شهدای مداح لشکر 31 عاشورا (4)؛

عشق حضور در جبهه، از مدت­‌ها پیش در وجودش شعله انداخته بود

شهید «احد کیانی» در کلاس‌های عقیدتی و نظامی که برگزار می­‌شد یکی از فعالان مسجد بود و عشق حضور در جبهه از مدت­‌ها پیش در وجودش شعله انداخته بود و برای همین نیز در چند مرحله عازم جبهه شد و در عملیات­‌های خیبر و بدر شرکت کرد.
کد خبر: ۴۱۲۵۲۶
تاریخ انتشار: ۰۳ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۷:۴۷ - 24August 2020

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از آذربایجان‌شرقی، در روز 23 دی ماه سال 1345 شمسی در محله­‌ی چهارخانوار شهرستان میانه صدای گریه­‌ی نوزادی در خانواده کیانی پیچید و همه را خوشحال کرد. نام­ش را «احد» گذاشتند. او دوران ابتدایی و راهنمایی را باموفقیت به پایان رساند.

12 ساله بود که در کوچه و خیابان شاهد مردم مبارزی شد که علیه ظلم ظالمین به پا خواسته بودند. در مسجد محله­‌شان روزهایی که کلاس‌های عقیدتی و نظامی برگزار می­‌شد یکی از فعالان مسجد بود. او که به نماز اول وقت اهمیت زیادی می­‌داد در نمازهای جماعت حضوری فعال و عاشقانه داشت. از ویژگی­‌های بارز شهید، کم حرفی او بود. هرگز سخنی بیهوده نمی­گفت. اهل تفکر بود و به دقایق عمرش ارزش فوق‌العاده‌ای می­‌گذاشت. برای همین بود که وقت خود را به بطالت سپری نمی‌کرد.

او اهل ذکر بود و نیایش. کارهایش حساب و کتاب داشت. نگاهی جذاب و لبخندی دلنشین به چهره‌اش بود. اکبر آقایاری از دوستان احد می­‌گوید بیشتر وقت‌­ها به همراه ما به قبرستان می­‌رفت. گاه داخل قبری خالی می­‌شد و رو به قبله می­‌خوابید. چفیه­‌اش را به صورتش کشیده و از ما می­‌خواست تا به او تلقین بدهیم.

سال 1363 وارد حوزه‌ی علمیه‌­ی حضرت ولی‌عصر(عج) تبریز شد و درس طلبگی را با جدیت شروع کرد و طولی نکشید که پیشرفت خوبی در تحصیل نمود. بعد از چند سال تدریس، جامع‌المقدمات را در حوزه شروع کرد. او از کودکی اهل مطالعه بود و برنامه­‌ی روزانه­‌اش دقیق و منظم بود. هرگز از خواندن و آموختن خسته نمی‌شد. به ورزش‌هایی مثل کاراته، تکواندو، جودو و شنا علاقه‌ی خاصی داشت و در اوقات فراغت به ورزش کردن می­‌پرداخت.

حیای او زبانزد دوستان بود. طوری که دوستانش می­‌گویند، وقتی به استخر می­‌رفت زیر پیراهن و شلوارش را از تن در نمی‌‎آورد و با همان لباس‌­ها به آموزش شنا می‌­پرداخت.

عشق حضور در جبهه از مدت­‌ها پیش در وجودش شعله انداخته بود. برای همین بود که در چند مرحله عازم جبهه شد و در عملیات­‌های خیبر و بدر شرکت کرد.

در نامه­‌ای که به دوستش «کریم خانی» در سال 1362 نوشته، عمق اندیشه‌ی او در متن نامه کاملاً معلوم است. در فرازهایی از این نامه می‌­نویسد «مردان بزرگ همیشه در حال جهاد هستند. اگر دشمنان اسلام به اندازه­‌ی ریگ‌های بیابان سلاح داشته باشند ما هم به اندازه‌­ی آب­‌های دریا خون داریم»

احد عاشق شهادت بود و این عشق در حرف­‌هایی که می‌زد کاملاً به چشم می‌خورد. قبل از عملیات کربلای 4 و 5 در سال 1365 عازم جبهه گردید و با همرزمش «علی اندرزگو بنابی» به زیارت حضرت معصومه(س) به شهر قم رفت. شب را در حرم ماند و تا صبح راز و نیاز کرد.

شاید آن شب حاجت خود را که رسیدن به شهادت بود از حضرت گرفت، فردای آن روز  قرار بود صبحانه  را هر کجا که احد بگوید همانجا بخورند. احد دوستان خود را به چند مدرسه‌­ی دینی برد اما چیزی به دستشان نیامد. احد شوخ طبع بود دوستانش ناراحت شده و اعتراض کردند که چرا خسیس بازی در می‌آورید که احد با حوصله در برابر اعتراض‌ها گفته بود من خواستم گرسنگی را تجربه کنید چرا که این تجربه صبحانه‌­ی خوبی بود.

ناهار مهمان دایی دوست طلبه‌­اش می­‌شوند و آن‌ها را به غذاخوری مهمان می‌­کند. احد با دیدن غذای خوب می‌گوید آیا شب عملیات است که به ما می‌رسی. اندرزگو پاسخ می‌­دهد غذایت را بخور از عملیات خبری نیست. احد دوباره می­‌گوید اگر این دفعه شهادت نصیب من نگردد، مجبورم برای ادامه­‌ی تحصیل به قم بیایم اما امیدوارم به فیض شهادت نایل شوم. احد از قم به کربلای جنوب ایران عازم می­‌شود و در گردان تخریب با صدای جذاب خود ذکر مصیبت می‌خواند، او استاد اخلاق و معرفت بود.

او که از مطالعات دینی به ویژه ازکتاب‌های مقاتل معتبر بهره‌­مند بود نوحه­‌هایش با استناد به کتب معتبرتاریخی بود، وی پس از مدت‌ها جهاد در راه خدا درعملیات کربلای 5 در 20 دی‌ماه سال 1365 درمنطقه مقدس شلمچه به همرزمان شهیدش ملحق شد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها