردند، این ارتباط دلی و دوطرفه با مخاطبان بازتابهای جالبی داشته و بابانفسی را به یک الگو تبدیل کرده. حبیبه میگوید: «همیشه سعی کردم خاطرات را خیلی مستند و بدون دخل و تصرف همانطور که اتفاق افتاده روایت کنم و شعار ندهم. به خاطر همین به برکت نام و اخلاص شهید ارتباط خوبی با مخاطبان ایجاد شد. زیاد اتفاق افتاده که خوانندگان صفحه پیام میدهند و میگویند فلان کار بابانفسی که برای بچهها انجام داده روی ما تاثیر گذاشته، یا آقایی پیام داده و با خودش قرار گذاشته بود که مثل بابانفسی خاطرههای خوب برای خانواده بسازد. همه این بازخوردهای شیرین باعث شده تا به نوشتن در این حوزه امیدوار باشم.»
هشتگ؛ بابانفسی
هشتگ بابانفسی از ابتکارات دختر شهید است. وقتی دیده بود بعد از انتشار خاطرات، خیلیها به پدرش علاقهمند شدهاند، سر مزار او میروند و با ثبت عکسی از تصویر شهید در حرمها و زیارتگاهها یاد او را زنده میکنند، هشتگ دخترهای بابانفسی یا بچههای بابانفسی را ایجاد کرد تا پنجرهای باشد برای ارتباط بیشتر با مخاطبان و به اشتراک گذاشتن توسلات و توجهات مخاطبانش به پدر.
شهادت، شهدای منا را در آغوش گرفت
«مهاجران الیالله» و «شهدای فاجعه منا»، «زائران قدسی حرم امن الهی» و عبارات دیگر تعابیری هستند که با آنها از جانباختگان فاجعه منا یاد میشود، اما شاید برجستهترین تعبیر همان لفظ شهید است که در کنار اسم حاجیان جانباخته منا قرار گرفته. حبیبه در رابطه با شباهت و تفاوتهایی که بین شهدای منا و دیگر شهدا وجود دارد میگوید «همه شهدا یکسری ویژگی مشترک دارند مثل ارتباط معنوی خودشان با خدا، اخلاص و به ویژه ولایتمداری که در پدر خودم نیز دیدم، اما تفاوت شهدای منا با شهدای دیگر این است که شهدای میدان جهاد خود به قصد شهادت با سلاح به مقابله با دشمن رفتند، اما شهدای فاجعه منا به قصد زیارت و بدون اسلحه با لباس احرام در سرزمین امن الهی مظلومانه به شهادت رسیدند، در حقیقت شهادت بود که به استقبال آنان آمد و طوری زندگی کردند که در بهترین جا شهادت به زندگی آنان خاتمه داد.»
خبر شهادت حاجیان در منا، جزو تلخترین خبرهای چند سال اخیر در ایام عید بود، همه در بهت این اتفاق تا ساعتها به دنبال اخبار تازه از ابعاد فاجعه میگشتند، بسیاری صحنه بغض فروخورده گوینده خبر در لحظه قرائت خبر شهادت حجاج را به یاد دارند و عدهای نیز تصویر جانکاه پیکرهای روی هم افتاده حاجیان از ذهنشان محو نمیشود، هرچه هست ساعتهای اولیه وقوع فاجعه و رسیدن اخبار به ایران برای خانوادههایی که مسافری در سرزمین وحی داشتند بسیار سختتر و دلهرهآورتر بود. حبیبه میگوید: «خبر فاجعه را از همین خبرگزاریها شنیدیم و مطمئن بودیم پدر در حادثه نیست، چون پدر چهار سفر دیگر هم رفته بود و بسیار قوانین را رعایت میکرد. سه روز بیخبر بودیم، با هرجا میتوانستیم تماس گرفتیم، هر شب خبری از ایشان میرسید مبنی بر اینکه بیمارستان است یا حالش خوب است، پایان روز سوم خبر موثق شهادت را دریافت کردیم و خود جناب آقای قاضی عسگر که با پدر رفاقت داشتند شهادت را تائید کردند و پیکرشان جزو اولین پیکرهای وارد شده به ایران بود.»
سوالهای بیجواب خانواده شهدای منا
درد و غم فاجعه منا زمانی بیشتر شد که پس از گذشت پنج سال همچنان چگونگی وقوع حادثه و ابعاد این پرونده مشخص نیست و خانواده شهدای منا تا امروز به دنبال پاسخگویی مسوولان و پیگیریهای آنان برای روشن شدن ابعاد موضوع هستند، حبیبه ادامه داد «به فاجعه منا با توجه به ابعاد و گستردگی و حجم آن، آنطور که باید پرداخته نشد، حتی در سالگردهای برگزار شده، همراهیهایی که لازم داشتیم اتفاق نیافتاد و برخلاف گفته رهبری که فرمودند نباید این واقعه فراموش شود، ساز و کارهای لازم برای این موضوع لحاظ نشد. لازم است بعد از پنج سال این سوال را از مسوولان بپرسیم که چه اتفاقی در فاجعه منا افتاد؟ این تعداد حاجی به چه دلیل به شهادت رسیدند و آیا مسوولان پاسخی ساده به این پرسشهای ابتدایی دارند یا خیر؟!»
انتهای پیام/ 141